
تادا اینم از داستان 🤗💞💞
ات:که چند تا سند و مدرک جلوم دیدم انقدر تاریک بود که خودمم نمیدونستم کجا دارم میرم،داشتم دنبال شمع یا برق میگشتم که کوک اومد،حالا چه قل.طی بکنم.کوک:مگه بهت نگفتم دست به کلید انباری نزن،هااان.ات:با این دادش خیلی ترسیدم.کوک:گم.شو بیرون.ات:کوک حالت خوبه.کوک:میگم گم.شو بیرون.ات:حالت خوب نیست کوک.کوک:انگار حالیت نیست زود برو بیرون تا دست به کاری نزدم.ات:باشه باشه،از انباری زدم بیرون کوک دسش رو گذاشته بود رو قلبش نکنه ی بلایی سرش بیاد ،وای این چه حرفیه،سریع مانتوم رو پوشیدم و از خونه زدم بیرون ،انقدر هوا سرد بود که داشتم یخ میزدم. ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ کوک:نمی تونم بزارم ات بفهمه ولی این حجم از عصبانیت هم حقش نبود،....کشون کشون خودم رسوندم به آشپز خونه و ق.رص رو خوردم،کمی که حالم بهتر شد رفتم نشستم رو مبل.کوک:رفتم سراغ ات تا ازش عذر خواهی کنم،رفتم و در اتاقش رو زدم اما جواب نداد بعد چند مین درآ باز کردم که دیدم تو اتاقش نبود ،نکنه تو..تو این هوا رفته بیرون،هواشناسی اعلام کرد امشب خیلی سرده و احتمال بارون اومدن زیاده،وای چه غل.طی کردی کوک.
ات:از سرما تو خودم فش.رده بودم،داشتم تو خیابونا الکی پَرسه می زدم،اصلا از راهی که میرفتم خبر نداشتم ،اما ی غذر خواهی بزرگ به کوک بده کارم،رفتم نشستم رو صندلی ایستگاه اتوبوس هوا تاریک شده بود و انگار هیچ کس به جز چندی آدم تو خیابون نبودن،دستام و پاهام سِر شده بودن و جون راه رفتن نداشتم. ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ کوک:لباسام و کاپشن م رو پوشیدم و سوار ماشین شدم تا دنبال ات بگرم،از این کاری که کردم عذ.اب وجدان داشتم.هر کوچه ای رو با دقت میگشتم هوا خیلی تاریک شده بود ،تقریبا همه جا رو گشتم،فکرم رسید به پارکی که ات خیلی دوسش داره،سوار ماشین شدم و به اونجا حرکت کردم،پیاده شدم رو به سوی پارک حرکت کردم که دیدم ات رو تاب پارک نشسته،سرش رو اینور کرد.ات:عه ی چهره ی نورانی، عه کوک تویی،می خوام یچی بت بگم.کوک:ات.ات:صبر کن باید یچیزی بهت بگم،واسه اون کارم عذر می خوام.کوک:الان جای این حرفا نیست.ات:بگو بگو عذرم رو قبول کردی.کوک:من باید غذر خواهی میکردم.ات:تو برای چی.کوک:من نباید بخاطر اون چیزا اینقدر سرت داد میزدم،ات پاشو پاشو داری یخ میزنی.ات:بلند شدم که...
ات:که چون پام سِر شده بود افتادم تو بغ.ل کوک،نیم نگاهی بهم انداخت خواستم برم عقب که من رو بلند کرد و گذاشت تو ماشین.کوک:ببخش تقصیر من بود.ات:نه فقط انگار پا ندارم.کوک:صبر کن بریم خونه.... ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ توی خونه: کوک:ات بشین رو مبل.ات:براچی...باش.کوک:رفتم سطل آب ولرم نسبتا گرم رو آوردم، پای ات رو گرفتم و گذاشتم توی سطل آب.ات:چیکار میکنی.کوک:مخوام پاتو شست و شو بدم.ات:ممنونم،ی نگاهی با خنده بهم انداخت ومنم داشتم غش میکردم.کوک:ات خوبی.ات:اره تموم شد.کوک:اوهوم.ات:ممنون من برم خوابم میاد.کوک:باشه شب بخیر بیب.ات:با کلمه ی بیب خجالت کشیدم..
ات:صبح با سر دردی بیدار شدم پارچه ای روی سرم بود،فکر کنم تب کردم اما اما یعنی کوک ...کنار تخت خوابش برده بود،ی نگاهی بهش انداختم،یعنی تمام شب بیدار بوده،با حرکت دست من بیدار شد.کوک:ات حالت خوبه.ات:اوهوم فقط ی ذره سردرد دارم،صبر کن...این ق.رص رو بخور.ات:باش ممنون،دستش رو گذاشت رو پیشونیم.کوک:خوبه تبت پایین اومده.ات:مرسی که تمام شب رو بیدار موندی.کوک:من برم شرکت.ات:اما صبحونه.کوک:مهم نیست تو شرکت میخورم.ات:اهان.کوک:هر اتفاقی افتاد بهم زنگ بزن.کوک:من رفتم.ات:صبر کن من که شمارتو ندارم.کوک:خودم برات سیو کردم.ات:اوو...صبر کن رمز منو ..ای بابا با چهرم قلفمو باز کرده ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ ات:داشتم با خودم تلویزیون تماشا میکردم که گوشیم زنگ خورد،نوشته بود اون سو(اسم دوم رز)،اون...اون که گفت من دیگه نمی خوام با تو دوست باشم چی شد،گوشیو برداشتم،الو.رز:ات.ات:چیشده رز.رز:تروخدا کمکم کن.ات:میگم چی شده.رز:فقط به آدرسی که می فرستم بیا...
خب امیدوارم خوشتون اومده باشه😊💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییی منتظر پارت بعدیمممم 🥺😐
عالییییییی، ،، منتظر پات بعدیمممم
بینظیررر مث همیشه
پارت بعدی ✨🫠
چرا پارت بعد رو نمیزاری🥺🥺🥺
ولی واقعا عاایییییییللیییییی بوووددد🥲💜
ببین یا پارت بعدیو میزاری یا با تبر بیام سراغتت