
این داستان خودمه باحاله بخونین و لذت ببرین راستی من کشور بلژیک رو انتخاب کردم چون نزدیکه فرانسه یا همون پاریسه😁
اولین دختر همون رگرد یا دختر قرمز خواهر ناتنی اون دوتا دختره که خیلی شوخ طبع و ناناز و خوشگله وسیله ای که داره سگ پرتاب کن ،،،،،،،، دومین خواهر یعنی عقاپین یا همون شاهین یا عقاب خواهر صبور و جدی و متکبری و از خود راضی هست وسیله ی اصلی اون چیزی که از کیف هایی که رو کمرشه بر میدارم خلاصه مثل بتمن مجهزه،،،،،، سومین خواهر یا همون یخ آبی عاشقه و یکم یک کوچولو دست و پا چلفتی و همیشه خواهراشو مسخره میکنه کلا همه رو مسخره میکنه صلاح اصلیش یا وسیله ،یخی که از تو دستش بیرون میاد اسم اصلی خواهر ها👇 به ترتیب 1. مارینت 2. مارینا 3. مرتینیا در اصل همشون عاشق هستن ولی فعلا خواهر سومیه عاشق تا یه جاهایی این طوریه ❤️❤️ حالا مردا (اسم) به ترتیب 1. نیما 2. کرایف 3. سجود این دوتا آخری برادرن ولی اولی حتی برادر ناتنی اون دوتا هم نیست کلا هیچ نسبتی با کرایف و سجود نداره☃️☃️
روزی روزگاری در دبیرستان دخترانه ی صورتی💝 قرمز ❤️ خواهران با هم مشغول صبحت و مشورت بودن درباره ی تحقیق کلاسیشون موضوع این بود:«پرانسس ها و ابرقهرمان ها» اونا میتونستن هر چیزی بنویسن مارینت گفت:«من از یه پرانسس گدا مینویسم که یهو یه دختری که ابرقهرمان آب ها هست میاد نجاتش میده ولی جالب اینجاست که کلی قراره اتفاق اشتباه بیوفته و آخرش مثل همه ی داستان ها اتفاق خوب بیوفته🤩شما چی؟ مرتینیا گفت:«من که هنوز تصمیم نگرفتم مرینا گفت:«شما چقدر به این چیزا اهمیت میدید ولمون کنید بابا من شب میخوام با دوستام یه پارتی بگیرم شما میاین؟ مارینت گفت:«من میایم😐 مرتینیا گفت:«با کدوم دوستات اونوقت؟ مرینا گفت:«با همه ی کلاس خودمون دیگه چون همه باهام دوستن به جوز اون دختره ی بی ادب مارینت گفت:«منظورت لیلیاست مرینا هم با سر تکون دادن الامت آره داد شب شد خواهرا لباس مجلسی دخترانه پوشیدن
یهو مرتینیا سجود رو دید و گفت:«سلام چطوری حالت خوبه(با خجالت زیاد) سجود گفت:« سلام خوبم مرسی تو چطوری؟ مرتینیا گفت:«خوبم مرسی😊 و همه مشغول صبحت و رقص بودن که یهو یکی از سقف اون جا پرید داخل و گفت:«اومدم اومدم کی یو کی یو 😃😃هیها هیها 😆😌😌حالتون چطوره بوم بوم یهو یکی از بچه ها گفت:«چرا صدا اصلحه در میاری 🤨 اون گفت:«🤪چون که اصلحه دارم😐وایسا ببینم شما چرا فرار نمیکنید یکی دیگه گفت:«چرا فرار کنیم اون گفت:«چون که من ترسناکم یهویی از سقف اومدم تو😌🤨آخه خوب در نداشت ولی حالا بترسید فرار کنید دیگه ،نباید اینو بگم اما من خلافکارام بوم بوم تق تق نه این صدا ی در بود شق شق نه اینم که شلاقه مرتینیا و مارینت و مرینا تا فهمیدن خلاف کاره سریع از اون محل خارج شدن و تغیر شکل دادن همینطور نیما هر چهارتاشون لباس مبدل پوشیدن و از پشت سر اون مرد اومدن جلوش و گفتن :«😌عدالت بر قرار است اون گفت:«سلام من جوکرم شما؟🤗
مرتینیا گفت:«آخه به تو چه ما کی هستیم😶😑 مارینت گفت:«من درگر هستم😌شما برای چی اومدی اینجا؟ جوکر گفت:«سلام دگر😶.......دون.. نه دگرگون🙄درست گفتم؟ولش کن!من اومدم اینجا بقیه رو بترسونم برم(با لحن کوچیک و باحال)👈به خدا😊 مارینا گفت:«منم عقاپین هستم پس برو دیگه جووکر 😶درست گفتم؟🤨😐😑 جوکر گفت:«الان داری مسخرم میکنی خوب من چبدونم اسمش چی بود تازشم هیچ کسی هنوز از من نترسیده مارینا دوباره گفت:«به من هیچ ربطی ندارند که کسی نترسیده😡(و تا میخواست اصلحشو در بیاره بتمن سر رسید و)گفت:«چه خبره 😳 (نفس زنان) نیما گفت:«سلام من آرلام هستم
این جوکر آقا ی شما میخواد بترسونه بره ولی هیچکس نمیترسه الان هم ول کن نیست نمیره! بتمن هم دست جوکر رو گرفت و به زور برد گاتهام 🥀 (قسمت اول فصل ۱ تمام شد❤️ به زودی قسمت ۲ می آید) (🌹منتظر داستان های شما هم هستیم) نویسنده:«نازنین اسدی»💥💥
کامنت بزارید ممنون از این که خوندید❤️✔️♥️❤️💞
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
حتما ادامش بده پلیزززززززززززززززززززززززززززز
ادامش دادم بخون پیلیزززز
جون من نرو تو میراکلس که از بس زیاده دیگه داستانت تکراری میشه
ببخشید🥺ولی رفتم،،قسمت دو تازه منتشر شده و من قبلاً داستان رو تا قسمت ۲ نوشته بودم 🥺🥺
ولی داستانم رو زیاد نمیبرم توی میراکسل
من دشمنی ندارم ولی دیگه میدونی همه داستان ها میراکلسی شدن
ادامه بده داستان خوبیه
😊ممنون قسمت دوم تو راهه🤩👍مرسی که نظر دادی گلم
سلام این داستان رو از خودم ساختم و پارت بعدی هنوز منتشر نشده لطفا نظر بدید 😊
داستان جالبیه