پیشم بمون گربه سیاه! پارت۴

خب نمی خوام حوصله تون سر بره خلاصه می کنم.... آدرین: پلگ آماده ای؟ پلگ: نه آدرین: پلگ تبدیل گربه ای! پلگ: نههههههههههههههههههه و میره و برای لیدی باگ پیغام میزاره و میگه: سلام کفشدوزک چطوری؟ ...... آآآآآآآممممم راستش م...م..می...می‌ خواستم باهات صحبت کنم.... میشه بیای پشت مدرسه؟ پیغام رو می فرسته و منتظر میشینه. تیکی: مرینت میگم ساعت پنجه می خواهی تبدیل بشی؟ مرینت: باشه فکر خوبیه شاید این طوری یکم ذهنم باز شد تیکی: پس..... مرینت: تیکی دختر کفشدوزکی آماده! وزززززززز لیدی: هم؟ ...... پیغامه از طرف میمون فضایی. ببینم چی گفته؟ (سلام کفشدوزک چطوری؟ ...... آآآآآآآممممم راستش م...م..می...می‌ خواستم باهات صحبت کنم.... میشه بیای پشت مدرسه؟) لیدی: پس بالاخره عقل به مغزت نفوذ کرد و می خوای از دلم در بیاری

لیدی: باشه ... ببینم چیکار می کنی. و رفت پشت مدرسه و یه قیافه جدی به خودش گرفت. کت: 😃 سلام دختر کفشدوزکی لیدی: سلام 😒 کت: ای بابا... هنوز هم که ازم دلخوری؟😄 لیدی: خب که چی؟🤨 برات مهمه؟ کت: آره.... لیدی: اگر برات مهم بود...... بیخیال کت: 😊 خب چرا به صورتم نگاه نمی کنی؟ لیدی: خب من حالم خوب نبودتو هم که اومدی همچین داد و بیداد کردی انتظار داری خوب باشم؟ کت: خب تو هم داد زدی لیدی: اول تو شروع کردی کت: خیلی خب... راست میگی. حالا این حرف هارو بزار برای بعد بیا ببرمت یه جایی که هیچ وقت نبودی. لیدی: نمیام کت: پس الان برای چی اینجایی؟ لیدی: فکر کردم می خوای عذر خواهی کنی.. داشت غر میزد که کت نوار گرفتش و برد...(کجا ببره؟🤔 کنار دریا؟ یا هممممممممم و برد به یه پارک قشنگ😁 چیزی به ذهنم نرسید☠) لیدی باگ درحین مسیر: لیدی: هی گربه خنگ منو بزار زمین 😠 میمون فضایی من رو داری کجا می بری؟ منو بزار زمین... با تو ام😡 کت: 😁 لیدی: چرا می خندی؟ کت: رسیدیم و کفشدوزک رو گذاشت روی زمین.. لیدی: اصلا حوا...حواست..... واااای خدای من🙀🙀🙀🙀🙀🙀 اینجا....ایجا خیییلی خوشگله😍😍😍 من تا به حال اینجا نیومدم😍😍😍😍 کت: بهت گفتم میارم یه جایی که تا به حال نیومدی بانوی من😍 لیدی: بانوی من؟ فکر کردم از یکی دیگه خوشت میاد؟ (نمی خواد کت شک کنه) کت: آه... من متاسفم بانوی من.... من داشتم سر به سرت میذاشتم همین... آخه قبلا هم اینو بهت گفته بودم خوشحال شدی فکر کردم شاید بازم هم اینطوری باشه لیدی: 🥺🥺🥺 میدونی چقدر دلم رو شکستی؟ الان بی حساب شدیم کت: بی حساب؟ منظورت چیه؟ لیدی: منظورم اینه که منم دلت رو کم نشکستم کت: 😊😊 (چقدر از این استیکر برای کت استفاده می کنم؟😐) لیدی: باورم نمیشه که اینقدر خونسردی کت: با تو بودن برام کافیه🙂🙂 (حالا شد😀) لیدی: وا... واقعا؟ 😢 کت: آره😊😊 (یه لحظه.... جناب استیکر 😊 لطفا تا پارت بعدی رمان آفتابی نشین 😊: چرا؟ همینکه گفتم😐😐 😊: باشه ولی دلم رو شکستی برو دیگه 😊: باشه) کت: آره😄 لیدی: 😻

و کل شب رو با هم خوش میگذرونن. فردا صبح.... تیکی: مممممممممممممممممممممممممممممممممممممممررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مرینت: وای مدرسه و مثل قطار سریع و سه حاضر میشه و میره. تیکی با خوش میگه: معلومه که دیشب بهش حسابی خوش گذشته🙃 مرینت: وای وای بدو مرینت بدو تو میتونی. و با چنا سرعتی به داخل کلاس وارد شد (در کلاس بسته بود) که در کلاس کنده شد و مرینت شپلق افتاد زمین به همراه در. خانم بوستیه: 😳😳😳 مرینت حالت خوبه؟ کلویی: ای وای خداااااااااا حالت خوبه؟ مرینت: عه کلویی چه عجب حال من رو پرسیدی؟ کلویی: با تو نبودم😑😑 با در خوشگلم بودم🥺🥺🥺🥺 چقدر من این در رو دوست داشتم😥..... خب دیگه حال در هم خوبه بهتر بشینم سر جام

خب بچه ها به نظرتون این داستان بدون خانم دروغگو و سوسک ژاپنی حال میده؟ به نظرم که نمیده😉 پس از همینجا شما رو به خدا می‌سپارم مواظب خودتون باشین فعلا😘😘

😊(تو باز پیدا شد؟) 😊: غ.ل.ط کردم (آفرین بچه خوب) .................................... خدا حافظ😘