عشق محترم پارت ۲

یهو شیرین زنگ زد رد تماس کردم یهوآیدین زنگ زد جواب دادم ○ بله ●آیدینم ○آیدین تویی سلام چه خبر ●سلام سلامتی تو گریه کردی؟ ○نه ...نه ●چرا گریه کردیم شده اون لحظه با خودم گفتم اگه با آیدین یه چیز الکی تود دانشگاه نشون شیرین بدم شاید امید حسودیش شه ○ باید بهم کمک کنی ماجرا رو تعریف کردم گفت باشه ○میسی بای ●خواهش خدانگهدار

صب شد با آیدین رفتیم دانشگاه به شیرین گفتم با آیدینم خوشحال شد به امیدم گفتیم برای طبیعی تر بودن بهم می‌گفتیم عشقم عزیزم و... خیلی خوشحال رفتم پیش شیرین نشستم

لایک و فالو لطفا

راستی بچه ها رمان و تو روزای تعطیل نمیزارم کامنت کنید نظراتتون رو