
سلام سلامممممم عیدتون مبارک کیوتااااااا💕💕💕💕💕💕💕💕🤗🤗🤗🤗🤗 البته عید تموم شد😂💔لتس گو پارت ۱۶❤️🤞🏻✨
از زبون کوک : شماره جیمینو گرفتم .....بعد از کلی ناراضی بودن راضی شد و گفت الان میاد ..... جیمین اومد تو : بله؟ لطفا کارتونو بگید من وقت ندارم البته برای شما وقت ندارم برا کوک چرا! ..... آنسل : سعی میکنم صحبتم طولانی نباشه لطفا بفرمایید بشینید ...... جیمین با اخم نشست رو صندلی : فرمایش؟! ...... آنسل معلوم بود ناراحت شده ولی رو خودش نیورد ...... آنسل : آقای پارک من همونطور که میدونید اسمم آنسل هست و هکر کلاه سیاه هستم که کوک که مثل برادرتون میمونه دنبال منه که دستگیرم کنه چون من خیلی ها رو به خاک سیاه نشوندم اما من اونایی رو که واقعا آدمای کثیفی بودن رو به خاک سیاه نشوندم وگرنه به نیازمندان کمک میکنم! حتی من جکسون رو ...... جیمین با پوزخند حرفشو قطع کرد : با پول حر...وم به نیازمندا کمک میکنی خانم آنسل؟ چه عالی!!!! ...... آنسل : اجازه میدید؟ ...... جیمین با اخم و پوزخند : بفرمایید ادامه بدید ..... آنسل نفس عمیقی کشید و ادامه داد : حتی من جکسون رو پیدا کردم و نجاتش دادم من پناهش دادم چون اون پرورشگاهی بود و کوچیک بود که خوشبختانه امروز صبح به صورت کاملا تصادفی مادرشو ملاقات کرد! ...... صداشو صاف کرد و ادامه داد : خب بگذریم
..... من پدر و مادر دارم ولی چند روز پیش فهمیدم که پدر و مادر واقعیم نیستن و پدر و مادر واقعیم کره و ایرانی هستن و همچنین دوتا خواهر دارم ..... انگار خیلی شرح حال دادم پس میرم سراغ اصل مطلب ...... شما و کوک تو اون شب بارونی منو از دست اون مردا نجات دادید و به بیمارستان رسوندید واسه همین تا آخر عمرم مدیونتونم ..... جیمین با پوزخند : واسه همین میخواستی رو داداش یکی یدونه من اسید بپاشی آرهههههه؟؟؟؟؟ ...... آنسل با داد : میزارید بنالم یا نهههههه؟؟؟ ...... جیمین یا اخم غلیظ : بفرمایید ..... آنسل : کنجکاو شدم که ببینم شما کی هستید واسه همین اطلاعاتتونو توی کسری از ثانیه کامل پیدا کردم و اونجا فهمیدم که کوک دنبال منه و هکر دوم دنیاست البته کلاه سفیدش به عبارتی بعد از من هکر برتر بود
..... واسه همین تصمیم گرفتم که به شما پیشنهاد همکاری بدم ..... که بعدش قبول نکردید و غرورمو خرد کردید ...... میخواستم کوک رو سلا....خی کنم ولی دست نگه داشتم چون یه حسی مانع میشد که من به کوک آسیب برسونم ...... چند روز یکی از اونایی که شرکتش رو واسش به اوج رسونده بودم و مردی عربستانی بود که فامیلیشم خائفه رو مخم داشت راه میرفت ...... تهدیدش کردم ولی انگار نفهم بود ...... نقطه ضعفمو پیدا کرده بود! درسته! جونگکوک شده بود نقطه ضعف من.... من دلمو به کوک باخته بودم ..... و اون عو...ضی یعنی خائف میخواست خط قرمز منو اذیت کنه! ..... واسه همین یه نفرو اجیر کرد که رو زندگیم ..... آنسل یه نگاه به من کرد و زد زیر گریه و با هق هق گفت : یه نفرو اجیر کرد که رو زندگیم یعنی کوک اسید بپاشه😭💔 ......
من از نقشش با خبر شدم ولی تا میخواستم افرادمو بفرستم تا کوک رو نجات بدن خیلی دیر میشد ..... واسه همین خودم دست بکار شدم و شما رو ردیابی کردم ، موتورمو برداشتم و با سرعت نور خودمو به دم در شهربازی رسوندم ..... گوشیمو برداشتم و به کوک یه پیام فرستادم که مراقب خودت باش اما انگار کوک نفهمیده بود داشت از خیابون رد میشد که اون موتوری رو دیدم ...... موتورمو روشن کردم ..... وقتی اون موتوری حرکت کرد منم گاز دادم و خودمو پرت کردم رو کوک تا اسید ها روی صورتش نپاشه چون دستش شکسته بود سعی کردم که به دستش فشار نیارم ..... اسیدا ریخت رو زمین و موتوری فرار کرد ..... اگر یادتون باشه که مطمئنم هست یه گفت و گوی کوچولویی هم با کوک داشتم .... بعدشم که موتورمو برداشتم و به سمت خونم رفتم ..... بیش از حد عصبانی بودم به طوری که اگر یه ضربه به در میزدم میشکست .....
به جکسون گفتم خائف رو واسم بگیرن بیارن اینجا ...... زود واسم آوردنش ..... خائف رو به جانگون سپردم و گفتم خوب ش.ه اش کنه (نویسنده : بچها یادتون هست که ش.ه مخفف چی بود؟🙃) ..... جانگونم همین کارو واسم کرد ..... اینکه جونگکوک رو نجات دادم خیالم رو راحت میکرد ..... چند روز گذشته بود که یاد غرورم افتادم میخواستم تلافی کنم ...... یادم اومد که اون روز در شهربازی شما و یه پسر دیگه یا همون سهون رفتید و کوک رو بلند کردید ..... تصمیم گرفتم کمی رو اون پسر تلافی کنم چون شما و کوک من رو نجات داده بودید تو اون شب بارونی ..... گفتم که سهون رو واسم بیارن که آوردن ..... من اون موقع توی عمارتم نبودم چون پدرم زنگ زد و گفت برم خونه چون مهمون داریم و اون مهمونا هم کسی نبودن جز پدر و مادر واقعیم! ......
نمیدونم سهون چطوری و با چه ترفندی خودشو نجات داد ولی تحسینش میکنم! اگر افسر بود مثل کوک عالی میشد البته هیچکس به پای کوک نمیرسه اون بهترینه! ..... با لبخندی جواب آنسل رو دادم ..... اونم بهم لبخند زد و ادامه داد : وقتی سهون فرار کرده بود رسیدم عمارت و خیلی از دست جانگون عصبانی شدم ولی خب سعی کردم نزنم نفلش کنم ..... شب سردرد بدی گرفته بودم واسه همین رفتم توی اتاقم تا بخوابم که صدا هایی از بیرون شنیدم ..... رفتم جلوی پنجره اتاقم که خیلیم بزرگ بود ..... باورم نمیشد! شما و کوک و سهون بودید که داشتید با هم بحث میکردید! ..... رنگ از روم پرید چون میدونستم دیگه لو رفتم و سهون حتما حرفای منو شنیده و به شما گفته ..... ولی خب نگران کوک بودم چون عصبی بود ......واسه همین تیپ مشکی زدم و خیلی سوسکی از عمارتم اومدم بیرون و پشت یه درخت قایم شدم ..... حرفاتونو به وضوح میشنیدم! ..... کوک یه لحظه حالش بد شد! ..... کم مونده بود همونجا هزارتا سکته رو رد کنم ..... وقتی بهوش اومد کمی خیالم راحت شد ..... ولی بعدش که بلند شد و دویید و بعدشم.... ..... آنسل دوباره به من نگاه کرد و با هق هق ادامه داد : ماشین به کوکیم زد سکته کردم😭😭😭😭😭💔💔💔واسه همین با گوشیم زنگ زدم ۱۱۵ و سفارش کردم که سریعتر بیان ..... جیمین آبروی بالا پرید : یعنی وقتی ما زنگ زدیم تو زنگ زده بودی؟! پس تو بودی که زنگ زدی؟؟؟؟!!!!!! ..... آنسل : آره من زنگ زدم🥺
..... جیمین متعجب زیر لب : اون واقعا عاشقه! ..... آنسل : بعدش که اورژانس اومد منم دست سرتون با موتورم اومدم و وقتی رسیدین فهمیدم این همون بیمارستانیه که سهون داخلش کار میکنه ...... چون سر تا پا مشکی بودم قابل شناسایی نبودم واسه همین میتونستم تا هر وقت که دلم بخواد کار کوک باشم ...... بر حسب همین اتفاق مادر جکسون رو بطور تصادفی پیدا کردم ..... بعدشم که کوک بهوش اومد من اومد پیشش و اون میدونست که من هویت تاریکم و بعدشم که بهمدیگه اعتراف کردیم و بعد هم شما تشریف آوردید و خیلی عالی از ما پذیرایی کردید ..... جیمین : هم پشیمونع هم نیستم ولی امیدوارم از من چیزی به دل نگیرید چون من رو کوک خیلیم و خط قرمز منه ..... آنسل : بله میدونم مشکلی نیست من حق رو به شما میدم ..... جیمین : فهمیدم که واقعا عاشقی! و میتونم به جرئت بگم کوک میتونه با تو خوشبخت بشه! وای درمورد اسید پاشی! اون مر...تیکه خائف زندست مگه نه؟ شنیدم تو اینجور آدما رو با مرگ تدریجی کارشونو تموم میکنی! و اینکه من باید ببینم اینطوری باور نمیکنم ..... آنسل : آره من ذره ذره تموم میکنم کارشونو خائفم هنوز زندست البته با مرده ها فرقی نداره ...... جیمین : میتونی اونو بهم نشون بدی؟ ..... آنسل : کی رو؟ خائف رو؟ ...... جیمین : آره ..... آنسل : البته که میتونم! کی بریم؟ ..... جیمین : همین الان! ..... آنسل : چه محکم گفتین! اوکی الان میریم ..... جیمین : کوک من رفتم مواظب خودت باش سفارشتو به سهون کردم گفتم بیاد پیشت ...... کوک : باشه مرسی جیمین ولی چرا هی اون بدبختو میفرستی پیش من بزار کارشو بکنه😂 ..... جیمین : کارشو میکنه اون زرنگه و اینطوریم خیال من راحت تره 🙂 ...... کوک : مرسی ممنون🤗 ...... جیمین : خواهش خدافظ ..... کوک : خدافظ ..... آنسل : کوکی قشنگم مراقب خودت باش کیوتی🌼😉 ..... کوک : باشه آنسلی خدافظ🤗 ..... _______________________________________ از زبون آنسل : از کوک خدافظی کردم و همراه جیمین رفتیم تو محوطه بیمارستان ..... آنسل : با موتور من بریم یا ماشین شما😂 ...... جیمین : فکرشم نکن که من بشینم پشت تو اونم رو موتور!😂 پس با ماشین میریم ..... آنسل : باشه بریم😂 ..... جیمین در ماشینو باز کرد ..... رفتیم سوار شدیم ..... آنسل : خب جیمین شی خودت که راه عمارت منو بلدی! پس نیاز هست بگم که از کدوم مسیر بری؟ ..... جیمین : نه نمیخواد خودم میرم ..... سری به نشونه تایید تکون دادم ..... (فینیش😂💔 بچه ها من اندازه یه پارت دیگم نوشته بودم داخل این ولی چون دیگه از دست ناظرا پیر شدم نصفش کردم ، نصف دیگشو چند روز دیگه میزارم ببینم چی میشه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های اونی/اوپا من🥺
میشه توی اکانت کاربر LIANA^^به جنی کیم از کمپانی s_j رای بدی؟🥰😍🤩
با این کارت باعث میشی من یه دنیا خوشحال بشم😘
پین بشم؟
عاجی؟کجاییی😭
پلیز تو مسابقه م شرکت کن🥺
ببخشید من نبودم یه مدت الانم میشه شرکت کرد؟:)
بله،خیلی ممنون میشم ♥️😻
پارت بعدی رو زود بنویسسسسسس
راستی داستانت عالی بود منم داستان مینویسم ولی بلد نیستم که تو تستچی بزارم لطفا راهنماییم کنین
راستی آجیم میشی؟؟؟
حتماااا:))))
ممنونم عزیزم💜🤍لطف داری🤍💜
وای چه خوبببب حتما میخونم:)))
حتما چرا که نه
باید اول کیلیک کنی روی ساختن بالا بعدش تست زو انتخاب کنی بعد به ترتیب داستانتو صفحه به صفحه قرار بدی🤍💜
نمیدونم متوجه شدی یا نه ولی اگر نشدی تا دوباره با جزئیات بگم:)~💚💚
حتما چرا که نه سوگلم ۱۴ سالمه آرمی و آگاسهام و شما؟🤍💜💚
ممنون ملیکا ۱۳ ساله ام و ۲ ساله ترمیم
ممنون آجی سوگل
خوشبختم آجی ملیکا:)💜💜💜
همچنین آجی سوگل
راستیییی آجی ۹۹۶ تا دنبال کننده داریییی مبارک باشهههه😍🥺چقد خوشحال شدم دیدمممممم
مرسییییی قشنگممم💜💜💜
خودمم تازه دیدم واقعا🥺🥺♥️♥️
💜💕
وای هنوزم هستیییین همتونننن:)))))
راستی تولدت هم مبارک با اینکه خیلی ازش گذشته ولی اونموقع گوشی دستم نبود که تبریک بگم بهت♡
ممنونم عزیزمممم:))))
💕🥺
سلام آجی خوبی؟خیلی دلم برات تنگ شده بود♡ نمیدونم منو یادت میاد یا نه ولی من تورو کامل یادمه دنبالت میگشتم و الان بالاخره پیدات کردم ببخشید واقعا شرمنده اتم من بهت سر نزدم و تستات رو ندیدم گوشی دست مامانم بود♡آجی من لیاقت آجی بودن باهات رو ندارم♡
این چه حرفیه آجی عسل خیلی خوشحالم میبینمت اشکالی نداره کههههه:))))
🥺💕قربونت برم مننن با اون دل مهربونتت
ادامه نمیدی؟
اولین فیکی بود خیلی دوسش داشتم تو تستچی:)
سلامممم چطورییییی خوبیییی:))! درگیر مشکلات سختی بودم الان برگشتم:)))
چرا ادامه ندم؟ خوبشم میدم البته اگه هنوز دوسش داشته باشین:))))
سلام قشنگم منم نبودم الان برگشتم البته اگه یادت باشه کیم خب خیلی قشنگ بود هنوزم دوسش دارم(:
بعد از سالها میام تستچی و واقعا خیلی تغیر کرده خیلی باحال شده تازه میتونی پیامم بدی 😂💜
😂✨
یکم دیر شد ولی تولدت مبارک😁❤️🎂
وایییی سلام آجی مرسیییییی خیلی خوشحالم کردی چطور یادت بودددد🥺🥺💜💜💜💜
توی یکی از نظرسنجی هام گفته بودی🤍🌸
فک نمیکردم یادت باشه آجییی🥺💜