
سلام سلام👋👋👋👋🥰🥰🥰🥰 پارت هفتمممم
همین جوری موندیم یکم بعد تهیونگ:خاله ما کجا بخوابیم خاله ی ت:.......ته راهرو (ادرس😁😐)تهیونگ:باشه نیکا پاشو (بعد شب بخیر گفتن)نیکا:چکار میکنی ته تهیونگ:دنبال بالشتم نیکا:اگه نیست ول کن تهیونگ:بزار برم از خالم بگیرم نیکا:تهیونگگگ میخوای بری بگی یه بالشت بده بزارم وسط خودمو زنم!؟ تهیونگ:عام..نیکا:بیا ول کن اومد دراز کشید و دیگه خوابیدیم فردا:»«»«بعد از بلند شدن و انجام کارا رفتیم بیرون تو سالن (بعد صبح بخیر گفتن..طولانی میشه پنج نفر قراره جواب همو بدن!) خاله ی ت:پاشید بیاید صبحانه بخورید رفتیم نشستیم و شروع کردیم که خاله ی ت:فکر رفتنو از سرتون بیرون کنید تهیونگ:خاله خاله ی ت:نه. بعد مدت ها اومدین بزارم بریم خوهار عزیزمم تازه دیدم نیکا خانمم تازه اومده نمیزارم برین تهیونگ:😐😑😑 نیکا:🙁😶 بعد صبحانه چیریونگ:ته ته بریم بیرون بگردیم تهیونگ چشم غره ای بهش رفت چیریونگ:با ابجی نیکا هم میریم سه تایی😒 تهیونگ:بریم عزیزم نیکا:🤷♀️ هرجور تو میگی تهیونگ:بریم بلند شدیم و زدیم بیرون دختره هم عین چی چسبید به تهیونگ از همین اول تهیونگ هم پوزخنده ای زد و منو کشوند سمت خودش تهیونگ:خانم محترم همسرم اینجا هستن چیریونگ ازش جدا شد و اخم بهش کرد تهیونگ:نیکا نگاه چجوری بهم اخم کرده دعواش نمیکنی🥺🥺🥺
نیکا به چیریونگ که زل زده بود بهش نگاه کرد نیکا:شوهرمو اذیت نکن مگه نه اذیتت میکنم چیریونگ:مثلا میخوای چکار کنی تهیونگ:میزنتت چیریونگ:بعد تو دعواش میکنی تهیونگ:چرا دعواش کنم چیریونگ:چون منو زده تهیونگ:نسبتی باهم داریم که بخاطرت زنمو دعوا کنم چیریونگ اخم کرد دوباره و جلوشو نگاه کرد تهیونگ:🙄🙄🙄🙄 تهیونگ:بیاین بریم بستنی بخوریم رفتیم تو مغازه تهیونگ:اول خانمم چیریونگ:😠😠😠 نیکا:شکلاتی چیریونگ با ناز:منم توت فرنگی تهیونگ:اوک بعد از خوردن چیریونگ:اوپا من یکم نگه داشتم از بستنیم بیا بخور اخه از بچگی توت فرنگی دوست داشتی تهیونگ:خوبه خودت داری میگی بچگی چیریونگ:لجباز تهیونگ:خودتی یکم بعد رفتیم خونه خاله ی ت:اومدین میخوایم بریم بیرون بازم تهیونگ:چرا مامان ت:ناهار بیرون
تهیونگ:عه باشه چیریونگ داشت اب میخورد از عمد اومد خودشو زد به تهیونگ و ابو ریخت روی نیکا که کنارش بود(ابش یخ بود لباس نیکارو پارت قبل دیدین)نیکا:اییییی تهیونگ:چیریونگگ چیریونگ:وای خدا ببخشید ابجی مامان دستامل بده مامان ت:این، با دستمال پاک میکنن نیکا:تهیونگگگ یخ زدممم تهیونگ دستشو گرفت و بردش تو اتاق تهیونگ فقط زیر لب 😐 رفت تو اتاق درم بست نیکا دیگه اشکش دراومد تهیونگ:گریه نکن نیکا قول میدم همین الان بریم نیکا:😓 کتشو اورد و انخدات روی نیکا و بغلش کرد نیکا:😓😢 تهیونگم محکم بغلش کرد تا گرمش بشه تهیونگ:هیشش الان میریم اروم باش این همه داری اذیت میشی بریم پایینیریونگ:😒چیهه یه جوری نگاه میکنین انگار از عمد بود خاله ی ت:😡😡 چیریونگ:😏برم ببینم چی شد خاله ی ت:حق نداری برییییی چیریونگ:😒 بریم بالا:تهیونگ:نیکا خوبی سردت نیست نیکا با سرش گفت نه تهیونگ:باشه کتشو برداشت و بلند شد دست نیکارو گرفت و رفتن پایین مامان ت:نیکا جان تهیونگ رفت کیف نیکارو برداشت تهیونگ:خاله ببخشید اگه اذیتتون کردیم ما دیگه بریم مامانهر وقت خواستی بیای بگو بیام دنبالت خاله ی ت:نه نه نه نمیزارم برین تهیونگ:نه دیگه خداحفظ چیریونگ:☹️☹️☹️☹️ خاله ی ت:همینو خواستی دختره ی بریم بیرون پیش✌️ تهیونگ:بشین نیکا:تهیونگ خوب نیست یه وقت یه وقت خالت تهیونگ:اینکه چیریونگ اینکارارو کنه برای من بدتره تا ابروم
نیکا:کجا میری؟ تهیونگ:بریم فعلا هتل نیکا:🙃 تهیونگ راه افتاد چند دقیقه بعد نیکا:تهیونگ تهیونگ نگاه جدیشو از جاده گرفت و به نیکا نگاه کرد نیکا:مرصی که حوامو (اینجوری مینویسن؟)داشتی تهیونگ لبخند زد تهیونگ:😇 نیکا:🙂بهترین دوست دنیا تهیونگ:😎😎 نیکا:🙃🙂 بعد از مدتی رسیدن به هتل رفتن داخل (سر راه رفتن چمدوناشونو هم اوردن)تهیونگ:دو تا اتاق ..:ببخشید ولی همه ی اتاقا پره یدونه خالی داریم نیکا:اشکال نداره همون یدونه تهیونگ:😌 اتاقو کرفتن و رفتن داخل تهیونگ:میزاشتی به جا دیگه هم میرفتیم نیکا:این همه پیش هم بودیم اینم روش تهیونگ:باش نیکا:من برم حموم لباساشو برداشت و رفت تهیونگ رفت رو تخت ولو شد تهیونگ:🤣🤣🤣 چیریونگ مسخره
چند دقیقه بعدم نیکا اومد بیرون چند ساعت بعد (شب) دیگه اومدیم بخوابیم دراز کشیدیم من خوابم نمیبرد برگشتم طرف تهیونگ تهیونگ:پرنسس چرا هنوز بیداری نیکا:خوابم نمیبره تهیونگ:منم نیکا:..تهیونگ تهیونگ:بله نیکا:میشه..تهیونگ:؟؟نیکا:میشه یه قول بدی تهیونگ:هرچی باشه قبوله نیکا:🙂همیشه دوست بمونیم تهیونگ:اره ولی یه شرط داره نیکا:شرط تهیونگ:اوهوم نیکا:؟

پایان پارت 7...چه خبر؟ تا اینجا چه طور بود شرط:20 کامنت 10:لایک بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خواهشاپارتبعدددددد
باشه عزیزم دارم میزارم
عاااالی بود نویسندگیت حرف نداره
واقعا داستانت بهترین داستانی که خوندم
مثل بقیه نیستی عذاب بذی دیر به دیر بزاری تو بهترینی
ممنونم عزیزم
عالیبودآجیآنیتاخوشملم
پارتبعدعشقم😘😍
باشه عشق اجی
پارت بعدو بزار
خیلی قشنگ بود واقعا ججزو قشنگ ترین فیک هایی که دارم میخونم
مرصی تو داری قشنگ میخونی🥺
عالیییی بید:)
میگم فق من اینطوریم یا همتون وقتی میخواین ب نقاب نیکا فک کنین از این نقابای سرخ پوستی ک ت کارتون لوک خوش شانس بود میاد ت ذهنتون؟😹
بعد این نیکاعه چجوری با نقاب میخوابه اون نقاب در....دش میاره بچمو🤝😐
نمیاره؟🤝😐
دیگه نمیدونم😐😑😂😂نه بابا تو پارت بعد نقابو براتون میازرم
خوب کاری میکنی واقعا از اول داستان تا الان ذهنم درگیر اینه ک و شکلیه🤝😐😹
منم میزارم تو هم باید بزاری
چشم اول اجی کوچیکه یا بزرگه؟🤣
من۱۳ سالمه تو چی
من 11 سالمه 😊
واقعا . من۱۳ سالمه . اجی بزرگترت بهت میگه پارت بعد داستانت رو بزار😄 .
چشم اجی بخاطر شما میزارم❤️
عاج پارت بعد رد شد
سریع پارت بعد رو برای خواهر گلت بزار . اجیت منتظرته .
چشم اجوو
عالیییییی بید پارت بعد پلیز❤
عالی بود
ممنونم عزیزم
عالللللللیییییه چه شرطی هان🤔
اخه کلاس داشتم😇