
بچه ها این اخرین پارتی هست که تو اکانت قبلیم گذاشتم از پارت بعد جدید هستش🌝💜
بچه ها پیاده شدن ما هم بلند شدیم تا بریم سوار بشیم خدا رحم کنه بلیط هایی که یونگی داده بود بهمون رو دادیم به یه مرده اون بلیط رو ازمون گرفت و اشاره کرد تا بریم سوار بشیم از کنار کوکی رد شدم اونا داشتن میرفتن تا بشینن رو صندلی منو جیمین جلو نشستیم و جیهوپ و نامجون عقب چند ثانیه همون جور بودیم که یهو تکون خوردیم همونجور که دستمو گرفته بودم به میله جلوم جیمین دستشو گذاشت رو دستم: نگران نباش این استاندارد هست یعنی هیچ اتفاقی واسمون نمیافته میسونگ راحت بشین استرس نداشته باش نگاهش کردمو لبخندی زدم و به روبه روم خیره شدم جیهوپ داد زد: این خیلی ترسناااااکههههه داشت سرعتش زیاد میشد و همینطور هینجانش چشمامو بستم نمیتونستم ببینم که جیمین دستش رو محکم تر رو دستم فشار داد: میسونگ اینجوری به خودت زهر مار میکنی امشبو راحت باش دیگه چشامو باز کردم و تکیه دادم به صندلیه میخواستم دستمو بردارم که یهو صندلیه پیچید نزدیک بود
منم بیافتم جیمین خندید: نگران نباش شاید فکر کنی داشتی میفتادی ولی نمیافتی نامجون: هووووو چقدر خوبه جیهوپ: کجاش خوبه من مطمئنم زنده از اینجا بیرون نمیاااااام بگید نگه اش داره جیمین: عه جیهوپ اینجوری نگو دیگه میسونگم میترسه جیهوپ: بابا من حقیقیتو میگم داره دلو روده هام میاد تو دهنم سرعتش خیلی زیاد شده بود منم خودمو محکم چسبونده بودم به صندلیه جیمینم میخندید انگار به نامجونو جیمین خیلی خوشم میگذشت و منو جیهوپم همش جیغ میزدیم که بلاخره وایساد یه نفس عمیق کشیدم خیلی خوشحال بودم سریع میله رو از خودم جدا کردم پیاده شدم جیهوپم خوشحالیش عین من سریع از پله ها پایین امدم جیمین:صبر کنید ماهم بیایم منو جیهوپ عین هم فقط میدوییدیمو رفتیم پیش پسرا
کوک:خوش گذشت؟ من:خیلی ترسنا... جیهوپ یهو پرید وسط حرفم:اره خیلی خوب بود به منو میسونگ که خیلی خوش گذشت مگه نه؟ نگاهی بهم کرد و نگاهی پر از معنا سرمو کج کردمو گفتم: اره خیلی خوب بود که نامجون و جیمین از پشت سرمون ظاهر شدن صدای جیمینو شنیدم:اره اونا اصلا نترسیدن و جیغ نزدن بعد نامجون هم به همراهش خندید جیهوپ با حرص مشتشو زد به بازو جیمین:جیغامون جهت خالی کردن هیجانمون بود(منم که فقط سکوت کرده بودم) روشو کرد به من:مگه نه میسونگ؟
منم تأیید کردم خدا کنه بیشتر از این زایع نشیم فقط همه پسرا بعد دست انداختن منو جیهوپ رفتیم سراغ قرعه کشی وسیله بعدی شوگا کاغذ ها رو از جیبش در اورد و تو دوتای دستش نگه داشت نامجونم چشاشو بست و کاغذ بعدی رو برداشت و بازش کرد و نتیجه رو چرخ و فلک اعلام کرد من جیغ بلندی از سر خوشحالی کشیدم که جین یهو پرید بالا و با تعجب گفت:ارام باش ارام صاف وایسادم یونگی در حالت غر گفت:من نمیخوام سوار چرخ و فلک بشم کوک:عه هیونگ بیا دیگه انقدرم لوس نشو هممون به سمت چرخ فلک رفتیم که هر کدوم از اون مربع ها که اون دایره میچرخوندشون چهار نفره بود وما به همون ترتیب قبلی نشستیم چرخ و فلک راه افتاد و داشت میرفت بالا خیلی خوب بود که به نقطه بالاترین رسید که کله شهر بازی معلوم بود با دقت نگاه کردم همه مردم شاد بودن همشون میخندیدن و شوخی میکردن باهم جیمین:قشنگه نه؟ برگشتم نگاهش کردم و باز نگاهمو به شهر بازی دوختم:اره خیلی باورم نمیشه تمام مدت از اینا محروم بودم چرخ فلک دوباره راه افتاد رو به بچه ها کردم:اصلا چرا چرخ فلک وایساد؟
جیهوپ:واسه اینکه مردم بتونند سوار بشن به زمین رسیدیم ولی دوست نداشتم پیاده بشم ولی خب مجبور بودم تمام شب رو با سوار شدن وسایل ها گذروندیم و هممون واقعا خسته شده بودیم ولی تاحالا انقدر بهم خوش نگذشته بود اونا منو رسوندن به هتل و خودشون رفتند وارد هتل شدم خلوت بود و فقط کارکنا بودن نگاه ساعت هتل کردم
ساعته۰ ۱۲:۲۵ دقیقه بود رفتم طبقه بالا و وارد اتاقم شدم سریع لباسمو عوض کردم تا خسته تر نشدم و لباس هری پاتری مو پوشیدم دیگه تو این لباس احساس راحتی نمیکنم به لباس بیرونم نگاه کردم کثیف شده بود حالا کجا باید بشورمش؟بیخیال رفتم خودمو انداختم تو تخت و سریع خوابم برد ******* با صدای در از خواب بیدار شدم _کار کن هتل هستم لطفا اگه لباس کثیفی دارین بدین تا بشورمش
گیجی تمام رفتم سمت در و بازش کردم من:باشه یه دقیقه صبر کنید الان میدم درو بستم تا لباس پاتریمو نبینه سریع لباس بیرونمو برداشتم و رفتم پشت در و فقط سرمو اوردم بیرون لباس دادم به کارکنه و تشکری کردم رفتش درو بستم نمیخوام تمام امروز رو اینجا باشم شکمم غاروغوری کرد دیشب که شام نخوردم رفتم سمت یخچال اتاق که هیچی توش نبود حالا من باید چی بخورم خیلی خب تا لباسمو برام میارن فعلا از اینجا خارج نمیشم اون مربع هم که جیمین و بقیه بهش میگن تلوزیون دیگه سرگرمم نمیکنه پس باید چکار کنم؟یهو یاد کتاب بیخانمان افتادم از روی میز عسلی کنار تخت برش داشتم
نشستم رو تخت ای بابا اینجا هم که صندلی نداره بیخیال فعلا باید باهاش بسازم کتاب رو باز کردم شروع کردم به خوندن غرق خوندن شده بودم که تلفن زنگ خود مگه اینجا تلفن هم داره؟ به میز عسلی نگاه کردم اخ من چرا تاحلا بهش دقت نکرده بودم؟برش داشتم _الو؟ _سلام خوبی؟ _سلام شما؟ _منم دیگه جیمین چطور صدامو نشناختی؟ _عه خب ببخشید شماره اینو از کجا اوردی؟ _کله سیستم هتل رو هک کردم _عهه جیمین جدی گفتم حالا هک چیه؟ _میسونگ عین ادامای پشت کوهی رفتار نکن خب شماره اینو از کارکنه هتل گرفتم دیگه _خیلی خب باشه حالا کاریم داشتی؟ _اره میخواستم بگم دیگه تو هتل نمیتونی باشی یه خونه ویلایی واست اجاره کردم برو اونجا خب؟و امروز یا فردا واست یه شناسنامه ای چیزی بگیریم و بری کار کنی سرگرم بشی اینجوری میپوسی اونجا _اهوم باشه فقط چجوری میخوای شناسنامه بگیری؟ _نمیدونم یه کاریش میکنیم حالا شغل چی دوست داری؟ _من که نمیدونم برم تو لباس فروشی هم کار کنم خوبه _خب اوکیه یه ادرس میدم برو اونجا بگو از طرف پارک جیمین امدی بهت کلید رو میدن و واسه یه مدتی اونجا باش خب؟ _باش بعد اینکه جیمین ادرس رو داد من متظر بودم لباسم رو واسم بیارن که نمیارن چرا انقدر طول کشید؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعدییییییییییییییییییییی
عالی بود 🤍💙
عااااالللللییییی بود تقریبا میتونم بگم یکی از بهترین داستان های تستچی بود محشره😍✨
مرسیییی💜🐤✍🏻
🙃♥️
ترو خدا ناظران گرامی تست این شوکی جان رو منتشر کنید دیگر
با تشکر
الان چهار تا ازش ساختم نمییشههه🤧🤧🤧
عررررر😪😪
پارت بعدی رو کی میزاری ؟؟؟
پنج روزه گذاشتم منتشر نشده تازه سه تا هم ازش ساختم 🤧
عالیپارتبعد
چشم ولی پنج روزه که منتظرم منتشر بشه🤧
پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی پارت بعدی 🤧🌺
منتشر نمیشه🤧❤
با سلام.کامنت
سلام علیک. کامنت
حال شما خوبه؟کامنت
شما خوب باشید ماهم خوبیم. کامنت
ما با بودن شما خوبیم.کامنت
اینا رو بیخیااال چرا پارت بعدیم منتشر نمیشه؟ 🤧☁. کامنت
ناظرا دلشون مثل سنگ شده تازگیا.منم سه تا تستم رد شد یکیشم هنوز منتشر نشدههههه.کامنت.
چی بگم والا🤧❤. کامنت
خیلی زیبا بود پارت بعد پلیز
منتظرم منتشر بشه😄🍓
تنکت
میگم من داستانم رو گذاشمااا فقط نمیدونم چرا چند روزه تپ صف بررسیه🤧☁
عیب نداره یکم صبر کن
عالــی بــود
مرسییییی😄🌺🤧