صبحانه رو خوردیم که یهو یکی در زد رفتم در رو باز کردم بگو کی بود زویی گفتم سلام زویی خوبی زویی: سلام لیدی باگ امشب جشن هست شما هم دعوت هستین ساعت ۷ شروع می شه لیدی : باشه حتما می آییم کت : کی بود لیدی : زویی بود گفت ساعت ۷ جشن هست گفت بیایم کت : چه خوب حتما باید بریم لیدی برگرد لیدی بر نمی گردی مرینت نه خیر بر نمی گردی رفتم روی صندلی نشستم تا صبحانه ام را بخورم کت : لیدی صبحانه آن را خوردی بیا روی مبل بشین کارت دارم لیدی :صبحانه ام رو خوردم بعد دیدم کت با اخم دست به سینه نشسته روی مبل رفتم کنارش نشستم گفتم
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (1)