(3/12) Journey to the dream

✨🌿{علامت کارا+/ آیسان# /ملینا&/ جیمین∆/ تهیونگ@/ جین _ / جونگ کوک ¶ / چا اون وو ^}🌿✨ 💜💜💜💜💜💜💜💜 &سلام @سلام خوبی &مرسی تو خوبی ...بیا تو @اومدم کنارت تا تنها نمونی و از اینجا باهام بریم فرودگاه &مرسی خوب شد اومدی نمیدونستم تا موقع پرواز چیکار کنم تنهایی @پسرا رفتن تمرین منم تنها بودم اومدم پیش تو &چمدونت کجاس؟ @ماشین گذاشتم &فکر کردم یادت رفته چمدون ببندی😂 @مرسی از لطفتون 😂. &چیکار کنیم؟ @بریم حیاط &مگه اینجا حیاط داره؟. @اره موقع نشون دادن خونه گفتم &اهان یادم افتاد تا حالا نرفتیم @بیا بریم

&وای چقدر خوشگله @بیا بشین اینجا حرف بزنیم &درمورد چی!؟. @نمیدونم چطوری شروعش کنم &در مورد اومدنت با من هس؟ @یه جورایی اره ربط داره .... کمپانی بهم گفته که اگع بیشتر از ۵روز تو بمونی کالیفرنیا یا برنگردی با من باید ...‌ &باید چی ؟؟. @باید این رابطه تموم بشه... من به خاطر همین باهات میام تا باهام برگردیم & اخه یعنی چی؟ هنوز نرفته باید برگردم

@میدونم سخته منم این رو نمیخواستم ولی دیگه کمپانی اعلام میکنه و مطمئن هستم دیگه نمیذاره هم دیگه رو ببینیم حتی از هم خبر داشته باشیم & میدونی اگه من با تو برگردم پدرم نمیذاره که من تو یک کشور دیگه تنها تو یه خونه بمونم و قطعا اون شکرت رو میده من اداره کنم و با دانشگاهم کلا سرم شلوغ میشه @با من میمونی تو خونه &به هیچ وجه اون رو قبول نمیکنه

@الان حاضر هستی که پنج روز دیگه برگردیم & باشه ولی به یک شرط بیایی و خودت بابام رو راضی کنی @باشه ببینیم چه میشه.... الان که فکر میکنم استرس دارم میگیرم &چرا 😂 @تاحالا نرفتم پیش پدرت حرف بزنم حتی ندیدمش & عیبی نداره میبینیش ...فوقش یدونه سیلی میخوری😂 @واقعا !؟😦 & شوخی کردم وای چه کیوت شدی 🤣 @بیا بریم خونه ی خودم اونجا امکانات بیشتری داریم &باشه فقط بیا خونه رو نگاه کنیم که دیگه وسیله ای نمونه @باشه

عکس خونه اصلی تهیونگ👆🏻🍰 💜💜💜💜💜💜💜💜 &(خونه رو گشتیم و هیچی نمونده بود بعدش ته ته چمدون هام رو برداشت منم ساکم رو برداشتم و رفتیم خونه ی اصلی تهیونگ از انتظاراتم خیلی خوشگل بود) &خیلی خوشگله @بیا بریم تو همه جا رو نشونت بدم.... اگه بابات اجازه بده پیش خودم اینجا میمونی &بریم(رفتیم گشتیم بعد من طبقه بالا رفتم و تهیونگ رفت اب بخوره رسیدم به اتاق تهیونگ داشتم نگاه میکردم به کتاب هاش یدونه کتابش جلب توجه کرد خواستم بردارمش که یدونه دفتر از کنارش افتاد یه صفحه اش باز شد کنجکاو شدم فکر کنم دفتر خاطراتش بود تاریخش برای چند سال قبل بود برای کاراموزیش شروع کردم به خوندن «متن اون صفحه» (زنگ زدم به بابام و مامانم تا ...........