این هم بقیه داستانه امیدوارم لذت ببرید
وقتی لیا رفت بیرون،نشستم روی تخت.عجیب بود خوابم نمیبرد.دیدم داره در باز میشه.برای همین سریع خودمو زدم به خواب.لیا بود.ولی اونجا چیکار میکرد؟مگه نرفته بود تا من اروم بخوابم؟اگه بخواد خونمو بخوره باید چیکار کنم؟همینجوری فکر از سرم رد میشد که حس کردم کنارم نشسته.میخواست چیکار کنه؟خدایا چیکار کنم.بی حرکت موندم.نفساش رو کنار سرم حس میکردم.یک بوسه به سرم زد.خیلی خجالت کشیدم.لپ هام سرخ شدن.اون دست کشید روی لپ هام و گفت:معلومه نخوابیدی.اخه کسی توی خواب لپ هاش قرمز نمیشه.بعد یک لبخند زد.بلند شدم و کنارش نشستم و گفتم:چرا اومدی؟م..م..میخوای خونمو بخوری؟اون با عصبانیت گفت:نه!من هیچوقت بدون رضایت خودت اینکار رو نمیکنم.انقدر این رو نگو!گفتم باشه سرم رو انداختم پایین.بهم گفت ببخشید یک دفعه عصبی شدم.میخوای یک چیزی بهت نشون بدم؟گفتم :ممم،اره.چون خوابم نمیبره.اون گفت باشه پس بلند شو.من بلند شدم و اون یهکو....
یکهو بغلم کرد و گفت:برای اینکه کسی نفهمه باید یکم پرواز کنیم.من یکم خجالت کشیدم.رفتیم توی یک باغ.خیلی عجیب بود.گل هاش نور داشتن.بهش گفتم وای خدا این چه گلیه؟چقدر زیباست!گفت:به این ها میگن گل مایا.خیلی عجیبه اسمش با اسمتو یکیه.یک لبخند زدم و خواستم از نزدیک نگاهشون کنم.
از زبان لیا:خیلی دوست داشتم ببوسمش.اما...اما چی؟چه اتفاقی میخواد بیوفته؟اره.من باید ببوسمش تا بهش ابراز علاقه کنم.باید بفهمه چقدر دوسش دارم.اره..همینه..باید همین کار رو بکنم...
از زبان مایا:داشتم گل هارو نکاه میکردم که حس کردم لیا پشتک واستاده.برگشتم.بهش گفتم:من میرم گلهای اون طرف رو ببینم.اما امن با دستش جلومو گرفت.دست دیگش رو دور کمرم حلقه کرد و منو کشید سمت خودش.خیلی خجالت کشیدم.سرمو انداختم پایین.اون با دست دیگش موهای روی صورت و گردنم رو کنار داد و چونم رو اورد بالا.ترسیدم که بخواد خونمو بخوره.اما لبهاش رو روی لب هام گذاشت و منو بوسید....
بهش گفتم:چرا اینکار رو کردی؟لیا گفت:میخواستم بهت بگم چقدر عاشقتم.بعد بقلم کرد و منو برد توی تختم.بعد بهم گفت:میخوای پیشت بخوابم؟گفتم:ممم اگه میخوای اره چرا که نه.
اومد کنارم خوابید.همون اولش دستش رو حلقه کرد دور کمرم.به سمتش برگشتم.بازم داشت با موهام بازی میکرد.بهش گفتم:چرا اینقدر با موهام بازی میکنی؟گفت:چون موهات خیلی زیبان
صبح شده بود.عجیی بود.لیا کنارم نبود.وقتی بیدار شدم موهام رو شونه کردم و یکم به خودم عطر زدم.یکهو در باز شد و دیدم یکی از داداش های لیا هست.خیلی ترسیدم.نکنه بخواد خونم رو بخوره؟
اون بهم گفت:میدونم ترسیدی.اما نترس من کاری باهات ندارم.لیا با بقیه داداش هاش دعواش شده.اون بهم همه چیزو گفت.منم حق رو به اون میدم.اون گفت بیام و تورو با خودم ببرم تا بری و خونه ی لیا باهاش زندگی کنی.این عمارت مال برادر های اونه.
بهش گفتم باید از کجا حرفتو باور کنم؟اون بهم گفت من اسمم لایتو هست.لیا بهم گفت اگه حرفتو باور نکرد این رو بهش بده.بعد یک گل مایا در اورد و بهم نشون داد.خیالم راحت شد و باهاش رفتم.معلوم نبود چه اتفاقاتی قراره برای من و لیا بیوفته.امیدوارم هرچی هست،چیز خوبی باشه
تست هنوز ادامه داره امیدوارم خوشتون بیاد.حتما کامنت کنیاااااا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
انیتا جون یک بخشی اضافه شده به نام دنبال کردن
اگه تستای منو دوست داشتی برو توی پروفایلم(بزن رو عکسم)
بعد بزن دنبال کردنبعد هر موقع من تست جدید بسازم توی تازه ها برای تو میاد
هرکی هم داستانای منو دوست داشت از همین روش دنبالم کنه
فقط به نظر من یک ایراد داره اونم اینه که باید برای داستان از صحیح و غلط استفاده کنی. چون اونجوری بیشتر ازش استقبال میشه. من خودم شخصا از داستان هایی که توشون از صحیح و غلط استفاده نشده زیاد خوشم نمیاد و یه چیز دیگه اینکه روزی یک پارت بنویس و ثبت کن. اگرم یادت میره کجابودی تو پارت قبل از تو پروفایلیت بالای صفحه آخرین تستی که ثبت کردی رو بکوب روی ویرایشش و واردش میشی و میتونی بفهمی که کجا بودی و بعد پارت بعدی رو بنویسی و ادامه بدی
سلام دوستان من دارم اسم پروفایلمو عوش میکنم و اسمشو میزارم black wolf
اگه تستی از من دیدید و این اسم روش بود تعجب نکنین من اسممو عوض کردم
دوستان واقعن ممنون از جمایتای گرمتون
اگه خوشتون اومد لطفا تستامو لایک کنید
هرکی لایک کنه حمایت بزرگی ازم کرده و من بیشتر تشویق میشم تستای جدید بزارم
تست جدید همونطور که گفتم در حال بررسی هست
دلیل اینکه تستام دیر میان صف شلوغ بررسی تستا هست
و من هر موقع تست قبلیم منتشر بشه تست جدیدو میسازم که پایان اون تست قبلیو ببینم و بتونم ادامش بدم چون یادم میره
ممنون از شما دوستان💗💗💗💗
دوستان پارت جدید منتشر شد برید تست کنید😊
من دخترم
حالا براچی میخواستی؟
همین جوری 😘😘😘
دوستان من ثبت کردم ولی به خاطر شلوغی در صف تایید هنوز منتشر نشده
منتشر شد حتما خبرشو میدم
سلام 😄 دلم واسه داستانتان تنگ شده ☹️ بعدی رو کی میذاری؟ فقط لطفا زودتر بذار چون خیلی دوستش دارم گلم 😘 هیچ کدوم داستان هایی که خواندهام اینجوری نبود لطفا لطفا لطفا لطفا لطفا زودتررررررر بذار ❤️، میشه یه سوال ازت بپرسم؟
اره عزیزم بپرس
دختری یا پسر ؟😐😁
زود تموم شد اما واقعا رمانتیک بود
مشکوکه😯😯🤔🤐
ببخشید منظورتو نمیفهمم
منظورم اینه اونی که اومد دنبالش مشکوکه😅😅😅😂
اوکی گرفتم منظورتو