های گایز ببنید کی برگشته😂
تهیونگ نگران پشت سره کوک از پله ها بالا رفت تهیونگ:کوک وایسا کوک:دنبالم نیا ته تهیونگ:چرا نمی زاری حرف بزنیم کوک:چه حرفی؟بگو چه حرفی باید بزنیم تهیونگ:میشه داد نزنی کوک:ببخشید کنترلمو از دست دادم بیا بعدا حرف بزنیم باشه؟ تهیونگ:باشه کوک اینو گفت و رفت تو اتاقش و درو محکم بست خودمو رسوندم جلوی دره اتاق کوک و با دیدن تهیونگ که قیافه در هم اونجا وایساده بهش نزدیک شدم من:تهیونگ خوبی؟ تهیونگ:اره چیزی نیس من:چرا عصبانی بود؟اتفاقی افتاده؟ تهیونگ:نه خودت که میدونی همون چیزای الکی همیشگی من:باشه نگران نباش تهیونگ:نیستم، من دیگه میرم من:باشه
آروم رفتم سمت آشپزخونه و دره یخچال رو باز کردم کله ظرف بستنی رو برداشتم و رو مبل دراز کشیدم و شروع کردم به خوردن از بستنی و تماشای تلویزیون همه چی خیلی کسل کنند بود تلویزیون رو خاموش کردم من:هوفففف کی از اینجا خلاص میشم یونگی:به این زودیا نمی تونی چون یهویی گفت از ترس از رو مبل افتادم زمین من:هییی تو چته نمی تونی مثل آدم بگی که اینجایی یونگی:مگه قرار نبود حواست به سیستم باشه چرا اختلال داره من:چییی؟ممکن نیس درسته حواسم نبود ولی مطمینم همه چی اوکیه رفتم و کامپیوتر رو روشن کردم من:خب بزار ببینم یهو چشام از تعجب چهارتا شد یونگی:چی شده؟ من:خب می دونی چیزه ... یونگی عصبی گفت:بگو دیگه من:یکی داره سعی می کنه هکمون کنه یونگی:چی؟خب یه کاری بکن من:هومم؟اوه آره یادم رفته بود باید یه کاری بکنم، خب بزار ببینم این کیه که همچین جرعتی کرده کارمو شروع کردم بیرون انداختنش از سیستم کاره سختی نبود ولی خواستم یجوری باهاش ارتباط برقرار کنم من:بزار ببینیم کیه این؟ یونگی:انقدر مسخره بازی درنیار اگه لو بریم ... من:اره میدونم منو می کشی،ولی نگران نباش عمرا بتونه هکمون کنه براش از یه طریقی پیام فرستادم من:هییی تلاش خوبی بود ولی نمی تونی منو هک کنی یهو یه پیام تو صفحه ضاحر شد متن پیام:تا الان که خوب پیش رفتم من:تو کی هستی قول میدم به کسی نگم متن پیام:اوه واقعا؟ من:اره باور کن متن پیام:حواسمو مرت نکن چیزی نمونده تمومش کنم من:متاسفم تو همین الان هک شدی متن پیام:اوه لعنت بهت من:حدس میزدم از این هکرای زیرزمینی تازه کار باشی دیگه مزاحم نشو بای
متن پیام:میدونی که نیستم من:هرکی می خوای باش هنوز مونده بتونی همچین کارایی بکنی متن پیام:بهم یاد بده اخه چطور ممکنه همچین کدایی رو هیچ جا ندیدم من:ببین تو کارت خوبه ها ولی من وقت یاد دادن بهت رو ندارم پس بای یونگی:اینجا چت روم نیس زودباش اگه کارت تموم شد ببندش من:اوکی خواستم صفحه رو ببندم که یهو نوشت متن پیام:اگه بهم کمک کنی میگم برا کی کار میکنم با یونگی بهم نگاه کردیم یونگی:باهاش حرف بزن من:اگه یه تله باشه؟ یونگی:اگه مشکوک بود ادامه نمی دیم. شروع کردم به تایپ کردن من:باشه بگو ببینم کی هستی متن پیام:یکم زود نیس؟ من:اگه دروغ بگی برات بد تموم میشه اگه هم راستش رو به ما بگی نمی ترسی کسی که ازش دستور میگیری از شرت خلاص بشه متن پیام:در برابر اطلاعاتی که بهتون میدم ازتون کمک می خوام، چطوری؟ نگاهی به یونگی کردم یونگی:ازش بپرس چطوری بهمون اطلاعات میده و چطوری قراره بهش کمک کنیم من:زده به سرت شاید دروغ میگه
یونگی:کاری رو که گفتم بکن من:اههههه تایپ کردم من:چطوری کمکت کنیم؟ متن پیام:دو هفته دیگه یه مهمونی تو یه باغ مجلل تو سئول بر گزار میشه من اونجام بیشتر از نمی تونم حرف بزنم باید برم لطفا کمکم کنید من:نههه لعنتی جواب بده یونگی:چی شد؟ من:رفت یونگی:من میرم درباره جایی که گفت اطلاعات جمع کنم من:منکه بهش اعتماد ندارم یونگی:منم ندارم ولی باید بفهمم کیو چرا دنبالمونه من:خب اینکه عادیه دنبالتون باشن ولی باشه تو حال خودم بودم داشتم تو راهرو قدم میزدم که صداهایی که از اتاق کوک میومد توجهم رو جلب کرد من:چی؟اینا دارن دعوا می کنن؟ به در نزدیکتر شدم که یهو در باز شد و کوک عصبی رفت بیرون و دنبالش تهیونگ تهیونگ:وایسا کوک تو چه مرگته؟ کوک:من چمه؟تو باید بگی چی شده تهیونگ:من نمی فهمم چرا چن روزه انقدر عصبی هستی مگه من چیکار کردم
کوک:نمی دونی چیکار کردی؟ من:هی بچه ها آروم الان همه میان تهیونگ:سول من چیکار کردم؟می خوام بدونم کوک:تو...تو جلوی چشمای من... من:کوک کاری نکن که پشیمون بشی تهیونگ:بگو چیکار کردم یونگی:اینجا چخبره جیمین:منم الان اومدم تهیونگ:خب کوک داشتی می گفتی من چیکار کردم؟ کوک:اونشب وقتی داشتی جیمین رو می بوسیدی فکر نکردی من اونجا باشم؟فکر نکردی چقدر برام سخته تهیونگ:چی... کوک:فراموشش کن کوک اینو گفت و از خونه زد بیرون و تهیونگ و بقیه همینطور داشتن شوکه نگاه می کردن جیمین تواست بازوی تهیونگ رو بگیره جیمین:تهیونگ... حرف جیمین تموم نشده بود که تهیونگ پسش زد و عصبی گفت تهیونگ:ازم دور بمون
لاو یو♥️
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هرکی ناظره پارت ۱۷ رو منتشر کنه💜
نشسته ام به در نگاه میکنم..
دریچه آه میکشد..
چشم انتظار پین شدن کامنت من توسط آدمین ببخشید اشتباه شد ادمین جوانی ام پیر گردید ببخشید، شد.
پس این کامنت را پین کن
تا دل خرغلامی را شاد کنی
تستت نیز لایک شد و حتی یک اسلاید نیز خوانده نشد
از قدیم گفته اند انقدر از این کامنتم اصکی نرید
#کامنت_بی_معنی😔🐛
خواهر دوماه شد پارت بعدو نمیزاری
گذاشتم رد شد
باید دوباره بنویسم
کسی اینجا ناظر هست؟اعلام حضور کنه باهاش کار دارم
سعی کن پارت ۱۷ رو بزاری اینجا چون من اینستا ندارم
باشه میزارم فقط امیدوارم منتشر بشه
مرسی ؛ منم امید وارم :)
پارت ۱۷ گذاشتم رد شد ازش کپی هم نداشتم دیگه نمیزارم🥺😭😭
اوخیییی 🥺🥺
خب الان تو پیج گزاشتی ،؟
آها ینی کل رمانو گم کردی ؟
نه اینو هنوز تو پیجم آپ نکردم می خوام فالورام بیشتر بشه
پارت ۱۷ رو اینجا تو تستچی گزاشتم ولی ردش کردن منم همینجا تایپ کرده بودم دیگه کپی نگرفتم ازش چه می دونستم رد میشه یهو اومدم دیدم ردش کردن دیگه نمی تونم ازش کپی بگیرم خیلی ناراحتم😭چیزه بدی نداشت که رد کردن
آخ خیلی بد شد کهه
میشه لطفا بقیشو هم تو خود تستچی بزاری و زود به زود ممنونممم🙂البته به صورتی که به کارات برسی چون من خیلی درس دارم درکت میکنم🥲
سلام خوشگلم سعی میکنم بزارم هرچی میزارم تایید نمیشه حتی یه تست همینطوری گذاشته بودم جهت آشنایی با شماها ولی رد شد نمی دونم چرا😑🤦♀️
مرسی میتونی یه اکانت دیگه بزنی من همه ی داستاناتو خوندم خیلییی قشنگ مینویسی💜
میگم راستی اگه داستانت صحنه داره که ممکنه تستچی رد کنی میتونی توی پینترست بزاری و اسم اکانتت رو بگی ؟؟؟؟؟
سلام عزیزم اکانت پینترست ندارم داستانمم صحنه نداره بخواد هم داشته باشه مطمئنا منتشر نمی کنه تستچی🤦♀️چون حتی تست های خیلی ساده رو هم جدیدا رد میکنن نظرسنجی هم حتی نمی تونم بزارم🤦♀️
رمان جالبیه به نظرم خیلی می تونه در آینده موفقیت های برات ایجاد کنه خیلی قشنگه :)
موفق باشی
پارت بعد رو هم هر وقت که آزاد بودی بزار
مرسیی عزیزم♥️♥️
نه بابا چه موفقیتی😂🤦♀️
ای بابا 🤣🤣🤣حالا به نظر من که قشنگ بید
پارت بعدو بزاررر
وای خیلی خوب بود پارت بعد رو کی میزارییی
مرسییییی♥️
پارت بعد معلوم نیس😂مدرسه ها هم که باز شدن