
سلام دوستان من اومدم با پارت 5 نظرات فراموش نشه
داشتیم حرف میزدیم که یهو دراتاق پدرم باز شد اون مرینت بود با مامان باباش اومده بودن عیادت پدرم من مرنتو از اتاق بردم بیرون اززبان مرینت :رفتیم عیادت پدر ادرین ادرین منو از اتاق پدرش برد بیرون و گفت پدرم این همه مردمو شرور میکرد تا با معجزه گر من وتو یا همون معجزه گر کفشدوزک وگربه مادرمو زنده کنه من گفتم من میدونم ولی بعد از رسیدن به قدرت متلغ اگه ارزو کنیم مادرت زنده بشه یه نفر دیگه به جاش جونشو از دست میده ادرین گفت اگه با معجزه پدرمن ترکیب شون کنیم اتفاقی نمیوفته گفتم ولی کسی نباید از هویت ما با خبر بشه ادرین گفت فقط به پدرم میگیم وقتی مادرمو زنده کردیم یه داستان برای بقیه سر هم میکنیم مرینت گفت:تو که نمیدونی مادرت کجاعه ادرین گفت از پدرم میپرسم منم قبول کردم ادرین رفت تا به پدرش بگه اززبان ادرین:رفتم پیش پدرم گفتم پدر ولی مگه مادر نمرده گفت نه اون فقط به کما رفته گفتم کجا گفت یه زیر زمین مخفی توی خونمون گفتم دقیقا کجا گفت ناتالی میدونه منم با یه بهونه با مرینت رفتیم خونمون ناتالی بهمون گفت مادرم کجاعه معجزه گر پدرمو از قبل بر داشتم رفتیم و مرینت گفت من ترکیبشون میکنم گفتم باشه ومرینت گفت تیکی پلگ نورو متهت شین وبه درقدرت متلغ رسید وبعدش وردو خوند و ارزو کرد مادرم زنده بشه بعد یهو..
از داخل مجزه گر ها نور خیلی سفیدی دور مادرمو گرفت وچند تا اوهم اهوم کرد وبیدارشد وگفت ادر...ی....ن پدرت کجاست یهو دیدم مرینت غش کرد برداشتمش وبردم بیمارستان پدرم اونم بستری شد و مادرمو بوردم پیش پدرم اون شکه شده بود پدرم از جاش بلند شد ومادرمو ب.غ.ل کرد و.ب.و.س.ی.د.ش منم رفتم پیش مرینت دیدم اونم بیداره رفتم ومحکم ب.غ.ل.ش. کردم وبعدش محکم ب. گونشو ب.و.س.ی.د.م. گفت ادرین مادرت بیدار شد گفتم به لطف تو اره داشتیم حرف میزدیم که یهو...
در اتاق بازشد پدر مادر من و مرینت بودن اومدن گفتن مرینت چش شده بود باید توضیح بدید یهو پلگ اشاره کرد گفت برو بیرون میخواست یه چیزی بهم بگه رفتم بیرون پلگ گفت:باید مطمعن بشید که اتفاق بدی برای پاریس نیوفته بعد برای همه مردم هویتتون فاش بشه گفتم پلگ ولی دیگه چیزی نیست پلگ گفت ولی بی ولی اول مطمعن بشید بعدش همون که گفتم منم گفتم باشه وبعدش رفتم پیش مرینت گفتم مرینت سرماخورده چیزیش نیست بعد پول بیمارستان رو پرداخت کردیم و از پدر مادر مرینت اجازه گرفتم که مرینت یک هفته بیاد پیش من رفتیم خونه ما وبعدش پدرم کلی از مرینت تشکر کرد (دو ستان مرینتو ادرین به پدر ادرین گفتن که دختر کفشدوزگی وگربه سیاه هستن)وبعدش به من گفت دیگه ازادی هر جا که دلت خواست بری البته با مرینت منم از پدرم تشکر کردم من و مرینت رفتیم داخل اتاق من بعدش من گفتم بیا اینجا دراز بکش تا برات اب پرتقال بیارم داشتم میرفتم که اب پرتقال برای مرینت بیارم که یهو...
یهو الارم اکوما گوشیم صدا داد خیلی تعجب کردم رفتم دیدم پدرم پیش مادره یعنی کی میتونست یه اکوما ازاد کنه رفتم داخل اتاقم یهو...
دیدم مرینت داخل اتاق نیست هر چی بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود یعنی مرینت اکوما درست کرده بود کلاگیج شده بودم که یهو...
یه پیام برام اومد نوشته بود اگه مرینتو میخوای شب بیا روی برج ایفل
شب شد وتبدیل شدم ورفتم بالای برج ایفل دیدم یه پیام برام اومد از معجزه گر تاووس بود نوشته بود اگه مرینتو دوستداری باید معجزه گرت رو به من بدی منم براش نوشتم تو کی هستی کجا باید ببینمت که دیدم یه ادرس برام فرستاد ونوشت ده دقیقه دیگه اینجا باش منم سریع رفتم به اون ادرسی که فرستاده بود که دوباره پیام داد بیا زیر پل منم رفتم زیر پل که یهو...
دیدم لایلا با معجزه گر تاووس تبدیل شده وگوشواره ها مرینتو برداشته ومرینتو بسته به صندلی و مرینت بیهوشه منم عصبانی شدم وگفتم پنجه برنده که لایلا گفت اگه من چیزیم بشه مرینتومیکشم معجزه گرتو در بیار و بده به من که یهو...
ممنون از اینکه تستو انجام دادید حتما نظر بدید
تا پارت بعدی خدا نگه دار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
داستان منو هم بخونید
سلام ممنون بابت نظرات پارت بعدی هم گزاشتم به زودی منتشر میشه