باب اسفنجی واقعیه🙄💔

استون هیلنبرگ سازنده باب اسفنجی زمانی که بچه بود به علوم دریایی خیلی علاقه داشت زمانی که بزرگ شد،شد یه دانشمند علوم دریایی ولی زمانی که بزرگ شد به ساختن انیمیشن هم علاقه پیدا کرد.اون وقتی که تصمیم گرفت باب اسفنجی رو بسازه تصمیم گرفت پنج تا شخصیت اصلی رو برای یاد بود همکلاسی های قدیمیش از روی شخصیت اونا بسازه.یعنی پنج تا شخصیت اصلی باب اسفنجی در واقع آدم های واقعی از گذشته سازنده بودند😬💔

باب اسفنجی نماد یکی از همکلاسی های استون به اسم باب بوده.باب پسر خیلی خوب و مهربون بوده که همیشه دوست داشته به همه کمک کنه وقتی توی مدرسه یکی یه خرابکاری انجام میداده باب گردن میگرفته تا اونا توی دردسر نیوفتن🥲یه روز وقتی که داشته دوچرخه سواری میکرده از یه تپه پرت میشه پایین و میره توی کما و دو هفته بعد فوت میکنه😪😭

پاتریک نماد یکی دیگه از هم مدرسه‌ای هاشونه به اسم جان،که یک سال از اون ها کوچیک تر بوده و یکم مشکل ذهنی داشته به خاطر همین بچه های دیگه باهاش دوست نمیشدن و باهاش بازی نمیکردن تنها کسی که باهاش دوست بوده باب بود🥲

اسم واقعیه اختاپوس،استن بوده.استن یکی از منظم ترین بچه های مدرسه بوده،اون هیچوقت با هیچ کسی بازی نمیکرده ولی چیزی که بچه های دیگه نمیدونستن این بوده که اون مشکل قلبی خیلی شدیدی داشته که اگر یه بچه‌ای به طور اتفاقی میترسوندتش یا خیلی هیجان زده میشده ممکن بود بهش حمله قلبی دست بده☹💔 برای همین همیشه از همه دوری میکرده، پنج سال بعد از فارغ التحصیلیشون یه حمله قلبی باعث میشه استن جونش رو از دست بده😪💔

اسم واقعیه آقای خرچنگ،جین بود.خانواده ی جین خیلی پولدار بودن🤑💵در حدی که توی خونه‌شون یه آکواریوم بزرگ داشتن که توی اون آکواریوم جین به عنوان حیوان خانگی یه بچه نهنگ نگه میداشت🐳جین با وجود خانواده‌ی پولداری که داشت یه بیماری روانی داشته🤒چه بیماری روانی؟اون بیماری اینطوری بودکه اون فرد احساس میکنه که باید دزدی کنه در صورتی که هیچ نیازی به این کار نداره.این پسر اغلب مداد یا پاک کن بچه هارو یواشکی بر میداشته.😳 استون هم پیش خودش فکر کرده که کارتونش نیاز به یه شخصیت منفی داره برای همین شخصیت جین رو انتخاب کرده😉

آخرین شخصیت سندیه.سندی مثل بقیه همکلاسی استون نبوده معلم ریاضیش بوده به اسم سالی برای همینم وجود جانوریش رو متفاوت با بقیه ساخته که نشون بده با بقیه فرق داره🐿 سالی در کنار کار معلمیش به کاراته هم علاقه‌مند بوده و توی این رشته کمربند مشکی داشت⚫ یه روز توی یکی از مسابقه های کاراته‌اش یه ضربه به قفسه‌ی سینه‌اش میخوره که باعث میشه نتونه نفس بکشه و فوت کنه😪😭(تا آخر برو کارت دارم)