
سلام به دوستان از گل بهترم(ارشیدا:تو هم از دست رفتی😑)خب دوستان من امدم با پارت 2(ارشیدا:گل کاشتی😐مانیسا:😐)خب دیگه برید بخونید
از دید مرینت:کاغذ رو پاره کردم و رفتم که یک روز کاملا عادی رو شروع کنم....کم کم همه اومدن و کلاس شروع شد...(پایان کلاس)داشتم برمیگشتم به سمت خونه..(وقتی رسید به خانه..ارشیدا:میشه انقدر تو داستان کات ندی😐من:😅)وقتی تو اتاقم بودم یهو دیدم که گوشیم تکون خورد و وقتی برداشتمش دیدم هشدار اکوما گرفتم....مرینت تو مغزش:ای هاکماث نمیشه یه روز انقدر ادم اکوماتایز نکنی؟تا میایم یه روزی عادی رو شروع کنیم همش هشدار اکوما میگیریم😐😑)مرینت:تیکی اسپاتس ان....تبدیل شدم و رفتم...هوا بارونی بود اون چه بارون شدیدی!
بعدش رفتم رو برج ایفل که یهو کت نوار اومد.....کت نوار:سلام مای لیدی(ارشیدا:همون بانوی منه دیگه😑)لیدی باگ:کت نوار ما وقت این شوخی های بی مزه رو نداریم😡(ارشیدا:دوباره عصبانی شد😫من:دوباره این ارشیدا کات داد😫😑)از دید لیدی باگ:روی برج ایفل بدیم که ناگهان یه صدای کوچیکی اومد...اولش صدای یه موش بود اما وقتی نزدیکتر میشد صداش وحشتناک تر میشد..........یهو فهمیدم صدای چیه..اون صدای اَره برقی بود فهمیدم دیگه داره نزدک میشه یهو متوجه شدم اون شروره صلاحش اره برقیه!😶خواست اره برقیشو بزنه به کت نوار😶😶😶😶😶😶😱گفتم:مواظب باش😱....که خداروشکر کت نوار فهمید و جا خالی داد🥵معلوم نبود اون شرور کیه. سریع با کت نوار دور شدیم و رفتیم یک جای اَمن...لیدی باگ:کت نوار مطمعنم که اکوماش توی اون اَره برقیشه😈کت نوار:خب نقشه چیه؟لیدی باگ:لاکیییییییییی چاااارم......چی یه مداد شمعی؟باید باهاش چیکار کنم؟😶هر جا رو که نگاه کردم چیزی به دست نیاوردم...لیدی باگ:نمیدونم باهاش چیکار کنم ولی میدونم که بزودی میفهمم.
همینطور که اون جای اَمن بودیم یهو دوباره صدای اَره برقی اومدم😱سریع دویدیم و دویدنمون بی فایده بود چون اون شرور سرعتش از ما بشتر بود...دوباره رفتیم یه جای اَمن اونجا رو نگاه کردم ولی باز هم چیزی نفهمیدم😱و همینطور فهمیدم که 2 دقیقه بیشتر زمان ندارم تا به حالت عادی برگردم🥵لیدی باگ:من میرم شارژ بشم کت نوار مواظب خودت باش تا برگردم........رفتم پیش خونمون اما اون طرف اومده بودم تمام خونه ها رو با اون اَره اش خراب کرده بود.......نمیدونستم چیکار کنم😱رفتم یه جایی که خلوت بود....اونجا به حالت عادی برگشتم.لیدی باگ:تیکی اسپاتس اف...........(یادتون باشه هوا بارونیه)از دید مرینت:کیفمو گشتم تا توش ماکارون پیدا کنم...اما...اما...اما من هیچ ماکارونی نداشتم😱
مرینت:تیکی تو کیفم قایم شو...........(یادتون باشه الان تیکی مریضه)بعدش رفتم یه جایی دیدم کت نوار کنار اون شروره داره میجنگه........کت نوار کتاکلیزم کرده رفتم سمت مرده خواست کتاکلیزمش رو به اون مرده بزنه(همون مرد شروره دیگه)که نگاهان مرده جا خالی داد!
کت نوار وقتی پرت شد کتاکلیزمش به یه ادامس کوچولو روی زمین خورد......
اینم از پایان اگه بد نوشتم ببخشید خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🌸💫mѧňıs
| 14 ساعت پیش
وی غش میکند*
وی نفس کم میاورد*
وی کلل هر چی بدبختی دارد از خوشحالی میپوکد:|
خب حالا یه سوال فنی
چجوری و از کجا برنامه رو دانلود کنم؟؟
از فروشگاه پلی دیگه 😐👌
فیلترشکنم لازم داره که من ندارم 👌👏😐
داستانت عالیه
راستی اگه میشه تو و آرشیدا بیشتر تو داستان دخالت کنین😸😸😸
آرشیدا اسم خودمه . تا حالا اسمم تو هیچ داستانی نیومده بود 😶😶😐😐
چشم😂
سلام عالی بود ❤
پارت بعدی رو زود بزار .
لطفا داستان منو هم بخون .
ممنان
عالی 😍😘😍😘
ممنوووونممم
سلام داشتانت خوب بود و به داستان منم سر بزن راستی من داستانت رو لایک میکنم