سلام به خوشملای خودممممم🤩🤩🤩🤩🤩
اون منو رسوند خونه خودشم رفت رفتم دیدم بابام اومده اما حواسش نبود رفتم پیشش نیکا:بابا بابا بابا باباییییی پدر ن:اه نیکا اومدی نیکا:😊😊 پدر ن:غذا خوردی؟ نیکا:اره پدر ن:عه باشه نیکا:هعیییی پدر ن:حوصلت سر نمیره؟ نیکا:چرا خیلی پدر ن:خوب اگه میخوای با تهیونگ برو یه سفر کوچیک نیکا:😕😕 چرا با تهیونگ پدر ن:اا خوب مگه باهم دوست نیستید نیکا:خوب سویی هم دوستمه🙁 پدر ن:میدونم با اونم برو هر سه تاتون نیکا:اون میاد پدر ن:اتفاقا پدر تهیونگ این پیشنهادو به من داده نیکا:اها پدر ن:میری؟ نیکا:اره پدر ن:به سویی هم بگو نیکا:باشه
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
واو شباهت من و سویی صدرصدع!
کلا منم تو اکیپ دوزتانم سرپرست گربهاشونم،میخان برن دامپزشکی همیشه منم میبرن چون کلی درمورد گربهاشون چیز میز میدونم😂
بچه ها داستان منتشر نمیشه😞
بچه ها بابت تاخیر معذرت میخوام 🙏🙏 قول میدم امشب بزارم هرجور شده
از این بلا ها هم سر من اومده درکت میکنم 😕
پس پارت بعدو کی میزاری
گذاشتم
مرسیییی
اها
زود بنویسس
نیکا کی میذاری پسسسس
🥰❤😘😘😘
بوس بهتتت
عالی بود
مرصیی
عالیییییی
خیلی خوب ♡
تنکیو
خوب بود ولی میدونی چیه؟
تو که تازه داستان مینویسی شرط نزار
چون خواننده خسته میشه
اخه حمایت نمیشه
شرطا هم کمه
عالییییییییی