
خب بچه ها بالاخره یه حرف برای گفتن دارم 🥳🥳🥳🥳🥳😐😐😐😐خب میخواستم بگم این پارت اخرررررررر از فصل ۱ هستش
کت:دیدم مرینت یا یه پسری رو پله😳باباباباباورمم نمیشه او.ووووو.ننن پیتر بووووووووووددددد😡😡😡😡😡😡😡😡😡(بچه ها خواهید فهمید که چرا ادرین از دست پیتر عصبانیه فعلا من لالم 😐)یعنی خواستم جرررررررررش بدم 😡(😐😐😐😐💔💔💔)مری*:(بچه ها این علامت←*یعنی داره تو ذهنش حرف میزنه)واااااااااااایییییی خداااااا این پسره چقدر خوش قیافستتتتتتتتتتتتتنتتتتت ادرین و رد کرد😐💔(هوی مواظب حرف زدنت باش به پسر من توهین نکن میمون😡😐💔)پیتر:خب دیگه من باید برم خدافظ فقط احتمالا میتونم ساعت ۷ عصر شمارو همینجا ملاقات کنم؟🙂مری:بله حتما میام خدافظ👋🏻مری:داشتم میرفتم که کت جلوم ظاهر شد 😒😐 مری:چی میخوای کت:میخوام که ساعت ۱۲ شب ببینمت ولی تو حالت ابر قهرمانی مری:نمیتونم قول بدم معلوم نیست کت: لطفاً مری:میگم معلوم نیست کت:لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفاً لطفففففففففففففففففا مری:باشه باشه میام کت:🥳🥳من:😒
(مری+ادرین-پیتر×)+رفتم خونه در زدم سوفی(یکی از خدمتکارای خونه)درو باز کرد ازش پرسیدم مارسل و امی نیومدن؟سوفی:امی تو اتاقشون هستن مارسل هنوز نیومدن+ باشه ، لباسامو عوض کردم و رفتم در اتاقه امی رو زدم ولی باز نکرد!😐منم درو اروم باز کردم داشت گریه میکرد🥺رفتم اروم دستم و گذاشتم رو شونش و موهاشو نوازش کردم بهم نگاه کرد و پرسید بغلم و شروع کرد به هق هق کردن😳🥺منم محکم بغلش کردم بعد از اینکه یکم آروم شد از بغلم رفت بیرون پرسیدم چی شده گفت باهام ک..ا........ت.ک..ر....د +چیییییییییییییییی 😳 غلط کرد الان میرم حسابشو میرسم🤬امی:نه نه نه نه نمیخواد بشین لطفاً + باش🙂+۲ اعت بعد امی خوابش برد از بس گریه کرد دلم براش کباب شد🥺بعد نگاه به ساعت کردم واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ی ساعت ۵ دقیقه به ۷ من با پیتر قرار داشتم😱😱😱😱😱😱سریع رفتم آماده شدم و رفتم رو پل......
(بچه هااااا من باز رفتم و یادم رفت کجا بودم ولی از اینجا شروع میکنم :که امی بعد از ۲ ساعت خوابش برد و مری......دیگه نمیدونم اگه تکراری شد ببخشید خب بریم واسه ادامه)
مری:امی بعد از ۲ ساعت خوابش برد منم رفتم تو اتاقم تیکی بهم گفت مرینت بدو ساعت ۷ مری:خب که چی تیکی:نگه با پیتر قرار نداشتی مری:ای واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای راست میگی سریع آماده شدم و رفتم رو پل اونجا پیتر وایستاده بود و یه میز خیلی خوشگل چیده شده بود من خواستم از خوشحالی بپرم بغل پیتر ولی خودمو نگه داشتم که پیتر گفت منتظر چی هستی بیا بشین مری:باشه او.و.ومدم رفتم نشستم ۵ دقیقه فقط سکوت بود که پیتر سکوت و شکست و گفت:مرینت باید یه چیزی بهت بگم+باشه بگو ×مرینت راستش همون بار اول که دیدمت.......+دیدمت چی؟ ×بزار خلاصه بگم خب راستش من دوست دارم پیتر:🙁😔 مری:😳😱+چ.ی چ...ی چیییییییییییییییی😳😳😳 تو تو تو منو دوست داری😳😳 پیتر سرشو به نشونه ی تایید تکون داد ×مری لطفاً روش فکر کن +باشه حتماً ☺️×مرسی🥰+خدافظ👋🏻×بای😘......
+وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای تیکی باورم نمیشههههههه پیتر دوسم داره 😍😍😍😍🥳🥳🥳🥳تیکی:مگه تو پیتر رو دوست داری؟🤨+😐😐😐پس یه ساعته دارم زر بیخود میزنم 😐تیکی:باشه ولی پس ادرین چی+تیکی اون دیگه گذشت رفت من دیگه اونو دوست ندارم من قلبم پیشه پیتره تیکی:باش هر جور راحتی ولی خواست باشه درست به ادرین بگی که بلایی سره خودش نیاره+اوکی والای نیکی ساعت ۵ دقیقه به ۱۲ یعنی ما انقدر حرف زدیم 😐من با ادرین قرار دارم بعد آماده شدم و رفتم جایی که گفته بود البته به حالت ابر قهرمانی رفتم اونجا کت نوار رو دیدم تا منو دید اومد سمتم و گفت مای لیدی تو چرا منو دوست نداری +به شما هم سلام -ای وای ببخشید سلام😁+😒 باشه-خب جواب سوالمو ندادی؟.......
+راستش من یکی دیگه رو دوست دارم -اون کیه+خب.......... پیتر -چییییی😳پس من چی 🥺+کت ما هیچ رابطه ای با هم نداریم من دیگه تورو یعنی ادرین و یعنی تو اهههههه بابا قاطی کردم دیگه تورو دوست ندارم نمیتونی که زور بگی😕-💔😭واقعا ممنونم مای لیدی و رفتم+کت صبر کن کتتتتت اه تیکی اتسپاتس آف که یکی چشامو از پشت بست و انگار داشت میبرد یه جایی بعد نیم ساعت چشامو باز کرد دیدم روی یه صندلیم و دست پاهامو بستم و یکی هم تو سایه رو به رو که ولی نتونستم ببینیم کیه بعد اومد بیرون اون اون اون.....
-رفتم خونه تبدیل به ادرین شدم و روی تختم دراز کشیدم و مثل ابر بهاری گریه کردم که پلک اومد بیرون و گفت پنیر موخام منم بهش یه پنیر دادم بعد تصمیم گرفتم برم با مرینت حرف بزنم البته به حالت ادرین رفتم خونه ی مرینت اینا درو زدم یه خدمتکار درو باز کرد و گفت:بله آقای اگرست کاری داشتبد؟-بله میخواستم با مرینت حرف بزنم خدمت: ببخشید ولی مرینت هنوز خونه نیومدن -اها باشه پس لطفاً هر وقت اومدن به من بگید خدمت:چشم -خدافظی کردم و رفتم خونه پلک به نظرت مرینت این وقت شب کجاست پلک:شاید اتفاقی برای افتاده یا با عشقشه(پیتر)-اههه بابا اسم اون پسر خرو نیار ولی جدی نکنه بلایی سرش اومده باشه پلک کلاوز آت......
رفتم جایی که با هم قرار گذاشتیم و یه رد پا دیدم رد پارو دنبال کردم ولی یهو زد پا تموم شد انگار سوال ماشین شدن نا امید شدم و رفتم خونه......
خب بچه ها اینم از پارت ۱۰ فقط بگم این پارت آخر فصل ۱ و از این به بعد میریم فصل ۲ اگه نظرات به ۵۰ نرسه پارت بی پارت😒😐امیدوارم زیاد نوشته باشم چون اینجا معلوم نمیشه....
بای⚡🌈🌟💫✨☄️🌠
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه ادامه زود زود لطفا لطفا
چشم در حال بررسیه
خیلی خوب بود بعدی لطفا 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
در حال بررسیه
عزیزم ادامه میدی دیگه درسته😭😭🥺🥺
اره ادامه میدم