سلوم گ.ه زد ام به نظم پروف ام😪😪 کپی ممنوع
مادر(مادر بنی):چون فک کرد ام تو می تونی خوب باش ای..و خونواده ات رو میشناس ام که ادم های خوب ای هستن،بخاطر خمین تو رو انتخاب کردم. من:بخاطر همین؟؟!!.مادر:بل هه. من با خدم:یعنی بخاطر این من رو از خونواده ام جدا کردن؟؟!!.من بلند سد ام و گفت ام:ممنون مادر..با اجازه من دیگ می رم.مادر:ول هنوز چایی نیومده.من:ممنون نمی خام،خدافز.(خدافزززززح خشگلح😍😍😘😘کیوتح بشمح؟؟🥰🥰)مادر:خدافز.(خدافزح😍😍😘😘)من تند به طرف کالسکه رفت ام و اقا هم دنبال ام اومد گفت:چه قدر تند می رین!!چی شد هه خانم؟؟!!. من:ولش کن. رفت ام تو کالسکه اقا هم کمک ام کرد.
تو کالسکه که داشت ایم بر می گشت ایم فک می کردم:چه جور می تونه هم چین جواب ای بد هه!!مسخر هه هس😑😑.(نمدونمح😍😍😘😘)یک دف هه کالسکه سریع تر رفت و مسیر کج شد!!من:چی شد هه؟؟چر مسیر رو کج کردی و تند می ری؟؟!!.اقا:آروم باش این.کالسکه ران:هاها😈😈(هاهاح😍😍😘😘)من:چی شد هه؟؟!!..عععععر!!(وایح چی شدح؟؟😱😱😍😍)
(۲ ساعت بعد تو قصر پادشاه دوم،ساعت۴بعد از ظهر) از زبان بنی:داشتم رو صندلی اتاق ام چند تا چیز می خوندم..چرا بانا نیومد؟؟به ناهار نرسید!!..نیم ساعت پیش گفت ام برن دنبال اش..چر خبر ای نشده؟؟نکن هه اتفاق ای افتاد هه باش هه!!از رو صندلی بلند شدم و بعد تند تند در زدن!!من:بیا تو!!یک دفه یک اقا با استرس اومد تو اتاق و بلند گفت:پادشاه!!خانم بانا.. . بنی:چی شده؟؟!!!!!. اقا:با کالسکه داشتن بر می گشتن به قصر که کالسکه یک دفه راه اش کج شد و تند شد بعد..پشت و رو شد!!کلا خراب شد!!.(ای وایح😿😿)بنی بلند گفت:کسایی که تو کالسکه بودن چی؟؟!!!!!اون ها چی شدن؟؟!!!!!. اقا:کالسکه ران قصر نبود!!کلا کسی نبود که کالسکه رو برونه!!خدمتکار های که بودن دیدن که یک ای سریع از کالسکه پیاده شد،همین جور که کالسکه تند می رفت و از راه کج شده بود پیاده شد!!و سریع فرار کرد.کسایی که تو کالسکه بودن..
یک اقا بود که همراه خانم بانا بود که حال اش خوب هه فقط زخم یک ام،خانم بانا هم بیهوش شده بودن و.. .بنی:زخمی چی؟؟!!. اقا:بل هه شد هه بودن..یک زخم روی شکم و یک زخم پشت خانم..حال اشون خوب نبود.. . بنی:الان کجا اس؟؟!!. اقا:الان دارن میان این جا..با یک کالسکه دیگ. (اه یک ای نیسح اینح جورح برایح منح نگرانح بشح🚬🚬😍😍) بنی:می تونی بری. وقت ای رف خدم سریع از اتاق اومدم بیرون و از قصر بیرون..
بعد ۱۰ دقیقه دی دم یک کالسکه رسید که چند نفر خدمتکار و ادم سریع اومدن بیرون و بانا رو اوردن بیرون.من:سریع ببرین اش پیش دکتر خانم قصر!!وقتی اونا می رفتن من هم پشت سرشون بودم و می رفتم دنبالش اون.. رسیدم و خلاصه دکتر سریع برد توی اتاق ای و گف بیرون باش ایم..بعد نیم ساعت منتظر بودن..
تمومح شدح🤗🤗 خوب کیوت بس دیگ اه🚬🚬👩🦼👩🦼
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عانجلم میشه فا°°لوم کنی؟ 🥢💕
یک میدم🍚🌵🌸
چر زود منتشر شششششد عکس نننننزاشتم🚬🚬