برا داستان تبی
اون یه خون آشامه🧛♀️
یه روز داشت تو جنگل قدم میزد که یهو یه صدایی از کوه شنید اونم چون کنجکاو بود رفت ببینه چیه و که پاش لیز خورد و افتاد و سراز اورتیل دراورد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
از نور خوشش نمیاد
داش خو.ن.اشامه افتاب می.س.وزونتش -_-
عه یادم نبود😐😂بیا:آفتاب میسوزندش و اصلا خورشیدو ندیده😐درست شد😌
چیز دیگه ای هم باید اضافه کنم؟
افنر😂
خیر داش
واسه من رد شد دوباره ساختم 😐💔
ماله منم خیلی وقت بود تو صف برسیه تازه منتشر شد😂
خوشا به حالت •-•