
توصیه میشه این پارتو با اهنگ Infinitey نسخه slow گوش کنین.., و خواهش میکنم درمورد این که چرا من فیک مینویسم بهم نپرین، میتونید نادیده بگیرید! برای پارت ها زحمت کشیده میشه پس لطفا انرژی منفی ندین!
«اینژا گود بای پارتیه ژفرع/:»+ایح ایح کل خونرو اماده کردمو لباسی ک برای اون شب خریده بودم رو دادم خشکشویی.. تا یه ساعت دیگه برادرمو میفرستم بره بگیره... نمیتونم صبر کنم فردا شه... هعی...
پرش زمانی... روز پاردی/: +ارایشم رو کردم و منتظر شدم ته بیاد.. چون عملا اول از همه اون میاد... «دیلینگگگگ«زنگ دره مثلا/:»_عانیووو +عانیووووو_چطوری بیبی؟ +خوبم بیا بشین... چیزی میخوری؟ _نه مرسی.. کی دوستات میان؟ یه ربع دیگه پیداشون میشه.. _جیوو هم میاد... +مگ میشه نیاد..؟ _نه همینطوری پرسیدم خوو. باشه |: _دیگ چخبر.. +صلامتیت... (: _(: +بعد یه ربع همه پیداشون شد و قرار شد پارتیو شروع کنیم. اول از همه اهنگ see you later بلک پینکو گوش دادیم و کلی رقصیدیم بعدم اهنگای چرتو پرت. داشت خوش میگذشت که یهو رگباری توی گوشیم داشت پیام میومد... اون کی بود؟ +تهیونگا_بله چاگی؟ +من باید یه دیقه برم دستشویی.. _مشکلی که نیست؟ +نه نه میخوام ارایشمو ترمیم کنم... _اوکی.+رفتم توی دستشویی و رژمو پر رنگ تر کردم.. گوشیمو از تو جیبم دراوردم و یه نگاه به صفحش کردم.. یا خدا ده تا پیام از یه شماره ناشناس؟
زدم روی پیاماش... اول چند تا عکس بود با چند تا پیام... صبر کردم تا عکسا لود شن.. +چ چ چیی؟ این عکسای لعن.تی دیگه چیه؟ اون تهیونگه؟ن ن نه امکان نداره! اصلا ممکن نیست! اون ناشناس عکس تهوو با یه دختر و بچه برام داده بود.. علامت فرد ناشناس^| ^دختر! اون تمام مدت داشته تورو گول میزده! شاید واقعا دوستت داشته ولی بچه داره! گول بازیاشو خوردی! هع.. اح.مق.. +چ چی میگی اص تو کی هسی؟ ^بعدا میفهمی! +به اون شماره زنگ زدم اما در دسترس نبود! ^زیاد به خودت فشار نیار که بدونی من کیم! برات بد میشه.+یه نگاه توی اینه به خودم کردم و تصمیم گرفتم برم پیش بقیه... حالم خوب نبود.. احساس میکردم قلبم داره اتیش میگیره... قطره های اشک اروم اروم از روی گونم سقوط میکردن... رسیدم پیش ته و جیوو.. سریع اشکامو پاک کردم _ات داری گریه میکنی؟ +هق.. هق. هق نه... _ات دختر چت شده؟ @ات خوبی؟؟ +سرم داشت گیج میرفت.. با هق هقایی که میزدم یه جلو حرکت میکردم... اصلا نمیدونستم دارم کجا میرم...
_ات یه لحظه وایسا چی شده؟ +هق ولم کن بکش کنار... _نمیخام تا نگی چی شده... گفتم ولم ک... +کم کم داشت قلبت از جا در میومد و حس میکردی چشمات داره سیاهی میره.. افتادی زمین.. سرت خورد توی میز.. غرق خون بودی... چشمات داشت بسته میشد... اخرین بار فقط تهیونگو میدیدی با یه عده جمعیت که بالای سرت حلقه زدن... میخواستی خودتو جمع و جور کنی و بلند شی.. اما تو اون وضعیت نمیتونستی.. غرق خون... با چشم هایی پر از اشک .. فقط میتونستی اونارو ببینی و صداشونو بشنوی.. تهیونگی که داشت بقلت میکرد تا به بیمارستان ببرتت... جیوو ای که با گریه داد میزد ات چی شده؟ چخبره! و جمعیتی که اشفته بود.. نمیتونستی حرف بزنی... چشمات داشت تار میشد... تهیونگ داخل ماشین گذاشتت و جیوو هم اومد پیشت و سرتو گرفت.. +ج ج جیوو..اونی.. @ب ب بله خودتو خسته نکن.. اصلا حرف نزن.. +با ناله گفتی... به.. ش بگ بگو دوسش دارم... شاید این اخرین حرفات بود؟ (:چشمات بسته شدن...
به خواب عمیقی فرو رفتی... یه جای سفید میدیدی... سعی کردی طرفش بدویی... تهیونگو دیدی که با یه دختر دیگه با یه بچه دست تو دست هم راه میرن... اونا نمیتونستن ببیننت! این برات عذاب اور بود.. میدونستی این یه خوابه! نه! شایدم یه واقعیت که داستان تلخی داره! خوابی عمیق.. با نفس های نازک....
چخه برین خونه هاتون /:
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
|:💜🔮فالوم کنید بک میدم|:💜🔮
|:💜🔮فالوم کنید بک میدم|:💜🔮
|:💜🔮فالوم کنید بک میدم|:💜🔮
|:💜🔮فالوم کنید بک میدم|:💜🔮
عنیوهاسیوو•-•🧚🏻♀️💕
منجیووعم:))🧘🏻♀️🌸
یصولوییستتازهکار..🦢🌿
وبهحمایتاحتیاجدرم^^🌳💕
بهفناملاولیمیگم:]🥚🌸
لاولیموشی؟!🥺🌻
ادمینببخشید..اگمشکلدریکاموبپاک!^^
خیلی اگه بمیره خیلی افتضاح میشه
مثلا بعد 1 ماه بهوش میاد
عالییی بود😍😍😍
مرصی صوییتی
بسیار عالییی منتظر پارت بعدیم داستانتو میذارم تو لیست داستانای مورد علاقم خیلی خوشم اومد یکم طولانی ترش کن💕
مرصیییی لاووووو حتما🥺🍥
💜
عالی
مرصی
داستانت جالبه منتظر پارتهای بعدی میمونم🌚
مرسی(:
عر عاطی
جونم
5 سال طول می کشه😂 پارت بعددددددددددددددددددددددددددددددپپپ
افرین جر😹👏
برگام
اشکم در اومد
ببقجید(: