بازگشت از مرگ 9

سوبارو: بهت حق میدم که از دستم عصبانی باشی ساتلا: ولی الان همه چی روبه راهه مگامی: ساتلا من به جات بازی کنم؟ ساتلا: هنوز نه همه چی درسته همه باهم این بازی رو برنده میشیم مگامی: بله درست گفتی ناتسونو: جمع همه جمعه ساتلا: باز تو ایندفعه میکشمت ناتسونو: زیادی خشنی ساتلا: مگه تو این بازی باید مهربون بود؟ ناتسونو: راست میگی ساتلا: برای چی اومدی؟ ناتسونو: کریستا گفت بیام کارتو تموم کنم منم اومدم ساتلا: خوش اومدی سوبارو: ساتلا میتونی؟ ساتلا: سوبارو ببین خواهر بی عرضه تو که نمی تونست بدون تو هیچ کاری کنه حتی مشق های مدرسشو بنویسه چیکار میخواد بکنه سوبارو: ساتلا باشه تو میتونی مگامی: اگه کمک بخوای هستم ساتلا: نه نمیخوام ممنون ناتسونو: حاضری خانم کوچولو ساتلا: آره حاضرم ناتسونو: فکر نکنم جادوی اینکه بتونی زنده شی اینجا به کارت بیاد ساتلا: منو زیادی دست کم گرفتی تو اینجا من یه آدمکش حرفه ای شدم

ناتسونو: یاد حرف کریستا افتادم مگامی: نظرت چیه شروع کنی ساتلا؟ ساتلا: قبوله شمشیر من تورو می کشه ناتسونو: فکر نکنم بتونی با یه شمشیر ساده منو بکشی ساتلا: کی گفته سادس ناتسونو: شمشیر تیغ خون؟ ساتلا: اطلاعات خوبی داری یه خراش کوچیک روت خاکستر میشی ناتسونو: کار سخت شد ساتلا: حالا بمیر ها جاخالی داد ایندفعه به هدف میخوره ناتسونو: وای نه خورد ساتلا: آروم بخوابی ناتسونو ناتسونو: قبل از اینکه بازی رو تموم کنی برو پیش کریستا میخواست یه چیزی رو بهت بگه و من میگم ممنون که محبت رد یادمون دادی ساتلا ساتلا: خواهش میکنم ناتسونو مگامی: حالا خوبه؟ خیلی وقته گریه نکردی کن اشکال نداره سوبارو: بیا بغل منو گریه کن ساتلا: به نظرت چی میخواد بگه مگامی؛ سواله

سوبارو: شاید کار مهمی داره که ناتسونو رو فرستاده مگامی: باشه میریم ساتلا: سلام کریستا گفتی بیایم کریستا: سلام ساتلا ساتلا: چرا داری گریه میکنی؟ کریستا: بیا اینجا ساتلا ساتلا: چیشده؟ کریستا: میخوام یه چیزی بهت بگم که خیلی کمکت میکنه ساتلا: کمک خیلی بزرگی میکنی کریستا: ولی قبلش باید حقیقت رو بگم ساتلا: باشه بگو

کریستا: شرکت کننده های قبلی فقط بلد بودن خانواده خودشون رو رها کنن و برنده شن ولی ساتلا تو اینجوری نبودی تو با تمام وجود تا آخرین لحظه به سوبارو عشق می ورزی و سوبارو هم همینطور و راز من اینکه.... مگامی: فوجیکا؟؟ کریستا: سلام خواهر جون مگامی: تو زنده ای اما چطور ممکنه‌؟ امیلیا تورو جلوی چشمای من کشت؟! کریستا: الان این جام مگامی من دوست نداشتم برای امیلیا کار کنم ولی مجبورم کرد گفت اگه نکنم تور می کشه ببخشید مگامی ببخشید عزیزم مگامی: بخشیدم فوجیکا کریستا: ساتلا این بازی همش یه دورغه تو همین الانش هم برنده ای ولی باید کار امیلیا رو بسازی اون جادوش خیلی خیلی خیلی قویه خیلی قوی برای همین من و بقیه دوستان و ساحره ها بهت کمک میکنیم ساتلا ساتلا: ممنونم کریستا ممنون کریستا: من باید ازت تشکر کنم که بهم جرات دادی با خواهرم روبرو بشم ساتلا: ممنون سوبارو: چقدر احساسی گریم گرفت ساتلا: گریه کن گریه قشنگه گریه سهم دل تنگه سوبارو: ولی عجب شعری ساتلا: نمک نشناس

اما: سلام بچه ها منم کمک میکنم ساتلا: پس حله من میرم به جنگ امیلیا: دارن میان بدبخت شدم من نباید بمیرم وگرنه راز منو میفهمن نمیتونم نه ساتلا: به موقع رسیدیم؟ امیلیا: فکر کردی میتونی منو شکست بدی؟ ساتلا: آرزو بر جوانان عیب نیست سوبارو: من حاضرم شما چی؟ ساحره شهوت: ما هم به موقع رسیدیم ساتلا: همه ساحره ها برای کمک به من اومدن؟ ساحره شهوت: بله ساتلا رام: ساتلا ساما مارو فراموش نکنید رم: تا پای جون در کنار شما می جنگم چون تاحالا دوستی نداشتم ولی شما برای من خدمتکار دوست شدید و من این لطف رو فراموش نمیکنم ساتلا: حالا وقت گریه کردنه ولی نمیشه چون کار داریم امیلیا" ساتلا نکن اینجوری بیشتر خانوادتو از دست میدی نکن ساتلا: منظورت چیه؟ امیلیا: نمی تونی منو بکشی ولم کن من تورو از بازی میبرم بیرون و به جات یکی دیگه رو میارم

ساتلا: اجازه نمیدم بعد از من کسی گرفتار شه سوبارو: ساتلا کنارت میمونم و باهم میریم بیرون . رام: نوبت منه آل فولا رم: آل هیوما ( اسم جادو هستش) ساتلا: شمشیر تیغ خون . کریستا: صاعقه اما: حاضری سر تو از دست بدی؟ ساتلا: حتما همه چیرو به جون خریدی؟ امیلیا: من بزرگترین ساحره هستم ساحره حسودی ساتلا: همینه تو به زندگی دیگران حسودی میکنی و برای همین میکشیشون اینجا ۳ ساعت بعد... ساتلا: برنده شدیم سوبارو تونستیم سوبارو من خیلی خوشحالم مگامی: ساتلا ممنون واقعا ممنون تو بهترین بازیکنی بودی که تا به حال دیدم کریستا: ممنونم ساحره ها: ماهم ممنونیم ساتلا: خواهش میکنم

سوبارو: ساتلا دوتا راه داری اینجا بمونی یا اینکه برگردیم خونه؟ ساتلا: برگردیم خونه ساحره شهوت: بالاخره رازی که همش میگفت رو میفهمیم‌....

امیدوارم خوشتون اومده باشه من خودم خیلی گریه کردم