(3/11) Journey to the dream

✨🌿{علامت کارا+/ آیسان# /ملینا&/ جیمین∆/ تهیونگ@/ جین _ / جونگ کوک ¶ / چا اون وو ^ / پی دی نیم £ }🌿✨ ✨از زبان تهیونگ🌃 برگشتم کمپانی . رفتم و لباس های تمرینم رو پوشیدم و داشتم میرفتم به اتاق تمرین که یه نفر از پشت صدام زد و گفت اقای کیم رییس باهاتون کار داره رفتم پیشش @سلام £سلام ...... شنیدم که داره دوست دخترت برمیگرده کشورش @ کمی بمونه اونجا باز برمیگرده £ نباید بزاری بیشتر از پنج روز اونجا بمونه و گرنه بلید باهاش کات کنی @چرا £چراش بمونه یا الان راضیش میکنی یا باهاش میری و اونجا راضیش میکنی @الان که راضی نمیشه چون دلش برای خانواده اش تنگ شده £ من بهت وقت دادم تا اون موقع راضیش کردی که هیچ نکردی باید این رابطه تموم بشه .

@( زنگ زدم به ملینا ) ✨ مکالمه‌ی هر دو✨ & سلام خوبی @سلام مرسی تو خوبی &ممنون مرسی @بلیط فردات رو کنسل کن با هم بریم &اخه پرواز دیگه ای نیست @با هواپیمای شخصی میریم &برای دخترا هم کنسلش کنم؟ @هر جور خودت دوست داری &باشه خداحافظ. @خداحافظ

@رفتم به پسرا گفتم چمدونم رو جمع کردم و بعد به منجینرم گفتم هماهنگ کنه پرواز رو و ساعتش رو به ملینا بگم زنگ زدم ملینا ساعت رو گفتم ساعت ۳ ظهر پرواز بود و ملینا گفت که دخترا میخوان با پرواز خودشون برن چون زوده و زودتر میرسن و خلاصه خوابیدم

🌟روز بیستم 💢 🌿از زبان ملینا🥀 دخترا پروازشون ساعت ده صبح بود و من و تهیونگ ساعت سه ظهر دخترا اماده شده بودن داشتم اتاق ها رو چک میکردن تا ببینن که وسایل هاشون جامونده نباشه و بعد ساعت ۸:۳۰ رفتن فرودگاه و من موندم خونه تک و تنها رفتم برای خودم صبحونه درست کردم و خوردم بعد ظرفا رو شستم و رفتم لباس پوشیدم و اومدم نشستم کاناپه تلویزیون رو روشن کردم داشتم نگاه میکردم که به گوشیم پیام اومد.

داشتم نگاه میکردم که به گوشیم پیام اومد. از طرف تهیونگ بود نوشته بود سلام کجایی منم نوشتم سلام خونه هستم و بعد گفت دم درم بیا باز کن یهو شکه شدم خدا رو شکر لباس مناسب تنم بود زود رفتم دم اینه کنار در به خودم یه نگاه کردم و بعد در رو باز کردم لباس ملینا ✨ 👆🏻 &سلام @سلام خوبی &مرسی تو خوبی ...بیا تو @اومدم کنارت تا تنها نمونی و از اینجا باهام بریم فرودگاه &مرسی خوب شد اومدی نمیدونستم تا موقع پرواز چیکار کنم تنهایی

خب این پارتم تموم شد 🇰🇷😁 دیگه نمیدونم کی ثبت شه ولی تاریخ میزارم🙃 1401/2/22🌜