جوک پارت 8

داشت میرفت... بهش گفتم میری برو! ولی میدونم یه روز دلت حتی واسه مسخره بازیام تنگ میشه! 😑 سالها گذشت.. و او هرگز دلش برای مسخره بازی هایم تنگ نشد😐😶😑 نتیجه اخلاقی: مسخره نباشید😐✌️آخر عاقبت نداره😐😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

یه دیوار داریم سره کوچمون ک شهرداری اومد رنگش کرد و روش نوشت لطفا روی این دیوار چیزی ننویسید! . . . . . . . . فردا صبح یکی با اسپری روش نوشته بود چششششششم شما جون بخواه 😂😂😂😂😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

لباسارو ریختم‌توماشین حال ندارم درشون ‌بیارم‌هی میزنم۱۰دقیقه دیگه بچرخن، این سری یه جورابه پامو گرفته میگه داداش حالت تهوع گرفتم منو دربیار ‌😹😂😂

شصت هزار تومن به داییم بدهکارم زنگ زده میگه میخوام خونه بخرم شصت هزار تومن کم دارم میتونی از یکی برام بگیری..😕😕😕😕😕😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

‏به من میگن اوایل که اومدی خیلی مودب بودی الان بی ادب شدی، شما خودت وقتی تازه وارد یه جمع میشی میگی سلام گلابی ها؟ آدم باید جا بیوفته خب😕😒😁😁😁

آقا یه سوال 🤔 این ایموجى (👻) رو میشه واسه تسلیت گفتن بجاى روحش شاد زد یا زشته؟ 🤔😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

یک روز استاد اومد سر کلاس و گفت حالم خراب است درونم غوقاست. منم گفتم حالت را میفهمم دستشویی آنجاست با لقد انداختم بیرون 🙁😐😑🤣

بچه بودیم بابام حلقه‌ی ازدواج مادرم رو بخاطر مشکلات مالی فروخت. من و داداشام خیلی ناراحت شدیم واسه همین یه سال تمام هرچی تونستیم پول جمع کردیم و رفتیم یه حلقه خریدیم تا بابام به مامانم بده. وقتی دادیم بهش از ذوق زد زیر گریه، کلی تشکر کرد و برد فروخت باهاش اجاره خونه رو داد 😐😂😂

‏یه ظرف تو یخچال بود چهار قاچ هندونه توش بود سه تاشو خوردم یکی شو نخوردم چون اگه اونم میخوردم باید ظرفشو می‌شستم😜🤣

خب پایان چالش : با کیبورد بنویس من می‌توانم ببین چی پیشنهاد میده