
صبحانه رو خوردیم که یهو یکی در زد رفتم در رو باز کردم بگو کی بود زویی گفتم سلام زویی خوبی زویی: سلام لیدی باگ امشب جشن هست شما هم دعوت هستین ساعت ۷ شروع می شه لیدی : باشه حتما می آییم کت : کی بود لیدی : زویی بود گفت ساعت ۷ جشن هست گفت بیایم کت : چه خوب حتما باید بریم لیدی برگرد لیدی بر نمی گردی مرینت نه خیر بر نمی گردی رفتم روی صندلی نشستم تا صبحانه ام را بخورم کت : لیدی صبحانه آن را خوردی بیا روی مبل بشین کارت دارم لیدی :صبحانه ام رو خوردم بعد دیدم کت با اخم دست به سینه نشسته روی مبل رفتم کنارش نشستم گفتم
چی شده اخم کردی دست به سینه نشستی کت : لیدی من دیشب چی بهت گفتم لیدی : ام خیلی چیزا گفتی کت : نه اون حرف مهم رو می گن لیدی : آها اون رو می گی کت : می شده بگی چی گفتم لیدی : گفتی اگه بهت جواب ندم بغلم می کنی اگه هم صدام کردی بر نگشتم می بوسی کت : خوب آفرین خوب یادته حالا لیدی : یهو دیدم کت من رو بوسید😳 گفتم چی کار داری می کنی من که صدام
کردی جواب دادم کت : نه دیگه گفتم بهت برگرد صدات کردم بر نگشتی حالا این هم یه تلافی حسابی حالا بیا کوامی ها مون رو شارژ کنیم بعد بدون اینکه تبدیل بشیم بریم خرید مرینت : باشه بریم 🙂 به کوامی هامون غذا دادیم بعد حاضر شدیم رفتیم خرید رفتیم خرید کت: دیدم که مرینت یه کمی ناراحته گفتم چی شده مرینت مرینت : هیچی فقط از رفتار صبحت یکمی ناراحت شدم آدرین :

ببخشید مرینت دیگه اون جوری نمی گم مرینت : باشه ناراحت دیگه نیستم خوب حالا چی بخریم آدرین: هرچی که دوست داری مرینت : ام نمی دونم آدرین : یهو دیدیم چشمم به یه انگشتر افتاد خیلی خوشگل بود ادرین :به مرینت گفتم تو برو من میام مرینت رفت نشست روی صندلی 👆🏻👆🏻کادوی مرینت آدرین : بعد دیدم

مرینت نیست بعد من رفتم نشستم تا مرینت بیاد مرینت: یهو یه چیزی دیدم گفتم چی بهتر از اینا. کادوی آدرین 👇🏻👇🏻
آدرین : مرینت کجا بودی مرینت : رفتم یه چیزی رو نگاه کنم آدرین مرینت چشمات رو ببند و بعد کادو رو داد آدرین : این برای معذرت خواهی صبح مرینت : اینم برای تو آدرین : وای مرینت ممنون و بعد مرینت رو روی هوا چرخوند بعد رفتن هتل تا حاضر

بشن تا برن مهمونی آدرین : مرینت حالا چی بپوشیم مرینت : وا آدرین مگه دختر شدی آدرین: چیه مگه باید لباس خوب بپوشیم مرینت : رفت توی اتاق و تبدیل شد

حالا شما با نقاب تصور کنید آدرین : وای مرینت عالی شدی مرینت : ممنون آدرین خوب حالا نوبت نوعه آدرین : باشه لیدی : وا چقدر خوب شدی کت : ممنون خوب حالا بریم به جشنمون برسیم لیدی : باشه بریم لیدی : وقتی رسیدیم همه داشتن به ما نگاه می کردند خیلی اضطراب داشتم اما وقتی که دست هم رو گرفته بودیم آرامش داشتم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)