
سلاممممممممممم
دختره :تو زدیی تو صورت دوست پسر من تو:امم نمی دونستم دوست پسره توعه دوباره زدیش (پسره رو میگم) دیگه جونکوک تور جدا کرد. تو:😑 جونکوک :چیزی شده؟ تو:اره جونکوک :چی؟ تو:چرا همش تو کار های من دخالت می کنی؟ جونکوک :اینجا نمیشه حرف زد بلد بهت میگم تو:همینجا بگو جونکوک :باشششش من تور.د....و....س...ت دارم تو:اها ولی من یکی دیگه رو دوست دارم جونکوک :کی💔 تو:نمی گم
زنگ خونه خورد و تو از مدرسه اومدی بیرون همین که پاتو گزاشتی داخل دیدی جونکوک و خوانوادهش اونجا نشستن به تو توی مدرسه گفته بود میاد خواستگاریت مامانت :سلام دخترم تو:سلام مامان تو با دو رفتی پیش مامانت آروم تو:مامان اینا کین مامانت:این زنه دوستمه دوران کودکی من هست تو:اها من میرم داخل اتاق مامانت:باش
یه دفعه گوشیت زنگ خورد جواب دادی تو :سلام شما؟ ناشناس :سلامم تو:شما ااااا؟ ناشناس:هستی و اتنا هستیم تو:اها دلم براتون تنگ شده نامرد ها اتنا :تو رفتی کره هستی :اره ولی.... تو:ولی چی اتنا و هستی هر دوباهم:ما اومدیم کره تو جیغ بلندی زدی و به هستی و اتنا گفتی :شما کجاین اتنا :فرودگاه...... تو:الان میام. مامان مامان یه خبر خوش مامانت :چی شده تو:اتنا و هستی اومدن کره مامانت:. پس برو دنبالشون تو:دارم همینکارو میکنم 😑 و رفتی بیرون که مامانت داد زد وگفت :ملیکاااااا تو:بله مامانت:جونکوک باهات میاد تو:نخیرم خودم تنها میرم و با دو سوار ماشین شدی و رفتی
و رفتی رسیدس فرودگاه زنگ زدی به اتنا تو:اتنا کجاین اتنا :اینجا تو:کجا... اها دیدمتون هر سه تاتون جیغ کشیدن هستی:دلم برات تنگ شده بود تو:منم دلم برای شما تنگ شده اتنا :من میخوام امشب پیش ملیکا بخوابم تو:ن ن من کنار هستی میخوابم هستی :منم کنار مامان ملیکا میخوابم 🤭 تو : همه ما توی یه اتاق هستیم فردا میرم تو مدرسه ما تو:بیان کلی حرف دارم براتون هستی : چی الان بگو اتنا :نمیشه منم میخوام یچیزی بگم
راه افتادین سمت خونه مامانت :سلام اتنا سلام هستی خوش اومدین هستی :خاله خوش نیومدیم ملیکا میخوام مارو بکشه آتنا :اره خاله چرا این بچه ت اینجوریه تو:خفه شین آه مامانت:رفیقش شما باشین. خودتون هم دست کمی ازش ندارین تو:دمت گرم مامان هستی:اره حق با شماهست تو:هستی چقدر حرف میزنی بیا داخل اتاق تو:اون پسره هست اونجا نشسته هستی و اتنا:خوووووو تو:توی مدرسه به من گفت دوست دارم
آتنا :تو چی بهش گفتی تو: گفتم من یکی دیگه رو دوست دارم هستی :کی تو:شمارووووو . اتنا و هستی :بی مزه تو:برین گمشین لیاقت من ندارین شب شد خوابیدن صبح تو:اتنا اااا هستییییی. پاشین مامان اینا پا نمیشن مامانت :روش قدیمی امتحان کن (یعنی آب بریز روشون) تو:ممنون آب ریخی. و بیدار شدن اتنا:چرا مارو بیدار کردی تو:باید برین مدرسه هستی :مگه ما مدرسه ثبت نام شدیم تو : اره مامانم ثبت نام کرد شمارو
پاشیدن رفتین مدرسه استاد :سلام بچه ها امروز 5 تا دانش آموز جدید داریم لطفا یکی یکی بیان تو و بعد خودتون رو معرفی کنید اتنا :سلام اتنا هستم هستی:سلام هستی هستم هوانگ این یئوپ :سلام هوانگ این یئوپ هستم خیلی خوشگل بود (هرکی زیبای حقیقی نگاه کرده می دونه سوجون هست) جیمین :سلام جیمین هستم شوگا :سلام شوگا هستم استاد :جونکوک از اونجا بلند شو (چون اسم سوجون طولانی هست مینویسم سوجون) سوجون تو برو پیش ملیکا بشین سوجون : سلام من سوجون هستم تو:سلام منم ملیکا هستم استاد :اتنا و هستی کنار هسم جونکوک و جیمین کنار هم شوگا تو هر جا که یه نفر بود بشین
بعد از یه هفته تو و سوجون باهم دوست شدین سوجون :ملیکا میتونم عشقم. صدات بزنم تو:هر جو ر که خودت راحتی سوجون:پس عشقم امروز کجا بریم تو:هرجا که عشقم راحته سوجون :تو به من گفتی عشقم تو:اره سوجون :یه بار دیگه بگو تو:عشقم سوجون :مردم با این عشقم گفتات تو:😂😂🤭راستی میشه بریم یه جای خلوت سوجون :باش هرچی تو بگی عشقم تو:حالا شدی یه پسر خوب سوجون :مگه قبلن پسر بد بودم تو:ن فقط یکم شیطون رفتی یه کافه آروم بعد یک ساعت سوجون نزدیک شد
میدونم جای حساس کات کردم این داستان با داستان من و کوکی ادامه داره
فاتینینگ 💜🤞🏻💜🤞🏻💜🤞🏻💜🤞🏻💜🤞🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وتف؟:| چرا عکس سوجون ر گذاشتی:|؟
بخاطر اینکه هم درباره سوجون هست هم درباره جونگ کوک
بخاطر اینکه هم درباره سوجون هست هم درباره جونگ کوک
تورو خدا ادامه بدههههه😍💛
داستانت عالیه باهام آجی میشی من آتوسا هستم
باش سلام منم ملیکا هستم
خب الان من باید به تو شکلات بدم جای حساس کات میکنی؟!
خو الان من به تو چی بگم؟!