12 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیلو انتشار: 3 سال پیش 110 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید دیر شد😂😂 بخشش از بزرگانهههه ناظر منتشر کن که اینا به خون من تشنه ان 😂 علامت : تهیونگ √ جیمین @ جونگ کوک £ جیهوپ ÷ جین× یونگی π ا/ت _ نامجون+ سوهو & ( شخصیت اضافه میشه) جی وو ¶ یوگیوم¥
لب ساحل یه دونه از این کافه سیار ها بود و که جلوی ماشین دو سه تا میز و صندلی بود نشستم روشون و زل زدم به دریا که یه مرد میانسال اومد ازم سفارش بگیره با صدایی که برای نگه داشتن بغض دو رگه شده بود _یه قهوه لطفا چشمی گفتو رفت نمیدونم چقدر از رفتنش گذشته بود که با قهوه برگشت فروشنده: میتونم بشینم ؟؟ سرمو اروم تکون دادم فروشنده: ناراحتی ؟؟ دوباره سرمو تمون دادم بدون اینکه نگاهمو از دریا بگیرم فروشنده: ادمای زیادی میان اینجا هرکدوم با مشغله و مشکل خودش ، بعضی وقتا گفتن حرفا برای یه غریبه راحتتر از یه اشناعه ، من شنونده خوبی ام ، خبب با مامان بابات دعوات شده؟؟ سرمو به نشونه نه تکون دادم فروشنده: کسیو از دست دادی؟ عاشق شدی ؟ دیگه نتونستم تحمل کنم و بغضم ترکید و شروع کردم به حرف زدن از مرگ خواهرم از تنهاییم از اینکه برای داشتن سوهو هرکاری میکردم _امروزم که اومدیم اینجا خیلی خوشحال بودم و شاد بودم چون دوستم گفت برام کار پیدا کرده و این برای منی که چند وقته دربه در کارم خیلی خوب بود اما.. اما امشب بی دلیل منو زد خرمگس ، قلبم شکست 😭 جلو اون همه ادم منو زد گفت خودت بدرک بقیه چی ، اگه منم مادر پدری داشتم اگه تنها نبودم شاید جرات نمیکرد اینارو بهم بگه
اروم دستشو گذاشت پشتم و نوازش کرد فروشنده: معلومه تو دختر قوی هستی ، اون اقا هم حتما عصبانی بوده که اینجوری کرده قطعا نگرانت بوده و میخاسته طوری وانمود کنه که انگار مهم نیست ، مردا اینجوری ان وقتی عاشق میشن نمیخان قبول کنن ،نه همه مردا همه ادما اینطوری ان _همه حرفات درست . پوزخندی زدم . اما عشق و عاشقی اونم کی؟ اون؟ عمرا با یه لبخند معنادار نگاهم کرد فروشنده: من عاشق یه زن بودم ، میپرستیدمش زندگیمون با وجود دخترم عالی بود وضع مالی منم متوسط بود ، اما یه چند وقت بود که زنم پرخاشگر شده بود همش دنبال بهونه و دعوا بود من دوسش داشتم جلوش کوتاه میومدم همش ادم پیش کسی که عاشقشه زبون و سرش کوتاهع بعد یه مدت اومد گفت من طلاق میخام ، دیگه نمیتونم باهات بمونم یکیو بهتر از تو پیدا کردم اینجا که رسید بغض کرد تو رو دیگه نمیخام وقتی میبینمت حالم بد میشه ، با اینکه من دیونه وار عاشقش بودم اما نمیتونستم بیینم بودنم ازارش میده
خیلی کش مکش داشتیم و من التماس میکردم بمونه و اون نه میخاست ولمون کنه ، دخترم وقتی دعوای مارو میدید میزد بیرون از خونه تا شاهد جنگ و جدال ما نباشه اون ۱۹ سال بیشتر نداشت یه شب مثل همیشه ما دعوا داشتیم و دخترم زد بیرون از خونه تا صبح نیومد خونه نگران بودیم که صبح زنگ زدن گفتن دخترت مرده زد زیر گریه شونه هاش لرزید ، حالا نوبت من بود که پشتشو نوازش کنم ، مشکل خودمو فراموش کردم و دلم به حال این پدر شکست خورده خیلی سوخت با اینکه ازم بزرگتر تر بود چه جسمی چه سنی ولی کشیدمش تو بغلم فروشنده: بدترین روز زندگیم بود ، دخترم جوون مرگ شد جسدشو که دیدم شکستم خورد شدم دو روز بعد تششیع دخترم زنم دوباره قضیه طلاقو مطرح کرد من که دیگه امیدی نداشتم و موافقت کردم و فرداش زنم ازدواج کرد ، دیگه امیدی به زندگی نداشتم ،، خسته بودم از زندیگم ،عشقم رفت، دخترم رفت ، یه روز که داشتم لباسای دخترمو جمع میکردم یه برگه از توش افتاد ، برگه دست خط دخترم بود ، توش نوشته بود اگه من روزی مردم دوست دارم بجای من زندگی کنین گفته بود برای اونم که شده زندگی کنم ،گفت از زندگیم لذت ببرم تا اون خوشحال باشه ، گفت همیشه پیشمه
دیگه از بغلم اومده بود بیرون فروشنده:همه تنهان دخترم فکر نکن فقط خودتی و خودت از الان دیگه منم داری _ممنون، فقط چرا اومدین اینجا؟؟ فروشنده: چون دخترم عااشق دریا بود اینکه هر لحظه چشمم به دریا میخوره انگار دخترم اونجاست _اها ، چه خوب یه منبع ارامش دارین فروشنده:توهم دنبال منبع ارامشت باش ا/ت _تاحالا به خودم فکر نکردم من.... یهو صدای دادی اومد که اسممو صدا میزد برگشتم دیدم جونگ کوکه £ا/تتتتتتت بدو بدو خودشو بهم رسوند £اینجایی؟؟ دختر جون به لبمون کردی وایسا زنگ بزنم هیونگ _ن.. £هییسس به اندازه کافی حرص خوردیم سرت امروز بعد تماسش نشست کنارمون چشمم خورد به فروشنده که دیدم چشماش پره اشک شده اروم صداش زدم _چیشده؟؟ فروشنده: میدونی دخترم یکی از طرفداری پروپاقرص bts بود با چشمای باز نگاهش کردم ، اخییییی
£چیزی شده؟؟ _تو فکر کردی اینجوری اومدی کسی نمیشناستت؟ میدونی دختر این اقا فوت شده و یکی از بهترین فنات بوده؟؟ ناراحتی از چشماش هم معلوم بود اما سیع کرد با شوخی و خنده منو فروشنده رو از فاز غم دربیاره و موفق هم بود داشتیم قهوه مونو میخوردیم که سرو کله خرمگس پیدا شد اومد نزدیکمون و یه نگاه سر بهم انداخت پول قهوه رو حساب کردم و شماره فروشنده هم گرفتم فهمیدم اسمش یوگیوم عه دیگه با شوخی اسمشو صدا میکردم _ بای بای یوگیوم جونم باخنده سری تکون داد ¥😂برو شیطون که به خونت تشنه ان اینا تو ماشین هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد وارد خونه که شدم با موجی از سوالا مواجه شدم جواب همه رو سربالا دادم و دست سوهو رو گرفتم و رفتیم طبقه بالا اتاقمون که اماده کرده بودن سوهو رو تو بغلم گرفتع بودم دستشو گذاشت رو لپم & درد داره؟؟ _چی؟ &اینجایی که عمو زد ، عمو هم مثل بابا و بابابزرگه ، همش میخاد دعوا کنه تورو
_نه عزیز من عموت اینطور نیست ، کسی ادم شیطونو دوس نداره کسی که حرفشو گوش نده رو دوس نداره منم چون کار بد کردم عموت یه لحظه ناراحت شد و کنترلش و از دست داد & یعنی عمو هنوز ادم خوبیه ؟ _معلومه که خوبه و تورو یهههه عااالمهههه دوس داره صدای در صحبتمونو قطع کرد ¶ واا این چرا اینجوری کرد _کی؟ ¶نامجون _چیکار؟ ¶پشت در وایستاده بود ،، حالا ول کن ، کجا گذاشتی رفتی؟؟ لپت درد نمیکنه؟؟ وایی خود اوپا هم بعد اینکه زد تور پشیمون بود ، چقدر بقیع سرش غر زدن،، واییییی چقدر نگرانت بود دنبالت میگشت ، پشمون بود از زدنش ، الان خوبی؟ درد نداری؟؟ بمیرم نگا جاش چه قرمزه حتما فردا کبود میشه توهم انگار مثل اینایی که زود کبود میشن..
همینجوری داشت تند تند حرف میزد _واااییی دختر یه نفس بگیر بدبخت شوهرت ¶ نگوووو دلم براش تنگ شده _اوه اوه شوهر زلیل ¶ خب دیگه من برم بهش زنگ بزنم شب بخیر و محلت خداحافظی هم نداد بهمون _😂این چش بود &هیچی عاشق شده عقلشو از دست داده _اع اع این حرفا بده بگیر بخواب فردا بریم بازی &خاالههه برام قصه بگو _ باشش اروم اروم شروع کردم به قصه گفتن &خوشبحال کسایی که تو براشون قصه میگی _😂 چطور؟؟ بعدشم من فقط و فقط برای تو قصه میگممم روز سوم : امروز روز اخری بود که اینجا بودیم و تو این سه روز رابطم با نامجون خوب نشده بود ، ولی بجاش بقیه تموم سیعشونو میکردن تا باهم خوب بشیم اما خب.. نمیشد حالا حالا ها چشمم به توپ خورد رفتم طرفش _خببب کی میاد والیبال؟؟؟ یعنی همه باااید بیان
هوسوک رفت و چند دقیه بعد با دوتا میله بلند و یه تور برگشت و با کمک جین و جونگ کوک نصب کردن وسایلو دوتا تیم شدیم منو و تهیونگ تو تیم من نامجون ، جی وو ، جین ، و جونگ کوک بودن ، تو تیم ته شوگا و هوسوک و جیمین بودن چون یه یار کم بود رفتیم یکی از بادیگاردارو آوردیم و شروع کردیم ، سرویس اول با ما بود سوهو هم شده بود داورمون بیشترین کسایی که فعالیت داشتن من بودم و جونگ کوک و هوسوک و یونگی(هاا فکر کردین گربه کیوتمون همیشه خستس؟؟؟ مننننن نمییییزااااررممم) دیگه انقدر پریده بودم نفس نفس میزدم خم شدم دستام رو زانو هام بود و کلم پایین سرمو که اوردم بالا دیدم توپ داره میاد سمتم هنگ بودم نمیدونستم چی به چیه که یکی پرید جلوم و توپ و زد پیراهن طوسی معلومه دیگه کیه که یهو میپره وسط همه چی خرمگس ولی خدا خیرش بده اگه این هیکل غولش نبود الان صورت نازنینم له شده بود √هیونگ توهم بلدیااا
+پس چی ، هواستونو جمع کنین به هم اسیب نزنین ×من میرم غذا درست کنم πوایسا منم بیام همه دیگه خسته بودن منم همونجا رو چمنا دراز کشیدم که سمت چپم سوهو و سمت راستم جونگ کوک دراز کشیدن یه نفس عمیق کشیدم _اخییششش چه هوایی £اوهووووممممم &خاله بازیت حرف نداره هااا ، از کی یاد گرفتی؟ £راس میگه ؟ _از دوستم ، عاشق والیباله به من یاد داد تا یه حریف داشته باشه &مینهو؟ _😂😂ای کلکل بعله & اون دوست منم هست £چه دوست مشترکی ، منم از الان اعلام میکنم که دوست شما هستممم &اعع نخییرر همینجوری که خالی خالی نمیشه ، یه مراحلی دارع جونگ کوک بلند شد نشست £خب بگو ببینم
سوهو با شکاکی نگاهش کرد &اووممم اول باید منو ببری بیرون دور دور بعدشم خالمو خیلی دوس داشته باشی £اووممم اولی برام سخته ، یعنی من واسه خودمم سخته اینکه برم دور دور چه برسه به اینکه کسیو ببرم ، امماااا میتونم خالتو یههه عااالمههه دوس داشته باشم +پاشین رو زمین دراز نکشین ، بعدشم اماده شین بریم حرفشو اصلا به خودم نگرفتم گوشیمو در اوردم _خبب بیاین عکس بگیریم جونگ کوک و سوهو سرشونو نزدیک کردن داشتیم عکس میگرفتیم که خرمگس پرید وسط + جونگ کوک ، پاشو تهیونگ داره دنبالت میگرده جونگ کوک که رفت منم کم کم بلند شدم وسایل خودمو و سوهو رو جمع کنم تو اتاق بودم که جی وو اومد ¶اجازه هست؟ _😂مگه برات فرقی داره؟؟ شونه ای بالا انداخت ¶نه پرید رو تخت و دراز کشید ¶هی زندگی _😂 چیه دلت پره ؟ بهت خوشنگذشته؟؟ ¶ به ما که چرا ولی دوتا ادم کله شق هستن که به خودشون کوفت کردن _میدونی با خودم میگم شاید اصلا نباید میومدم اینجا ، از اولشم دوس نداشتم ¶چرا؟؟ زوری اومدی؟؟ _معلومه ، جناب دستور داد ¶میدونی نامجون ادم بدی نیست خیلی خوبه اما بعضی چیزاش به خانوادش کشیده شده هر کاری هم کنه بازم
یکم ته تهش از اون قلدری رییس بازی هاشو داره ، درسته کسی ندیده تاحالا فقط اطرافیان نزدیکش اینو میدونن _خوشم نمیاد از این رفتارش ، کلا خوشم نمیاد ازش ، مردیکه خرمگس ¶😂😂😂وای اگه اوپا بفهمه _خب بفهمه ¶تاحالا به خوانندگی فکر کردی؟؟ _نوچ ¶ولی صدات خیلی خوبه_میدونم ، ولی خوشم نمیاد 😂. صدای در اومد _بیا تو جین اومد داخل×غذا حااضرهه _واو من که عاشق غذا های اوپا جینم 👌😂 ×قطعا همینطوره _امماااا میدونی؟؟ صورتت مشکل داره ×چییییبیبببیییی؟؟؟؟ تا سه میشمارم فقط نباش اینجا .. یکک.... _دووووو چشاشو باز کردو افتاد دنبالم ، حالا من بدو اون بدو به پله ها که رسیدم هول کردم داشتم با مخ قل میخوردم که یکی لباسمو گرفت فکر کردم جینه شروع کردم به جیغ زدن _باشههه باااشههههه ببخشید تو زیبا عالی فوق العاده یهو محکم کشیده شدم عقبم و افتادم بغلش برگشتم دیدم اععع خرمگس خودمونه که ، این امروز عجیب ناجی من شده جدی شدم _ولم کن اونم جدی تر ازمن ادامه داد +لجبازی نکن ، من تورواینجا اوردم پس مسئولیتت با منه _اکی ولی (صدام رفت بالا) ولمممممم کننننن هول شده ولم کرد با اخم نگام کرد +خیله خب چتع _ازت متنفرم
رفتم تو اتاق و درو بستم جی وو تو اتاق نبود هوووففف نه نه ا/ت تو نباید گریه کنی تا رفتن تو اتاق بودم و همه رو یه جوری دست به سر کردم داشتم سوهو رو اماده میکردم داشتم چمدون هارو به سختی میکشیدم که هوسوک اومد کمکم تو ماشین جابه جا کرد ، همه پیش ماشینا وایستادع بودن رو کردم سمت سوهو _خبب ، سوهو تو باید بری تو ماشین عموت & نمیخام _من نمیتونم بزارم بیای تو ماشین &دوس ندارم ، از وقتی که تورو زده دیگه دوسش ندارم √از قصد نبود... دستمو به نشونه سکوت اوردم بالا _مگه نگفتم دیگه نگی اینارو ؟؟؟ من اونشب بهت چی گفتم ؟؟ + اگه بخواد میتونه.... نزاشتم حرفشو بزنه با حالت سردی نگاش کردم _نمیخام دیگه دست کثیفت بهم بخوره مشت شدن دستاشو دیدم ، قرمز شدنشو دیدم ، همیینههه درسته زدی ولی منم با زبونم یه چک بهت زدم جناب کیم نامجون رو به جی وو گفتم _توهم نیا ، الانم میخام برم یه جایی ازتون جلوتر میرم ¶ولی من میخام بیام باتو _بچه شدی توهم ؟؟؟ بلایی سرتون بیاد چی ؟ شما امانتین بعد حرفم پوزخندی زدم و برگشتم طرف نامجون بعله درحال ترکیدن بود πبسع دیگه شونه هامو بالا انداختم و نشستم پشت ماشین و حرکت کردم سمت ساحل ، سریع از ماسین پریدم بیرون _یوگیووووم ، من اوومدمممم ¥😂خوش اومدی _برام یه آمریکانو بزن ، که بخورم دارم میرم درحالی که میرفت داخل ماشین گفت ¥اععع؟؟ چه زود ، دلم تنگ میشه که _غصه نخور عشقم ، جاتو یاد گرفتم میام پیشت همش ، شاید دفعه دیگه دوستامم بیارم سرتکون داد ¥اره خوبه یکم دیگه حرف زدیم و ازش خداحافظی کردم راه افتادم
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
داستانت عالیه و امیدوارم همیشه موفق باشی
اگ پارت بعد منتشر نشد میتونی توی نظرسنجی بزاری؟؟
نمیدونم حالا روش های دیگه رو هم امتحان میکنم
بچه های عزیز انگار یکی دلش انفالو می خاددددد
من خودم دارم پی ویشو ب چوخ میدم🥲 البته قراره..
نه والا کی دلش میخاد😂
و انلایککک
حاجی پشمام نمیزاری
دیشب گذاشتم
خیلی قشنگه نزدیک ۳ هفته هست بزار دیگه
بخدا وقت نمیکردم
نیلوووووووووووووووووووووووووووووو پارت بعدددددددددددددددددددددددددددد دختر کردم داری نمیزاریییییییییییی هااااااااااااااااااااااااااااا بزارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
😂😂نه ولی نمیرسیدم ، داستان پاک شد مجبور شدم دوباره بنویسم اووو کلی مشکل پیش اومد
اها
بابا دوهفته شددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
پارت بعدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد
داریم میمیرمممممممممممممممممممممممممممممممممم بعدییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ارام باش نفس عمیق
بعدییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی رووووووووووووووووووووووووووو بزارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر ثعه؛] ؛ ريال *
منتظرم منتشر بشه
ننننننننننننننننننننننننننممممممممیییییییییییییییییییززززاااااااااررررررررررررررررررررررییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ابلفضل😂😂😂😂
تا پارت بعد نگیریم اروم نمیگیگیریممم
آهنگ از اصغر اقای سارنو گوش میدی؟؟؟😂😂
عیححح بعدیو نمیزاری فرزندمممم؟
گیناه داریممم:))
چرا ولی منتشر نمیکنن