
سلام سلام سلاممممممممممممممممممممم. الان قسمت سه هنوز منتشر نشدههههه ولی خبببب من اینو میزارم که بعد زود به دستتون برسه. خببببب. فقط بگم اگه قسمت های قبلی رو نخوندید حتما بخونید چون بهم ربط دارن. حالا اول این رو بخونید: همینجوری یه مدت گذشت تقریبا یه ماه و الکساندرم به خاطر آتنا هیچ کار بدی نکرد تا اینکه این هیچ کاری نکردن براشون حسابی مشکل ساز شد......!!!!!!!! خب، این رو توی قسمت قبل دیدید؟درسته؟ حالا ببینیم چراااااااا؟؟؟؟ مثل همیشه صحیح رو بزنید. بریم؟ بریم بدووووووووووو
اگه بالا رو نخوندید حتما بخونید چون یجورایی جز داستانه.خب، خوندید؟ پسسسسس بفرماییددددددددددد: ولی خب بگم که .... هیچ مشکلی نبود. آتنا تونست مثل قبلا الکساندرو دوست داشته باشه و از اونجایی که الکساندر هم به خاطر آتنا هیچ کار بدی نکرد. اونا خیلی با هم خوب بودن و ... خیلی کارای جالب کردن. حتی یه بار هم با هم رفتن لب رودخونه و حسابی خوش گذروندن. اما یه روز؛ از همون اول که بیدار شدن آتنا فهمید که الکساندر حسابی بدخلق شده پس حسابی احتیاط کرد که الکساندر رو عصبانی نکنه. هوا خیلی خوب بود و صبح هم بود. برای همین بعد از صبحانه آتنا پیشنهاد کرد که برن بیرون پیش آب مثل یه پیک نیک کوچولو که شاید حال الکساندر بهتر بشه: الک، نظرت چیه یکم بریم پیش آب؟ الکساندر که منتظر یه فرصت بود که عصبانیتش رو خالی کنه؛ داد زد سر آتنا که: تو فقط میخوای فرار کنی!!!!!!!!!!! چرا باید خودم این اجازه رو بهت بدم؟؟؟؟ آتنا: اما.... اماااا..... مننننن...... الکساندر: نمیخواد بهونه بیاری! همینجوری الکساندر میومد جلو و آتنا میرفت عقب. تا اینکه خورد به دیوار.( اینجا به یه نکته توجه کنید: قد الک از آتنا بلند تره.) آتنا: مننننن فقط میخواستم که...... الکساندر: ساکت! خفه شو! آتنا دیگه نشسته بود رو زمین جلو دیوار.( اون حالتی هست که زانو هامون رو میاریم تو شکممون؟ اونجوری.) سرشو گذاشت رو پاهاش و اشکاش بی صدا روی صورت قشنگش جاری شدن. الکساندر رفت طرف درو و با صدای خیلی محکمی درو بهم زد که توی کل خونه پیچید.
خدمتکارا که تا این لحظه از ترس هیچی نگفته بودن و اصلا هم تکون نخورده بودن؛ سریع اومدن دور آتنا: خانم! لطفا بلند شید. ولی آتنا بلد نشد. اونی که از همه بزرگتر بود و مثل مادر آتنا میموند اومد جلو و گفت: دخترم.! بلند شو عزیزم. انقدر خودتون ناراحت نکن.میدونم.... من درکت میکنم..... و نشست و جفتش و دستش رو گرفت. بعد یه مدت آتنا: ممنونم.... اما اگه میشه میخوام تنها باشم.... اسم اون خدمتکاره ماریلا بود.گفت: میفهمم عزیزم. و به بقیه ی خدمتکارا( هم مردن هم زن.فکر نکنید فقط خانمن...) اشاره کرد که برن سر کاراشون و خودشم رفت.
آتنا یکم همونجوری موند.بعد پاشد و با دستمالی که مادرش بهش داده بود اشکاشو پاک کرد. همینجور توی خونه اینور و اونور رفت و راه رفت. اصلا نمیتونست بشینه. همینجوری یه مدت طولانی حدود نیم ساعت راه رفت و بعد رفت تو اتاق و نشست روی تخت. بعد هم دراز کشید. خوابش برد ولی بعد چند دیقه ناخودآگاه بیدار شد. مثل اینکه کسی صداش کرده باشه. صدای آشنایی توی خواب شنیده بود؛ ولی یادش نمیومد که صدای کیه.بلند شد و رفت لب پنجره ی طبقه ی بالا( طبقه ی چهارم!!!!!!!!).
از اونجا تا خیلی دور رو میتونست ببینه. دید که یه اتوبوس اومده بود اونجا که با جاهای مختلف آشنا بشن، رودخونه رو ببینن، در مورد حیوانات تحقیق کنن و ............ اونا بیرون از اتوبوس بودن که الکساندر پیداش شد. بیشترشون فرار کردن و رفتن توی اتوبوس و زیر صندلی ها ولی یه دختر موند بیرون و به اتوبوس نرسید. الکساندر بازوشو گرفت و انداختش جلوی یه صخره ی بزرگ مثل دیوار غار. اونا در اتوبوس رو بستن چون میدونستن فعلا اون نمیتونه... اون دختره برای آتنا خیلی آشنا بود ولی هر چی فکر میکرد یادش نمیومد کیه. ولی یه حسی بهش میگفت که حتما باید یادش بیاد. الکساندر تفنگشو گرفت سمت اون دختره و اتوبوس هم رفت. الکساندر رفت سمت اون دختره. آتنا از اونجا نمیتونست صداشون رو بشنوه ولی حدس زد که یه چند کلمه ای حرف زدن و بعددددددددد...................
بعد توی اون لحظه آتنا سرشو برگردوند و گوشاشو گرفت.دقیقا همزمان با شلیک شدن گلوله؛ آتنا یادش اومد اون کی بود!! و همون لحظه تصمیمی گرفت که کاملا از انجام دادنش مطمعن بود، هر اتفاقی که می افتاد آتنا باید اون کارو انجام میداد. صدای گلوله بلند توی گوشش پیچید.جیغ زد و زانو زد کف اتاق.بعد سریع تا تونست بلند شد و بدون اینکه بیرونو یه لحظه هم نگاه کنه پنجره رو بست و رفت سمت پله ها که بره طبقه ی پایین.
چند ثانیه بعد از اینکه آتنا رسید طبقه ی پایین، در باز شد و الکساندر اومد تو. الان قشنگ تخلیه شده بود و مهربون مهربون بدون یکم عصبانیت اومده بود خونه!!!!! ( الان دیگه به چه درد می خوره؟؟؟؟). گفت: سلااااام. آتنا؟ آتنا بدون یه کلمه حرف از جفتش رد شد و با قدم های سریع رفت سمت در و رفت بیرون. ( یعنی می خواد چی کار کنه؟؟؟؟؟؟؟؟ )
الکساندر چیزی نگفت چون حس میکرد زیاده روی کرده هر چند چیزی یادش نبود. رفت و از ماریلا پرسید. بهش گفت که هر چیزی که شده بگه و اصلا نترسه. ماریلا گفت: آقا بنظرم بهتره خودتون دوربین ها رو چک کنید. الکساندر همه ی اتفاق ها رو دید. دید که چقد سر آتنا داد زده، آتنا چفدر ناراحت شده، چقد اذیت شده و ...( ولی نگران نباشید نفهمید آتنا چی فهمیده. " هر چند الان خودتون هم شاید ندونید ") خیلی ناراحت شد و از دست خودش عصبانی شد.توی اون زمان کنترلش دست خودش نبود ولی بازم نباید این کارو میکرد. همون موقع به خودش قول داد که هر وقت اونجوری شد یه کلمه هم با آتنا حرف نزنه و اصلا کاری کنه که اون هیچی نفهمه و خوشبختانه همین کار رو هم کرد. بعد چون میدونست الان باید بزاره آتنا تنها باشه تا حالش یکم بهتر بشه رفت بخوابه. رفت توی اتاقی که مال خودش بود و در اتاق دونفره شونو قفل کرد تا آتنا توی اتاق خودش تنهایی بخوابه تا راحت تر باشه. در اتاق خودشم باز گذاشت که اگه آتنا خواست چیزی بهش بگه بیاد پیشش ( همینطور میخواست هر وقت اومد بفهمه ) ولییییییی
آتنا نیومد. الکساندر ساعت 4 صبح بیدار شد و چک کرد ولی هنوز نیومده بود. صبح روز بعد هم نیومد. روزنامه ها هیچی از پیدا شدن پرنسس الینا نگفته بودن و آتنا هیچ جا نبود. یعنی چی شده بود؟ چه بلایی سرش اومده بود؟؟؟؟؟؟؟ چیکار میخواست بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الکساندر همه جا رو دنبالش گشت ولی آخر سر نگران برگشت خونه که یدفعههههههههههههههههههههه واییییییییییییییی اماااااااا چییییییی نههههههه تووووو آخههههههه چراااااااااا
خب، امیدوارم خوشتون اومده باشه. واقعا خسته شدم چون این قسمت رو خیلی طولانی نوشتم. امروز 27 بهمنه. ببینیم کی منتشر میشه.
برای قسمت بعدی 6 نفر باید نظر بدن اممممم خواستم اینو بگم ولی نمیشه. چون احتمالا قبل از منتشر شدن این تست بعدی رو میزارم. خب؛ پسسسس امممممم هر وقت این تست منتشر شد برای تستی که هنوز نزاشتم و باید وارد سایت کنم شیش نفر نظر بدنننننن بای بای خداحافظ دوستون دارم و واقعا نظر هاتون برام ارزشمندن.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود . اگه دختری باهات دوست می شم . راستی به تست های منم سر بزنید و تست آدرینت رو ببینید . البته تستام شاید منتشر نشده باشن .
دوستم
عالیییی