فرشته نجات من p3✨☁🌺

رفتیم جلوی یه میز که پشتش یه خانم نشسته بود _سلام خانم خواستم یک اتاق یک نفره بگیرم خانمه که حواسش به کار خودش بود سرش رو بالا وارد و یک لبخند زد گفت _اتاق یک خوابه میخواین؟ بزارید نگاه کنم ببینم چی داریم بعد رفت جلو یه چیز مستطیلی مانند که ازش نور میومد اروم خم شدم و تو کوش جیمین گفتم_جیمین این مس... _اسمش کامپیوتره _اها مرسی (میگم هویجم شما بگید نه خو دارم حرف میزنم شکلات ژله ای) خانمه برگشت نگامون کرد و باز لبخند زد اتاق یه خوابه شماره 206 مون خالی هست رزو میکنید؟

_بله من واسه این خانم میخوام و بعد به من اشاره کرد منم دستمو بردم بالا و با حالت سلام تکون دادم زنه خنده اش محو شد اره دیگه بخاطر همون چیزی که خودتون میدونین لباسام _امم بله الان کلید رو میدم _شبی چند میشه؟ _هر شب 250 وون _چند؟ زنه با تعجب برگشت گفت: 250 وون دیگه _اوه بله اصلا حواسم نبود اینجا گرون ترین هتل سئوله زنه هم لبخند زورکی زدو برگشت تا کلیپ رو بده ولی صبر کن ببینم این که کارت هست! _بفرمایید طبقه سوم _خیلی ممنون بعد منو جیمین خم شدیم واسه ادای احترام و رفتیم سمت یه اتاقک خیلی کوچیک که جای 4 نفر حدودا میشه هر دومون رفتیم داخلش که باز من کنجکاو شدم ببینم این چیه کله هتله به شکل طلایی رنگ بود خیلی شیک بود جیمین یکی از اون دکمه هایی از بین اون صد ها دکمه فشار داد تصمیم گرفتم اینبار ازش نپرسم که این چیه _بهش میگن اسانسور _هوم؟

_به این چیزی که الان سوارش شدیم میگن اسانسور بجای اینکه از پله استفاده کنیم با این بالا و پایین میشیم _عه جدی؟ چه باحال یه صدای بوقی امد و بعد زنه گفت طبقه ی سوم و بعد دره باز شد من با تعجب به دره خیره شدم که جیمین دستمو گرفت و منو کشوند با خودش: بیا بریم دیگه داشتیم تو راه رو قدم میزدیم و من همش سمو به این ور اون ور میچرخوندم _ایناها اتاق 206 بعد یهو وایساد که من خوردم بهش _چرا اینجا وایمیسی با تعجب نگام کرد_خب چون اینجا اتاقته دیگه میخوای بازم بریم پیاده روی؟

_هرهرهر بیمزه ی لوس _خیلی خب حالا بزار بریم تو اتاقت ببینیم چطوریه! جیمین کارت رو گرفت جلو دستیگره در منم گردنمو کج کردمو لبو غنچه ای که دیدم دیره صدای تیک داد و باز شد جیمین درو حل داد و وارد اتاق شد یعنی فقط میتونم بگم اه مای گادخیلی باحاله این جهان هستی منم وارد اتاق شدم بچه ها هرچی بگم اینجا چقدر قشنگه کم گفتم یعنی این اتاق مال منه فقط مال خودم؟ _خیلی خب راضی هستی؟ _اره عالیه مرسی خیلی خوبه _میسونگ شاید فردا بیام دنبالت و بریم یکم خرید کنیم واقعا نیاز داری _باشه مرسی جیمین فقط یه سوال _بپرس

_چرا انقدر به من کمک میکنی؟ این همه واسم خرج میکنی؟ اونم فقط تو یک شب؟ _خیلی خب امشب درموردش فکر میکنم وقتی خودم فهمیدم بهت میگم _اهوم باشه بازم ممنون بابت همه چی _خیلی خب کاری باهام نداری؟ من دیگه برم فردا ساعت نه میام دنبالت _باشه مرسی خدافظ جیمین رفت منم یکم تو اتاق قدم زدمو با وسایل ور رفتم یه چیز مستطیلی شکل به دیوار اوزون بود شکل کامپیوتر بود که جیمین میگفت ولی بزرگ تر رفتم جلو تر نگاش کردم

همه جاشو خوب گشتم که زیرش یه دکمه دیدیدم اون دکمه رو روشن کردم که دیدم یه چند ثانیه تصویرش از سیاه به خاکستری تغییر کرد و یه متن روش نوشته شده بود که زیر تلوزیون هم همچین نوشته ای بود فکر کنم اسم سازنده اش هست ولی مگه میشه اینو فقط یه نفر ساخته باشه؟ یهو یه تصویر امد چند تا ادم تو این مستطیله بود خیلی عجیب بود _اوه خدای من جک اینکارو نکن _مجبورم لیا مجبورم بعد مرده دسته زنه رو ول کرد و به فنا رفت یا خدا اینا چرا اینجوری میکنند _شما ها کی هستین؟ اونا به سوال من توجه نکردن و به کارشون ادامه دادن هوم جالب بود شاید اینا هم دارن نقش بازی میکنند ولی چجور اون تو جا شدن؟ تا صبح نشستم رو تخت و به اون جعبه جادویی خیره شده بودم خیلی جالب بود ******* با صدای در از خواب بیدار شدم _کیه؟ _منم میسونگ میخوای کی باشه؟ با صدای جیمین از رو تخت پاشدم خیلی خستم بود اصلا نفهمیدم کی خوابم برد هنوز اون جعبه روشن بود دکمه زیرش رو فشار دادم که خاموش شد درو باز کردم درحالی که چشامو میمالیدم _سلام خوبی؟ _سلام زود باش بیا بریم واست لباس بخریم دیشب خوب خوابیدی؟ _اره ممنون _خیلی خب حالا بیا کفشامو پوشیدمو باهاش رفتم طبقه پایین از هتل خارج شدم _راستی با چی میریم؟ _با ماشین دوستم _دوستت؟ کی هست حالا؟ _بیا خودت میفهمی _خیلی خب اوکی جیمین خیلی تند تند راه میرفت نفس گرفت تا بخوام باهاش هم قدم بشم جلو یه ماشین وایسادیم یه اقا بهش تکیه داده بود عینک دودی زده بود _سلام بریم؟ _اره بریم زود باش جیمین کلی کار داریم باید بعدش بریم کمپا... _اهم میدونم یونگی بعد با چشم بهم اشاره کرد _اخ حواسم نبود _جیمین معرفی نمیکنی؟ جیمین با حرف من حل کرد که اون اقاهه گفت: سلام مین یونگی هستم بقیه شوگا صدام میزنن و بعد دستشو به طرفم دراز کرد