
یاااااا سلام بعد حدود یکسال برگشتم تست عرضم به حضورتون حتی بعد یکسالم تعداد لایک ها و کامنتا به اندازه ی شرطم نرسید و منم ناراحت بودم ولی حالا ادامه میدم ممنون که میخونید
ارورا چشمانش را به سختی باز کرد . داشت به ارامی در انتهای دریا فرو میرفت : ملودی قشنگی به گوشم میخوره مثل نواخته شدن پیانو توی کلیساست ، حس خوبی داره . فکر کنم اخرشم فرصت نشد به مامان بگم چقدر دوستش دارم اخه تو زندگی قبلیم زود از دستش دادم انگار اینبار هم فرصت نشد باهم باشیم
صدها سال قبل .... ارورا ی کوچک در گوشه ای از اتاق خلوت و سردش نشسته بود و سعی میکرد برسرما غلبه کند : ای کاش زودتر بتونم برم پیش مامانو داداش ، بعد اینکه داداش مرد مامان از ناراحتی مریض شد و اونم .... چرا نمی تونم بمیرم ؟ اگر مردن انقدر راحته ....در چوبی با صدای تقی باز شد و مرد قدبلندی داخل شد : هی بچه با خودت چی پچ پچ می کنی ؟ .... ارورا سرش رابالا اورد . مرد گفت : فقط همین ؟.....فقط بلدی دردسر درست کنی بدبخت ....ارورای کوچک پس از مرگ خانواده اش تبدیل به یک بده شده بود . یک سال از مرگ اریا گذشته بود و ارورا به سختی زندگی میکرد
صدها سال قبل .... ارورا ی کوچک در گوشه ای از اتاق خلوت و سردش نشسته بود و سعی میکرد برسرما غلبه کند : ای کاش زودتر بتونم برم پیش مامانو داداش ، بعد اینکه داداش مرد مامان از ناراحتی مریض شد و اونم .... چرا نمی تونم بمیرم ؟ اگر مردن انقدر راحته ....در چوبی با صدای تقی باز شد و مرد قدبلندی داخل شد : هی بچه با خودت چی پچ پچ می کنی ؟ .... ارورا سرش رابالا اورد . مرد گفت : فقط همین ؟.....فقط بلدی دردسر درست کنی بدبخت ....ارورای کوچک پس از مرگ خانواده اش تبدیل به یک بده شده بود . یک سال از مرگ اریا گذشته بود و ارورا به سختی زندگی میکرد
ار.ورا درحال جارو زدن زمین بود که از هوش رفت .... چند ساعت بعد....چشمانش تار بود اما به خوبی میشنید ، صدایی که از اتاق دیگری می امد : اون مریضه ممکنه بمیره دیگه به دردمون نمی خوره اگ بمیره مردم روستا همه چیزو میفهمن و برامون بد میشه ، بهتره ببریمش به یه شهر دیگه و بندازیمش بیرون ......صدای کسی بود که مسئول برده ها بود و صدای دیگری که به گوش می رسید نا اشنا بود : منم همین نظرو دارم تا قبل اینکه بقییه رو مریض کنه باید ازینجا بندازیمش بیرون حتی جنازشم دردسره ....ارورا سعی کرد از جایش بلند شود : نه اگر ولم کنن تو کوچه ها حتما میمیرم ، بدون غذا و جای خواب شاید...دزدا .. نه من میترسم لطفا ... خواهش می کنم
اما جسمش بی جان تر از ان بود که از جاییش تکان بخورد چشمانش داشت دوباره تار میشد : بیخیال ... در نهایت که میمیرم هرچه باداباد .....و در نهایت دوباره از هوش رفت . با اینکه بی هوش بود میتوانست صدای چرخ های ارابه را که زیر باران حرکت می کرد را بشنود و حتی میتوانست سردی زمین خیسی را که اورا در ان رها کرده بودند را حس کند .اما یکدفه .....دیگر چیزی احساس نکرد انگار تمام دردها و سرما از بین رفته بودند . او از جایش پرید و نفس نفس زنان به دور و برش نگاه کرد . صدای مهربانی گفت : اروم باش تو مدت زیادی رو تخت بودی نباید یک دفعه بلند شی ..... و بعد دوباره اورا خواباند . ارورا با تعجب به مرد نگاه کرد و با خودش گفت: لباس کشیشارو داره پس یعنی یه نفر از کلیساست ؟ یعنی من توی کلیسام ؟این تخت نرم و این لباسای تمیز .... مدت زیادیه که انقدر راحت نبودم
بچه ها ممنون که تا اینجا خوندین این پارت اصلا هیجان نداشت و عین چی کم بود بقیشو زود میذارم امیدوارم که لذت برده باشید راستی یه داستان طنز تو راه دارم منتظر باشیددد تا سال بعد باااای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیییلی قشنگ بوود ! فقط چرا انقدر زجر میکشه کاراکترت🥲🥺
و اینکه واقعا استعداد نویسندگیو داری پیگیر تقویت استعدادت باش حتما👍🏻💞
ممنون میشم به تستای منم سر بزنی و اگه دوست داشتی لایک کن🌹
من فقط توی تستچی ثبت نام کردم تا بگم چقدرررررر عاشق داستانتم انقدر زیاد که میتونه جای ۱۰۰ نفر باشه از وقتی پارت پنج رو گذاشتی داستانتو خوندم و ترووووخدا ادامه ش بده من هر وقت میخونمش حتی برای بار صدم گریه م میگیره 😭 پارت بعدو بزار باشه😟
نازییییییییییییییییی باشه سعیمو می کنم مرسی که هستیی
عانیونگهاسیو!^^
منلوراهستم،یهسولوییست-!🌿تازهدبیوکردموبهحمایتنیازدارم:)🥡💕نیمفنهامفلایهست،فلایمیشیلاولی-؟🤍
- - - - - - - - -🌸- - - - - - - - -
بابتکامنتمتاسفم،اگهمشکلیداریبپاکشعانجلم^^🍓
سلام من میخوایم یه گروه به نام الریس بزنم ☝🏻👣
با عکس، های گروهی اورگلو 💞🌸
میتونید واسه چهرتون هر ایدلی رو انتخاب کنید 🙂🧊
عضو گروهم میشی🧊💖
اگه عضو میشی بیا اخرین نظرسنجیم🫰🏻🌸☝🏻
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ادمین تستت فوق العاده عالی بود 🌸☝🏻