از زبان زهرا = مجید در رو برام باز کرد و منم با ترس نگاش کردم اونم اومد نزدیکم و دستم رو گرفت و گفت :حالا بیا با هم بریم خانم ترسو. پا که داخل گذاشتیم از بالای سرمون گل های رنگی ریختن روی سرامون و یه فرش قرمز هم جلو پا مون بود که باید از روش رد میشدیم. صدای دست میومد همه داشتن دست میزدن. همه اونجا بودن حتی مامان بابام. دو طرف فرش قرمز وایساده بدن جوری که فرش وسطشون بود و ما باید رد میشدیم از روی فرش. به همه سلام کردم، وای خدایا حتی داداش عماد و زنش هم هستن خدایا چقدر دلم براشون تنگ شده بود. تم اینجا قرمز و سیاه بود،خیلی قشنگ بود خدایی، از سقف بادکنک های قرمز و مشکی آویزون بود. بالا خره رسیدیم به ته سالن که یه میز بزرگ دایره مانند که دور و اطرافش رو پاپییون کاری کرده بودن و پشت میز با بادکنک قرمز قلب درست کرده بودن و اسم من رو روش با انگلیسی نوشته بودن روش با بادکنک سیاه، و روی میز هم یه کیک بزرگ دایره مانند مشکی که روش یه قلب قرمز بود و روش نوشته بود *سلطان قلبم سالروز شکفتنت مبارک ❤️*
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
خیلی قشنگ بود🙂🍃
مچکرم 🥰🥰
❤❤