
سلام ببخشید دیر گذاشتم امروز 25 بهمن هست
تو:ممنون چشماتون قشنگ میبینه.. جونکوک :😅.. تو :من میرم دیگه (خداحافظی کردی) جونکوک از پشت دستت رو گرفت و به سمت خودش گشید و گفت :میشه برام شیر موز درست میکنی،. تو:باش جونکوک :ممنون.. تو براش شیر موز درست کردی
و دوباره گفتی خداحافظ جونکوک دوباره دستت رو گرفت و کشید سمت خودش گفت :خودت نمیخوری. تو:نه ممنون. جونکوک :نمیشه واسه من درست کردی اما خودت نمیخوی.. (و یه قلوپ از شیر موز بهت داد) جونکوک :تو اولین کسی هستی که من شیر موز خودم بهش میدم.. تو:ممنون ول میشه دستم رو ول کنی.. جونکوک :اها ببخشید راستی میشه شمارتو بدی.. تو:اوففف میتونه وقتی شمارم رو دادم برم... جونکوک :اره تو:باش بزن
جونکوک :ممنون. تو:باییییییی. و با دو از اونجا رفتی توی راه به نامجون بر خورد کردی و نامجون گفت :حواستون کجاست خانم.. تو :ببخشید نامجون رفت پیش جونکوک و به جون گفت :بچه ها کجان تو(جونکوک) :نمی دونم نامجون زنگ زد به بچه ها نامجون:الو وووو بچه ها جیمین :بله نامجون نامجون:شما کجاین جیمین :ما تو رستوران..... نامجون:باش الان ما میایم نامجون :جونکوک بد وووو جونکوک :باششش رسیدن رستوران... جیمین:نامجون میشه بریم بیرون نامجون :باش
جونکوک! :نامجون میشه منم به دوستم بگم بیاد نامجون :باش جونکوک زنگ زد به تو :سلام عش. بیخشید ملیکا خوبی تو:سلام ممنون تو خوبی جونکوک :ممنون میخوای با ما بیای بیرون تو:نه ممنون جونکوک :ادرس هتل بفرست میخوام یه چیز واست بفرست و شماره اتاق تو:ممنون شماره اتاق 113....و ادرس
جونکوک :ممنون تو:خواهش بعد تو با دو رفتی لباس عوض کردی (الان چرا لباس عوض کردی اون که نبینمت) و رفتی روی صندلی نشسته بودی که در زدن و تو هم رفتی دیدی جونکوک هست جونکوک :سلام ملیکا و تور بلند کرد و گفت :بهت گفتم که باید بیای تو:منو بزار زمین منو بزار زمین و جونکوک :آروم باش الان
میرسیم و.................. تمام رسیدین همه بچه ها ماسک زده بودن که یه دفعه دختر رو به من کردو گفت 안녕하세요(یعنی سلام) چون تو بلد نبودی جوابش رو ندادی یه دفعه گوشیت زنگ میخوره و جواب میدی تو : الو ناشناس :الو سلام ملیکا خوبی شنیدم اومدی کره من دلارام هستم ادرس بده بیام دنبالت تو :یه دقیقه واسه ممنون تو خوبی اره من امدم کره الان به یکی میگم بهت ادرس بده و جونکوک ادرس داد. و دلارام اومد (دلارام دوست بچگی شما بود) اومد و هردوتون جیغ بلند کشیدین و تو رفتی سمت دلارام جونکوک از پشت دست رو گرفت گفت :من تور اوردم اینجا. تا ساعت 1 از اون به بعد هرجا که دلت کشید میری ودلارام آمد سمت تو و با هم صحبت کردید تا ساعت 3 دیگه جونکوک گفت :شما نخواید برین خونه همینجا بشنین حرف بزنین ما میریم تو به ساعت نگاه کردی دیدی ساعت 3 و نیم هست و دلارام گفت :من میرم بای جونکوک :بیا من میرسوندم
تو:ممنون ولی جونکوک :ولی چی بگو تو :این موقعه شب منو تو نمیشه من خودم تنها میرم کوکی :ملیکا 😤 تو :جونم😂 کوکی :خودم میبرمت همین که گقتم این این خط این نشون😎 تو:بیشین تا منم بیام (کوکی تورا بغل کرد) تو:منو بزار زمین وگرنه کوکی :وگرنه چی بگو
تو:جیع میزنم کوکی:بزن تو :باش (با مغزت حرف میزنی چرا نمیگه با ش میزارم پایین همین جور ی. حرف میزدی ک) کوکی : نمیخوای بیای پایین کمرم خورد شد 🤣 تو:اممم بخشید کوکی :حالا من تور آوردم منو مهمون نمی کنی تو:مگه من گفتم بیار خودت خواستی تعصیر من نیست😎
کوکی:واقعن؟ تو:اره من که نگفتم منو کوله کن کوکی :باشششش بای شب خوش تو:چه سریعی ناراحت میشی بیا داخل کوکی :واقعن؟ تو:ن همینجا بشین در خونه بیا داخل دیگه آه کوکی :باششش♥️
اینم پارت 2 امید وارم از داستان من خوشتون آمده باشه ممنون که وقت میزارین و داستان های منو میخونین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دلارم منو از کجا دزدیدی 😤😤
بعدیییییییی عالی بود ❤️❤️❤️❤️❤️
دلارام دوست خودمه تو کی هستی
ممنون عزیز خیلی داستان باحالیه 😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻😻
وای داستانت عالیییی فوق العاده ست . لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار💕💕💕💕💕💕💕💕
میگم داستانت عالیههههههههههه😍😍😍😍 لطفا زود تر پارت بعد رو بزار 🙏🙏🙏🙏