عشق معماری p3💜

🔮کاور تست💜

خو پارت قبل کجا کات شد؟ اها حاضر شدی تا باهاش بیرون.. خو الان شاید براتون سواله ک چرا رفته بیرون با کسی که ازش متنفره؟ چونک برای کار بردش بیرون😂 بلح جیمین ادمی نیس ک هر کسیو همینطوری ببره بیرون با خودش بلی بلی تازه ا/ت با ماشین خودشم رفته😂😂😂 بسی قیافه ها جذابه الان😂😂 خو به هر حال بریم سر داستان راستییییی حمایتاتون کجا رفته نمیخای ک قلب موچیو بشکونی 😐😢 تو ماشین بودی در حال رانندگی خیلی تند میرفتی نمیخواستی ازت جلو بزنه (با موچی کورس گذاشته بودن😂) بالاخره رسیدین رفتی و وارد یه رستوران شدی(شام کاری بود بچ ها)

همه ی بروبچ شرکت بودن و یه دختر و یه پسر ک نمیشناختیشون فک کردی باهم زوجن ولی بعد فهمیدی ک نه اسم دختره سلین بود و بعد فهمیدی ک د.و.س.ت.دخ.تر جیمین بود 😶 پسره ام از اشناهای همون سلین بود ولی زوج نبود با کسی😐 ب هر حال بریم سراغ داستان از در وارد شدی جیمینم پشتت بود و انگاری یکم فاصلتون کم بود😂 داشتی ب جمعیت نگاه میکردی ک سلین یهو اومد جلو جیمین بغل کرد و خودتون میدونید چیکار کرد دیگ چون منتشر نمیشه نمیتونم بزارم ازهم جداشدن تو اونجا واینساده بودی و رفته بودی پیش یکی از بچ ها ک همسن تو بود و اسمش آسلی بود و اینک بچ ها جیمین یه داداش داره ب اسم تهیونگ بلی😂

و اینک اسلی نامزد تهیونگ و با تو خیلی صمیمی شده بود دختر خوبی بود داشتین با اسلی همینطوری حرف میزدین ک یهو همون پسره ک از اشناهای سلین بود اومد جلو تو(اسمش جین بود بچ ها بلی بلی جین) همه داشتن میرقصیدن ک یهو جین بهت گفت افتخار میدی پرنسس؟ محل نذاشتی بش ک دوباره گفت اسمت چیع؟گفتی ا/ت اونم اسمشو گفت و رفت چون محلش نمیذاشتی😂 همین طوری نشسته بودی ک یهو تهیونگ اومد جلوتو گفت افتخار بده کیوتی خیلی تنهایی امشب😇 گفتی:میدونم اولا ک اولین شبه بعدم ای لاو تنهایی😂 یکم با تهیونگ رقصیدی خیلی کم اما تو همین مدت کم جیمین داشت چشاش از حدقه در میومد😂😂 بعدش نزدیکای رفتن بود همه دور هم نشسته بودین طبق معمول سلین تو بغل جیمین(نویسنده:هوی دختره زیاد نچسب وگرنه لشکر ارمیون میریزع روتااا😐😂

جینم یکیو پیدا کرده بود واس خودش تهیونگ و اسلی هم پیش هم بودن توهم کنار اسلی نشسته بودی و اها راستی لباساتونم عوض کرده بودین ینی از مجلسی تبدیل شده بود ب اسپرت..همین طوری ک نشسته بودین یهو تهیونگ پیشنهاد داد ک بریم خونه ی کوهستانی(خونه کوهستانی ک میدونین چیه و این خونه مال بابای تهیونگ و جیمینه) سلین ک با سر قبول کرد جیمینم چیزی نمیتونست بگه اسلیم قبول کرد و اینک بقیه رفتن و فقط یکی از دوستای صمیمی تهیونگ با د.و.س.ت د.خ.ت.ر.ش گفتن ک ماهم میایم پس یبار اسمارو میخونم(تهیونگ و اسلی و جیمین و سلین و نامجون همون دوست صمیمیه جیمین و د.و.س.ت د.خ.ت.ر.ش جیسو) خب همینا با ا/ت ..

تو خیلی ناراحت بودی چون اینا همه ز.و.ج بودن ولی تو تنها..بالاخره راه افتادین و رفتین😶تو با ماشین خودت بودی (بچ ها با اینک وضع مالی ا/ت خیلی خفن نبود ولی ماشینش خیلی مدل بالا بود و واس ی دختر خیلی کلاس داش) رسیدین خونه ی کوهستانی..تهیونگ داشت اتاقارو تقسیم میکرد ک خداروشکر ب تو ی اتاق جدا دادن و درست بین اتاقای جیمین و اون دختره و اسلی و تهیونگ بود خلاصه اماده شدی بخابی تقریبا خواب بودی ک احساس کردی ی صدایی داری میشنوی چشماتو باز کردی و دیدی جیمین و سلین جلوت وایسادن و ...