10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jisoo 💙 انتشار: 4 سال پیش 170 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب دوستان قرار نیست ا/ت و تهیونگ به همین زودیا بهم برسن 😛😛😛😛
ا/ت:اصلا دوست ندارم گذشته رو ببینم. چرا یهو اینطوری شدم، اره حتما به عشقم شک کردم برای همین اونطوری شدم.
الهه ی اتش :فرمانروا حالتون خوبه.
ا/ت:نه اصلا خوب نیستم.
الهه ی اتش:میتونم بپرسم چرا
ا/ت :حوصله ی توضیح دادن ندارم.
تهیونگ :بچه ها ا/ت عکس تو کیفمو دید.
کوکی :کدوم عکس
تهیونگ :پس دیده.
سوزان :بیاین اوضاع رو از این بد تر نکنیم اره دیده.
تهیونگ :اخ بد بخت شدم 😭 😭.
جیمین :مگه بهش نگفتی.
تهیونگ :نه نگفتم چون میترسیدم بگم.
لوسی :اون رفت به دنیای الهه ها تا روز کنسرت هم نمیاد تازه گفت میاد فرودگاه اما نگفت کدوم فرودگاه.
تهیونگ :هیچ راه ارتباطی باهاش نیست.
سوزان :چرا اگر تمرکز کنی و با ذهنت باهاش صحبت کنی چرا هست.
تهیونگ :ا/ت خواهش میکنم بیا کارت دارم.
ا/ت:یک صدایی داره تو گوشم میپیچه عه حتما تهیونگ.
ا/ت دوباره میاد.
تهیونگ :ا/ت میشه
ا/ت حرفت تهیونگ قطع میکنه و میگه تو به من قول دادی تهیونگ تو گفتی که به من راستشو میگی ولی نگفتی.
تهیونگ :باشه میگم من قبل از اینکه عضو بی تی اس باشم نامزد داشتم ولی اون منو ول کرد و نه من دوسش دارم نه اون منو.
ا/ت :چرا اینو از من مخفی کردی چرا.
تهیونگ :چون میترسیدم از دستت بدم.
بلی
ا/ت:این اصلا دلیل خوبی نیست.
تهیونگ :خوب من میترسیدم از دستت بدم واقعا برام سخت بود اگه از دستت میدادم.
ا/ت:اما با نگفتن حقیقت این کار و کردی.
و انگشتر تهیونگ و بهش پس میده و میگه باید بیشتر فکر کنم.
تهیونگ :اما من حقیقت و گفتم.
ا/ت :از کجا معلوم که یک حقیقت دیگه رو ازم مخفی نکنی من واقعا باید فکر کنم.
سوزان :خواهری یک دقیقه به حرفاش گوش کن تازه ندیدی داشتی ناپدید میشدی ندیدی قلبت درد گرفت.
ا/ت:سوزان تو دیگه هیچی نگو تو اینو میدونستی ولی به من نگفتی من واقعا باید فکر کنم.
و میره.
تهیونگ :فکر نمی کردم اینقدر ناراحت شه.
لوسی غرق خنده شد.
کوک:معلوم هست چرا میخندی.
لوسی :🤣🤣🤣تهیونگ شاید ا/ت ناز میاره خوب دخترا اینطورین منم بودم همین کار و میکردم اینطورین الان ناراحت بود ولی دو دقیقه ی دیگه میزنه تو سرش.
تهیونگ :واقعا اگه بر نگرده چی.
لوسی :من یک نقشه دارم.
سوزان :فقط لج ا/ت رو در نیار قهر نکنه.
لوسی :شاید این لجشو در بیاره نمی دونم🤷♀️
سوزان :🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️🤦♀️
بلی
تهیونگ :خب نقشتو بگو
لوسی :بیاین تا بگم.
جیمین :وای چه نقشه ی خوبی.
کوکی :حرف نداره.
تهیونگ :منکه حاضرم.
و چشماشو میبنده و میگه ا/ت اگه تا دوهفته ی دیگه بر نگردی من میرم.
ا/ت:صدا رو شنیدم هر لحظه داشت توی سرم میپیچید یعنی واقعا منو می خواست ول کنه. نههههههههه 😱😱 😱
یک هفته بعد
الهه ی خاک:فرمانروا گریه نکنین
ا/ت:چطوری گریه نکنم واقعا منو می خواد ول کنه.
ا/ت:کلشو میکوبه به صندلیش و گریه میکنه.
روی زمین دراز میکشه و با گریه سرشو بالا میاره و میگه من چه بد بختم خودم کردم که لعنت بر خودم شد 😰😭😭😭
ا/ت:گشنمه غذا بیارین.
ده مدل غذا روی میز میچینن و ا/ت میشینه.
ا/ت:شماها گشنتون نیست.
الهه ها:نه ما گشنه نیستیم خوردیم.
و دوباره ا/ت گریشو شروع میکنه و همین طوری میخوره.
😭😭😭😭😭😭😭😭
بعد ده دقیقه
بزرگ الهه ها:فرمانروا.
ا/ت: با گریه ها چی میگی 😭😭😭😭
بزرگ الهه ها:شما چقدر غذا میخوردین کلا.
ا/ت:معلومه اندازه یک ساندویچ نه بیشتر نه کمتر.
بزرگ الهه ها:الان شما ده مدل غذا رو خودری و گریه میکردی.
ا/ت:واقعا خودم حس نکردم و بلند میشه و خودشو ول میکنه و دست و پاش و مثل بچه ها بالا و پایین میزنه و میگه :این نامردیه 😭😭😭😭😭😭😭
بهتره من برم خیلی اذیتتون کردم ببخشین مزاحم شدم😭😭😭😭🥺🥺🥺
همه ی الهه ها:وای خداروشکر رفت.
ا/ت:با حرف زدن با بقیه ی الهه ها حالم بهتر شد. عه گوشیم داره زنگ میخوره عه اینکه لیسا.
بلی
ا/ت:الو سلام لیسا جان خوبی کاری داشتی.
لیسا:کجایی دختر کنسرت 10 دقیقه ی دیگه شروع میشه
.(داره داد میزنه)ععهههههههههههههههههه ا/ت:لیسا جان نترس منم.
لیسا: زهرم ترکید دختر
ا/ت:ببخشین.
اونا میرن سر کنسرت.
تهیونگ و جیمین و کوک:بچه ها خیلی ناشناس میریم بین مردم ضایع نکنینا.
تهیونگ :حتما الان بریم کنسرت ا/ت حتی نمی تونه خوب بخونه از شدت ناراحتی نه؟ الان یک هفتس حتی بهم زنگ نزده تا این حد ناراحته 😭😭😭🥺🥺 🥺 🥺 تا حالا اینطوری نبوده.
جیمین :درست میشه.
سر کنسرت خیلی خوب و خوشگل داشت اجرا میکرد که تهیونگ و دید و خشکش زد.
تهیونگ فورا برگشت و برای یکی دست تکون داد.
ا/ت:دیدم تهیونگ داره برای کسی دست تکون میده اشک چشامو پر کرده بود ولی همین طوری میخوندم که کنسرت تموم شد و داشتیم میرفتیم رزی داشت با من صحبت میکرد کخ یهو نفهمیدم چی شد.
رزی:ا/ت کنار من بود داشتیم صحبت میکردیم که دیدم افتاد 😱😱😱
چند دقیقه بعد
جیسو:ا/ت بیدار شدی ا/ت.
لوسی :ا/ت جون حالت خوبه
ا/ت:بلند میشه و با گریه می دوئه به سمت بیرون 😭😭😭😭
هوا بارونی بود ا/ت خیس شده بود و فقط گریه میکرد.
ا/ت:تهیونگ واقعا منو تنها گذاشت همش تقصیر خودمه 🥺😭😭😭
تهیونگ :وای ا/ت از هوش رفت نهههههههه می خواستم ببینمش ولی نمیزاشتن رفتم یواشکی از در پشت برم که یهو ا/ت با گریه دویید بیرون و منم با چترم رفتم دنبالش.
بلی
ا/ت:من اونقدر با تهیونگ بد بودم که منو ول کرد. 🥺🥺🥺😖😖😖
ا/ت:یهو دستم کشیده شد و دیدم توی یک کوچه ی خلوتم یک نفر جلوم بود که چون چتر داشت چهرش دیده نمیشد بعد چتر و اورد بالا دیدم دیدم اون اون واقعا تهیونگ.
ا/ت:تهیونگ خود... خود.. تی
اشکام جلوی چشام جمع شده داشتم می دوییدم که برم که بازوم گرفت
تهیونگ :کجا میری خانم خوشگله.
ا/ت:من می خوام برم ولم
که تهیونگ 😘 و من دیگه نفهمیدم چی شد.
تهیونگ :دیدم ا/ت افتاد وای تب کرده خب معلومه منم بودم تب میکردم دیگه کی جلوی من کم میاره کی میتونه به من نه بگه 😁چرا من دارم اینا رو میگم ا/ت حالش بد😰
ا/ت:چشامو باز کردم نصف شب بود روی یک تخت بودم یک سرم هم بهم زده بودن حس کردم سرما خوردم 🤒🤒🤒بدنم میلرزید و تب داشتم اصلا نمی تونستم چشامو باز نگه دارم ولی با خودم هی میگفتم تهیونگ ولم میکنه بد بخت میشهم هنوز صداش تو گوشم میپیچه. 😭یکم اومد اینور و اونور و نگاه کنم خدایا اینا چرا اینجان 😧
همه دور تخت من خوابشون برده بود.
ا/ت:اخ باید نامرئی بشم من خجالت میکشم خیلی اذیتشون کردم 😭من چه ابلهم 😖😖😖😖
ا/ت:صبح شده منم خوابم نمیاد.
اوه اوه خواهرای بلک پینک هم هستن اوه بی تی اس هم که هستن، تهیونگ و خفش کنم
عه اینجا که خونه ی ما خونه ی بلک پینک.
بلند شدم و رفتم صبحونه درست کردم میز و چیدم و باز اروم رفتم روی تخت سروم و اصلا دوست نداشتم خیلی بده برای همین کندمش.
بلی
ا/ت:یهو 13 تا گوشی با هم زنگ خورد همه اروم بلند شدن من جیغ کشیدم ععهههههههههههههههههه
همه:چی شده.😰😰😰
ا/ت:قلبم اومد تو دهنم😓 با این صداهای مسخره ی گوشیاتون چرا صدای خروس سرماخورده میده😰 اینم زنگ گوشیه سکته کردم بابا 😠 😡 😡.
همه:😂😂😂😂😂😂
من:😠😠😠😠😠
همه:🌚🌚🌚🌚🌚🌚
همه میرن بیرون از اتاق.
جیهوپ :عه کی بلند شده صبحونه درست کرده.جین تو بودی.
جین:نه من نبودم.
شوگا :پس حتما کار دختراست.
لیسا:کار من نبود.
جیسو:منم خواب بودم.
جنی:پس کار کی بوده.
رزی:شاید کار شما پسرا بوده.
پسرا:نه کار ما نبوده.
سوزان:اگه کار هیچ کدوم از ما نبوده حتما کار...
لوسی: کار ا/ت بوده.
جین:ا/ت که خواب بود.
نامجون:از این ا/ت ای که من میشناسم همه ی اینکارا بر میاد.
تهیونگ :ا/ت تو صبحونه درست کردی.
ا/ت:بله مگه چیشده.
تهیونگ :تو مریض بودی نباید خودتو به زحمت مینداختی.
ا/ت:بیشتر از قدرتام استفاده کردم. بخورین نوش جان.
چند دقیقه بعد
به ا/ت خبر میدن که جلسه دارن.
بعد ا/ت میگه بیاین توی اتاق ا/ت جلسه رو برگزار کنن(الههه ها جلسه دارن)
کوکی:بچه ها صدای ا/ت میاد داره دعوا میکنه و حرف میزنه.
همه میرن جای اتاق و یواشکی نگاه میکنن.
ا/ت:الهه ی اب تو دیروز باید این کار و میکردی نه امروز وقت مهمه.
الهه ی اب:عذر میخوام.
ا/ت:الهه ی زمان چرا به الهه ی اب نگفتی ها من باید با شما ها چیکار کنم.
الهه ی زمان:ببخشین اشکال از من بود دیگه تکرار نمیشه.
ا/ت:ایندفعه میبخشمتون دفعه ی دیگه خودتون میدونین چی میشه.
الهه ی اب و زمان:چشب و میرن.
ا/ت با صورت گرفته میگه. ا/ت:فالگوش ایستادن خیلی زشته.
و همه میان تو.
لوسی :با کی دعوا میکردی.
ا/ت:هیچی دو تا از الهه ها کارشونو خوب انجام ندادن داشتم دعواشون میکردم.
کوکی:پس چرا ما ندیدیمشون.
ا/ت:چون حتما نمی خواستن شما اونا رو ببینین.
یهو الهه ی نامه رسان میاد و در گوش ا/ت چیزی میگه و میره.
نامجون :شما هم اونو دیدین که کنار ا/ت ایستاده بود و بهش چیزی گفت یا فقط من دیدم ها 😳 😳 😳 😳 😳
جیهوپ :منم دیدم 😰😬
ا/ت:همتون دیدین.
تهیونگ :چی شده چرا ناراحت شدی ا/ت.
ا/ت:من یه مدت باید برم سرزمین الهه ها.
تهیونگ :نه چقدر طول میکشه.
ا/ت:یک ماه.
همه با هم :یک ماه 😳😳😳😳😰😰😰😰😬😬😬😬😬
تهیونگ :مگه چی شده که ما رو میخوای یک ماه بزاری بری.
ا/ت:🤭 🤭 🤭 🤣🤣🤣🤣🤣
شوگا:داری سر به سرمون میزاری.
ا/ت بلند تر میخنده.
جین:بگو دیگه.
ا/ت:یک ماه اونجا یک ساعت در اینجاست خیلی سریع میگذره
تهیونگ :پس یک هفته اینجا نبودی اونجا بودی چی.
ا/ت:هتشه(عطسه) 🥴 چون گفته بودم زمان اونجا رو مثل اینجا بکنن.
این یک ماه زمانشونو تغیر میدم.
لوسی :خب خوبه بیاین بریم صبحانه بخوریم.
ا/ت:هتشه(🤧عطسه) 🤧
سوزان:سرماخوردگی که.
لیسا:الان میرم بگم دکتر بیاد 4 تا قرص بهت بده.
ا/ت:نه بابا خوبم 🙌 خودم میتونم خودمو خوب کنم هتشه (🤧 عطسه)
ا/ت:شما برین صبحانه بخورین.
بعد ا/ت یک بار دست میزنه یهو یک فنجان قهوه میاد جلوش.
همه میرن برای صبحونه ولی تهیونگ نمیره و میشینه کنار ا/ت.
تهیونگ :ا/ت حالت خوبه.
ا/ت:یک لبخند خیلی قشنگ زدم بعد یک اخم خیلی ترسناک و گفتم:برای کی داشتی تو کنسرت دست تکون میدادی ها 😠😠😠
تهیونگ :🌚🌚🌚🌚هیچکی جزو نقشم بود.
ا/ت:نقشه هم میکشی خوبم باشه.
روت میکونی به اونور و دراز میکشی
تهیونگ :خانم خوشگله انگشترت و انگشتر و میکنه تو دست ا/ت
و بر میگردی
ا/ت:چرا نقشه کشیدی من یک هفته ی تمام صدات تو گوشم بود یک هفته نتونستم بخوابم.
تهیونگ :برای همین زیر چشات پوف داره.
ا/ت:منو مسخره نکن.
تهیونگ :چشب خانم خوشگله.
ا/ت یک بار دست میزنه و برای تهیونگ هم یک فنجون قهوه میاد
تهیونگ :ممنونم.راستی کی میری اون پیام رسان چی گفت.
ا/ت:تو سرزمین الهه ها جنگ باید برم.
تهیونگ :جنگ😦نمیزارم بری.
ا/ت:همشون با هم قدرتاشون به من نمیرسه نگران نباش.ولی من هنوز باهات قهرم و نمیبخشمت 😒😏
تهیونگ :چیکار کنم که ببخشیم.
ا/ت:نمی دونم
تهیونگ :برات یک شعر بخونم پیشت باشم.
ا/ت:الان که همه هستن نوچ.
تهیونگ :پس وقتی بیای بریم خرید خوبه.
ا/ت:این بهتره
تهیونگ پیشونی ا/ت رو 😘 و میره صبحانه.
ا/ت:با خودش میگه وای دختر نزدیک بود گند بزنی دیدی دوست داره.
بلی
ا/ت:خداحافظ همگی من دیگه میرم یک ساعت دیگه میام.
همه با هم :باشه برو ما هم تا اون موقع حاضر میشیم.
ا/ت:وای وارد سرزمین شدم دوباره اومدم.
الهه ی پیام رسان:خوب شد اومدین.
ا/ت:چرا الهه های بد می خوان حمله کنن چرا کارشونو نمیکنن.
الهه ی پیام رسان :نمی دونیم.
ا/ت میره به سمت الهه ی نفرت
الهه ی نفرت:چرا الکی خودتو فرمانروا کردی.
ا/ت:من الکی خودمو فرمانروا کردم.
الهه ی نفرت :بله نگاه کن این فرمانروای واقعی.
ا/ت:الهه ی توهم تو!!! 😦
الهه ی توهم:حق منه که فرمانروا باشم.
ا/ت:تو بزرگ الهه های بدی اما من فرمانروای همه ی الهه ها هستم میفهمی.
الهه ی توهم:نمی خوام بفهمم.
ا/ت:بهتون وقت میدم برین سر کاراتون وگرنه هر چی دیدین از چشمای خودتون دیدین.
الهه ی توهم :من میتونم توی ذهن اونا توهم ایجاد کنم.
ا/ت پوزخند میزنه و میگه فکر کردی من نمی تونم.
الهه ی نفرت:بالاخره کدومتون فرمانروا هستین.
الهه ی توهم :منم.
ا/ت:هر کدوم که انتحاب کردین منو ول کنین حوصله این کاراتونو ندارم باید برم.
الههی نفرت به انتخابش شک میکنه
الهه ی توهم :پس باید مبارزه کنیم.
ا/ت:باور کن اگه بلایی سر الهه ها بیاد هیچ وقت نمیبخشمت فهمیدی.
الهه ی توهم:برام مهم نیست ما بدی ها باید جایگاه خودمونو داشته باشیم و تو توهمی نه من، من فرمانروام.
ا/ت:خیلی رو مخی خودتم میدونی که میتونم در یک لحظه نابودت کنم و چشمای الهه ها را باز کنم.
الهه ی توهم:خواهیم دید،سربازا 🔊🔊🔊🔊
یهو همه ی افراد بد جمع شده بودن.
ا/ت:همین الان به همتون اختار میدم وای به حالتون اگه کسی توریش بشه فهمیدین.
اول همه یک ترسی تو دلشون افتاد بعد توهم ذهنشونو شست و شو داد.
و شروع کردن به حمله کردن.
الهه ی باد:قربان بزارین من کارشونو تموم کنم.
الههی اتش :نه قربان این افتخار و به من بدین
ا/ت:نه هیچ کسی هیچ کاری نکنه همه برن کاراشونو بکنن من مواظبم.
بزرگ الهه های خوب:اما قربان.
ا/ت:همون کاری که گفتم بکنین.
الهه ها :چشب قربان
بلی
3 هفته بعد
الهه ی نفرت:ما همون کاری که گفتی رو کردیم پس چی شد.
الههی توهم:باور کنین ما پیروز میشیم.
الههی نفرت:الان 3 هفتس که محاصرشون کردیم ولی فرمانروا داره فقط با یک صدم ذهنش یک عالمه کار میکنه ولی تو ما رو وسط فرستادی.ما برای اینکه فرمانروا ما رو ببخش تو رو میدیم بهش بگیرینش.
الهه ی توهم:ولم کنین و با قدرت ذهنش می خواد بقیه رو نابود که که ا/ت ذهنشو محدود میکنه.
ا/ت:بهت هشدار دادم اگه بخوای به یکی از الهه ها صدمه بزنی با من طرفی.
الهه ی نفرت :ما رو ببخشین فرمانروا ما اشتباه کردیم. 😥
ا/ت:عیب نداره خوب شد متوجه شدین وای به حالتون جنگ کنین من میرم اینم بندازین زندان مخصوص.
الهه ی توهم:فرمانروا منو ببخشین منو نندازین فرمانروا و میبرنش.
ا/ت:من باید برگردم احترام میزاره و خداحافظی میکنه.
الهه ی نفرت :واقعا لیاقت فرمانروایی داشته.
تهیونگ :پس ا/ت کی بر میگرده الان 45 وقیقس رفته.
لوسی :منکه حاضر شدم عه شما پسرا که حاضرین.
ا/ت:با خوشحالی میاد، 😎😜
تهوینگ میره سمت ا/ت ا/ت رو( ب،. غ،. ل) میکنه
تهیونگ :دلم برات تنگ شده بود چه دیر اومدی.
ا/ت:فقط 45 دقیقس رفتم😐
تهیونگ :برای من 45 سال بود.☹️🥺
سوزان:🤭 🤭 🤭 😂😂
و همه میزنن زیر خنده
ا/ت یک چش غره میره که همه میشینن سر جاهاشون
ا/ت:من باید برم جایی نمی تونم بیام با شما.
سوزان :باز جای موسسه می خوای بری
ا/ت: اما نه اونجا نیست کار دارم.
خب کامنت فراموش نشه 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟 💟
چالش :شما چرا بی تی اس و بلک پینک دوست دارین؟
اگه یک روز ازدواج کنند چی کار میکنین؟؟؟؟؟ 🧐
دوستون دارم 💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
خداحافظ 👋 👋 👋 👋 👋 👋 👋
بلی
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
وای داستانت محشره😍😍😍منتظر پارت بعدی هستم❤فایتینگ✊✊✊
وای ممنونم 😭 😭
اتفاقا من داستان شما رو دنبال میکنم میگم پارت بعدی هویت پنهان کی میاد واقعا عالی 🤩 ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
نمی دونم بستگی به تست چی داره که کی بزاره😊♥️مرسی😍
عالی بود تستای منم بخون
و چالش:برای اینکه خیلی مشکلات تو زندگیشون بود ولی بازم بهمون امید میدادن و مهریون و خوش تیپ و خوش صدان
یه جورایی وقتی ارمی میشی وابسته بی تی اس میشی و قطعا ارمی ها موقع ازدواجشون ناراحت میشن😔
من خودم میشینم یه روز عررر میزنم بعدش میگذره و نگرانی بعضیا اینکه که طرفی که میاد لیاقت بی تی اسو نداشته باشه و ترکشون کنه که خب
اونجا هست که ارتش ارمی ها دست به کار میشوند
و اونو جررر میدن😁
دوستان صلاح ها اماده ...دختره باید از موانع ارمی رد شه بعد
عالی 😂😂👍👍👍👍👍
زدی تو خال آجی😆😆👌🏻
😂😂👍👍👍
خیلی عالی سخنرانی میکنین 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
عالی بود پارت بعدی رو گذاشتی؟
عالی بود عالییییییییییی حرفی برا گفتن ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود چالشت : خوب من بی تی اس و به خاطر خودشون دوست دارم نه به خاطر اینکه تو بی تی اس هستن اگه یه روزم ازدواج کنن خیلی براشون خوشحال میشم براشون آرزو سلامتی میکنم همیشه موفق باشن😊برا بلک پینک هم همینطور هستش من آرمی هستم و یه گروه دختر دوست دارم اونم بلک پینکه
عالی بود عزیزم زودتر پارت بعدی رو بزار مرسی
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
اووووف بلاخره اومد خیلیی داستانت قشنگه فایتینگ🖐️❤️بی صبرانه منتظر پارت بعدیم🙏😍
اخ جونمی جون این پارت هم امد🥳🥳🥳🥳
شما چرا بی تی اس و بلک پینک دوست دارین؟ اگه یک روز ازدواج کنند چی کار میکنین؟؟؟؟؟ 🧐
راستشو به خوای اونا زندگی منو نجات دادن الان اگه
پسرا منو نجات نمی دادن شاید الان نابود شده بودم
و اینکه ازدواج کنن سکته رو زدم و تمامذ
عالییی بود💗 چالش: بخاطر همه چیزشون دوستشون دارم💕 اگه ازدواج کنن هم خوشحال میشم ایشالله به پای هم پیر بشن🥰💗 یه سوال؟ داستانت چند وقته تو بررسیه؟💕☁️🌈
دو هفته 😭😭😭😭
عالی بود بعد از مدت ها اومد
بالاخره منتشر شد
نمیدونم از خوشحالی چیکار کنم
گریم گرفته 😭