اینم از پارت شیشم 👇👇
آدرین: آدرین.... میتونی آدرین آدرین صدام کنی ....
مرینت: اوه... درسته... آدرین، من فردا صبحش تو ایالت ملاکا بودم.... اونجا واقعا خیلی بزرگ و زیبا و البته پر جمعیت بود.... بانیکس از قبل همه چیزو برای رفتنم پیش نگهبان معجزه گر های کوهستانی آماده کرده بود... یکی از اعضای اون روستایی که نگهبان توش ساکن بود به شهر اومده بود تا منو همراه خودش به روستا ببره...
بخش جالبش این بود که اسمش ماچانا بود و اسم موتورشو موناتا گذاشته بود و من همش اسمشونو جا به جا میگفتم و البته این موضوع واقعا عصبیش میکرد..... اون منو با موتور درب و داغونش بیست و شیش کیلومتر تا روستاشون برد و چون جاده پر از سنگ و گودال های کوچیک و بزرگ بود پاهام مدام به سنگ ها برخورد میکرد و خراشیده میشد..... منم همش
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
خیلی خوب بود
مرسییییی
اگه دوست داشتی پارت بعدو بزار 💔😐😂
جون تو، تو برسیه😅
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسیییییی
خیییییلی عاااااالییییی
بعدیییی
مرسیییی سعی میکنم زود بزارمش
عالی ولی بیشتر به هم نزدیکشون کن🤣
مرسی
باشه 😇
داستانت خیلی خوبه من واقعا متعجب شدم که چقدر قشنگ خوب توضیح میدادی
خیلی ممنون لطف داری
سلام خیلی عالی بود💓💞💕
لطفا به تست هام سر بزنید🙏🏻💖
مرسی حتما
عالیییییی بود😍😍
لطفا پارت ها رو زود زود بزار
ممنون 💝
سعیمو میکنم 🥺
فوق العادههههه بود :)
ممنوووون 💝💖💓
عالی بود;-)
ممنون ❤
لایک پلیز