
چون لایکا 10تا شد گفتم پارت 2 هم همین امشب بزارم
1 سال بعد ازدید ات +ایش لعنت اخ دستم مامان مامان: چیشد دستت رو بریدی +آره مامان:ببینم خیلی بریدی که جینگ جینگ(صدای آیفون در 😐💔) مامان: وایسا الان میام + نه خودم میرم مامان: باشه رفتم درو بازکردم +ایناز بلاخره اومدی(دوست صمیمتون رو توصور کنید) ایناز: سلام بیا بغلم ببینم بغل کردیم همو
ایناز: دعوتم نمیکنی تو +بیا بابا خونه خودته ایناز: وایسا ببینم دستت دتتت +اها این هیچی نیست ایناز: 1 متر پریدی هوا بعد میگی هیچی نشده +باور کن چیزی نیست ایناز: برو بشین بیام +خوبم بخدا ایناز:غل*ط کردی برو بشین بیام
رفتم نشستم تو اتاقم رو تختم دلم تنگ بود خیلی براش تنگ شده بود اشکام داشت درمیومد ولی خودمو نگه داشتم ایناز اومد با جعبه کمک ها اولیه تو اتاقم نشست کنارم ایناز: بده دستتو دستمو بش دادم بتادین ریخت رو دستم خیلی درد گرفت دستم و کشیدم و زدم زیر گریه ایناز: خوبی چیشد +درد میکنه چجوری ی زخم اینقد درد میکنه دردش به قلبمم سرایت کرده ایناز: دستت رو بده من دستم رو گرفت و شروع به پانسمان کرد ایناز: عزیز من رفیق من دردش مال روحت هست نه جسمت +ایناز دلم بغلش و میخواد سال قبل همین موقع ها بود ترکش کردم
ایناز: وقتی گفتی عاشقشی و 5 سال دیگه میخوای بری پیشش گفتی خیلی عاشقشی و از عشقش دیوونه شدی گفتم عشق درد داره ولی گوش نکردی حالا فهمیدی چرا گفتم درد داره +چرا دوستم نداشت رفت عاشق کس دیگه ای شد من حاضرم براش بمیرم ولی اون منو نمیخواد ایناز: تموم شد بیا بغلم بغلش کردم و تو بغلش خوابم برد
2 روز بعد مامان: ات +بله مامان برای عروسی برادر زن عموت یه دو سه هفته ای میریم شهرستان +باشه برم وسایلم و جمع کنم از دید کوک: -هیونگ چمدون هارو گرفتی تهیونگ: اره -مرسی نامجون داشت با پی دی نیم و بادیگارد ها حرف میزد اومد پیشمون نامجون: بفرماین میتونیم بریم راه افتادیم سمت(شهر خودتونو تصور بنمایید) رفتیم سمت خونشون رفتم در زدم کسی باز نکرد هرچقدر زدم زنگ همسایشونو زدم همسایه: بله -سلام ببخشید شما از همسایه سمت راستتون خبر دارید هرچقدر زنگ میزنیم درو باز نمیکنن همسایه: بله همین الان رفتن سمت شهرشون -ممنون میدونستم شهرستان ات اینا کجاست همه حرکت کردیم سمت شهرشون یونگی: چی گفت -گفت همین الان رفتن شهرشون
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی بعدییی
نویسنده زیبای عزیز !!!! ۱۲ تا لایک خورد زود بزار که من در روزگار در حال محو شدنم تازه میخوام یکی و محو کنم 😐
الان میزارمششش
ببین یکم قضیه رو دارک کن که خیانت جیون معلوم شه بعد ات نبخشش
تاکومی ۲
| 12 ساعت پیش
خواهر جیون کیه؟
-------
منظورش جئونه اشتباه تایپی شده
چرا میخوای داستان غمنگیز باشه؟ آخه ینفرم شاد باشه حالا نظرسنجی میکنم برا پایان بیایان تو نظرسنجی بگین شاد باشه یا غمگین
اوکی
معلومه که یه پایان خوی از بس داستان غمگین خوندم افسرده شدم و اینکه یه فرصت بده بهش🤣 و اینکه نویسنده دستت طلا 😉😙
نمد به خدا ولی تو اینکا رو نکن😁😐🙏🏻
فالویی فالوم کن کیوتم
عالیییییییههههههه
جان من شاد🥲🙌🏻
اوکی😂✨🖤
مرسی 😹💕