ناظر جونی، منتشر میکنی؟ تلوخدا
کل شب و با لپتاپ در حال تحقیق درمورد همه چیشون بودم. هم خیلی استرس داشتم هم میترسیدم. نمیدونستم ماموریت چیه و به زور تونستم از هم تشخیصشون بدم و بازم تحقیق کردم. دیگه نفهمیدم چی شد و حدودا 5 صبح بود که چشام سیاهی رفت و مطمئنم غش کردم. صبح با جیغ و داد پریسا برای بیدار کردنم پاشدم. پریسا: عجب پس داشتی از خودت امتحان تشخیص اعضا میگرفتی. 😂😐 بعله لپ تاپ منه مثلا صبح تمام چیزایی که درموردشون تحقیق کردی و خوندم. بابا دمت گرم. آهان راستی وقتی در خواب ناز بودی کارایی که باید برای هفته ی اول انجام بدیم و مامانم داد. فقط داشتم میخوندم یچیزی بود. ا/ت: چی؟ پریسا: اگر حتی احساس کنیم 1 درصد احتمال داره عملیات شکشت بخوره 2 راه داریم یا حافظشونو پاک کنیم حافظه های اخیرشونو و یا بکشیمشون!😱 ا/ت: خب اوکی. (اجازه دارم یک فصل اینو کتک بزنم؟)
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
2 تا لایک 0 کامنت 😐😐😐
بازدیدا 6!
😥😓😭😭😭😭😭😭😭😭
بدم سرمو بکوبم به دیوار با این وضع؟
نه این چه حرفیه
عالی بود 😊
و اینکه من حمایتت میکنم 😁
ممناننننننننن
خدایا😐