
به خدا اگه این تست رو منتشر نکنید حلالتون نمیکنم چون هیچ چیز بدی نداره
هوسوک : این ...این همون دختر نیست ؟ جیمین: چرا خودشه نامجون: پس منتظر چی هستین ؟؟؟؟ بریم بگیریمش تا فرار نکرده جین: نه صبر کنین...همه کاراش با من فردا بهتون خبر میدم الان برین خونه نامجون : جین نمیخوای کمکت کنیم ؟ جین: نه شما برین خونه دیگه ( اعضا رفتن) *از زبان جین * آروم آروم به پشت دختره رفتمو دستمالی رو که بهش ماده بیهوشی زده بودم رو گذاشتم رو صورتش بعد خیلی زود بیهوش شد جین: حیف پدرت که همچین دختری داره 💔 دخترو روی دوشم گذاشتم و به سمت ماشین حرکت کردمو به سمت خونه مجردی خودم رفتم
بردمش روی پشت بوم و روی صندلی گذاشتمش و دست هاش رو بستم . با ریختن یه سطل پر از آب یخ از خواب پرید اما اصلا نترسید فقط غم زیادی توی چهرش بود و فقط یه سوال پرسید: من ...چرا اینجام؟🖤💔 جین : یعنی خودت نمیدونی واسه چی اینجایی؟ ا.ت: چرا میدونم یه دختر که بخاطر نقشه های پدرش باید همیشه تو بدبختی و فلاکت زندگی کنه همه رو خودم میدونم جین: تعریف کن ا.ت چی رو ؟ جین : من میخوام کمکت کنم تا یه ساعت پیش میخواستم بکشمت اما حالا میخوام یه کاری بکنم که هم باعث خوشحالی تو بشه هم باعث خوشحالی ...من ا.ت: چه کاری؟
جین :انتقام ...حالا تعریف میکنی ؟ همه چی رو بگو ا.ت: همه چیز از مرگ مادرم و گم شدن برادرم شروع شد یه روز که رفته بودیم پارک مادرم رفت سوار ماشین بشه اما ماشین یکدفعه ترکید و منم حواسم نبود که برادرم رو دزدیدن همه جا رو دنبالش گشتیم اما نبود که نبود و هنوزم پیدا نشده بعدا فهمیدیم ماشین رو بمب گذاری کرده بودن و قصدشون کشتن ما بوده فقط برای اینکه پدرم تو کار های اونا دخالت میکرد اما 💔پدرم دست از فضولی برنداشت و 💔اصلا هم بهم توجه نکرد فقط 💔بادیگارد برام می ذاشت تنها 💔دلخوشیم دانشگاه بود 💔 جین: از خودت بگو چند سالته؟💔 ا.ت: اسمم که ا.ت هست و ۱۸ 💔سالمه کمربند مشکی دارم و کاراته 💔هم بلدم 💔 جین: اگه یه پیشنهاد بهت بدم💔 قبول میکنی ؟💔 ا.ت: چه پیشنهادی؟💔 جین : اینکه به...💔
جین: میخوای به گروه من ملحق شی ؟ میتونیم از پدرت انتقام بگیریم ا.ت: ..ن.💔....اره اره انتقام میگیرم همه بدی هایی که در حقم کرد رو .💔..انتقام میگیرم جین : خوبه حالا هم آماده شو بریم پایگاه من ا.ت :اوهوم *از زبان جین* رفتم و به اعضا زنگ زدم و بهشون گفتم یه اتاق با تمام امکانات بغل اتاق من آماده کنن که ا.ت رو بیارم اونجا نامجون: کی میرسی؟ جین :معلوم نیست فکر کنم ۲ ساعت دیگه اونجاییم نامجون: باشه فعلا جین: فعلا *از زبان ا.ت* سوار ماشین شدیم من خودم رو سرگرم گوشیم کردم که بعد از نیم ساعت جین گفت💔 جین: ا.ت رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟💔 ا.ت: آره دارم 💔 جین: من دارم از خواب میمیرم میترسم تصادف کنیم جای من رانندگی میکنی؟💔 ا.ت :باشه بزن کنار جا ها رو عوض کنیم فقط آدرس رو بگو 💔 جین آدرس رو گفت و به سمت مقصد حرکت کردم 💔
خب مشخصات ظاهری ا.ت خانم مو هاش متوسطه و به زور تا وسط کمرش می رسه و رنگش هم خرمایی 😋💔 رنگ چشماش قهوه ای روشن خیلی خوشگل 😋💔 البته ا.ت خانم عینکیه و یه عینک مشکی و طوسی داره و اگه عینک نداشته باشه همه جا رو تار میبینه نمره چشمش هم ۶ هست و خیلی ضعیف 😋💔 دماغ کوچیک و سر بالا 😋💔 و ل.ب های کوچولو 😋💔
*از زبان جین * دیگه داشتم از خستگی می مردم خیلی خوابم میومد بعد از یک ساعت رسیدیم به مقصد همه چراغ ها خاموش بودن که نشون از خوابیده بودن اعضا میداد ا.ت رو بردم به اتاقش جین: اتاق من بغل اتاق خودته چیزی لازم داشتی بگو ا.ت: اوهوم جین: شب بخیر ا.ت: شب بخیر *از زبان جیمین* امروز صبح زود رفتم تا به اون دختر جدید سر بزنم که فرار نکرده باشه در اتاقش رو باز کردم اما نبود💔...تو اتاقش نبود .💔..فرار کرده دویدم سمت جین جیمین: جین💔 ...جین .💔..دختره فرار کرده جین : چی میگی؟😨😨😨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دروددد |:🗿🌑🌸
رمانت عالی بودد |:🗿🌑🌸
به رمان منم سر بزن و نظرتو بگو دربارش |:🗿🌑🌸
مرسی
پارت بعد منتشر شد
لطفا زودتر بزارررر
مرسیییییییییییییی
پارت بعدی منتشر شد