ناظررررررر جان جدت منتشررررر😐❤💚💙💜💛
Marinet❤: همون لحظه صدای جیغ خیلی بلندی شنیدیم که انگار از طبقه پایین میومد.. مرینت: شنیدی؟ / آدرین: اره... / مرینت: بجنب...!! جوری دور پله ها چرخیدیم که نزدیک بود با مخ پرت بشیم.. هرچی توان داشتیم توی پاهامون گذاشتیم و با نهایت سرعتی که میتونستیم دویدیم.. زانو هام دیگه تاب نداشتن.. ولی اینکه دیگه صدای جیغ نمیومد، نگران کنندهتر هم بود..! فقط امیدوارم تو یه دردسر جدید نیوفتاده باشیم... نفسم دیگه بالا نمیومد.. ولی چاره چی بود؟! باید ببینیم چه اتفاقی افتاده یا نه؟ نفس نفس زدن هامون تو صدای هم گمشده بودن.. انقدر پله هارو دویدیم تا بالاخره خیلی نزدیک شدیم.. ۱۱-۱۰ تا پله بیشتر نمونده بود، اما از اونجایی که پیچ و خم زیادی داشت نمیتونستیم ببینیم چه خبره.. سرعتمونو کم کردیم.. آدرین: مری؟ پشتم بمون! / مرینت: ب..باشه... فقط چند تا پله مونده بود که یهو برقا رفت.. لعنت! درست قبل از اینکه دیدمون به اتاق کامل بشه از دستش دادیم..! ناخودآگاه جیغ آرومی کشیدم که انگار تو گلوم خفه میشد... آدرین متوجه ترسم شد.. آدرین: هیس! چیزی نیست.. حتما کنتر پریده.. آروم باش! با علامت سر باشهای گفتم و از پشت پیراهنشو چنگ زدم.. تنها کاری بود که شاید آرومم میکرد.. آدرین میخواست به خاطر ترس احتمالا نابجام بهم بتوپه.. اما چیزی نگفت و فقط منو پشت خودش مخفی کرد.. از آخرین پله هم پایین رفتیم و پامون رو روی کف پارکت های امبی اف گذاشتیم.. صدام میلرزید: م..مامان؟ ب..با..بابا؟ / آدرین: خانم دوپن؟ آقای دوپنچنگ؟ کسی جواب نداد.. بدنم یخ کرده بود و خیس عرق بودم.. عرق سرد! آدرین که مشخص بود اونم ترسیده در حالی که سعی میکرد بهم آرامش بده با لبخند گفت: از هم جدا میشیم.. اینجوری راحتتره.. چراغ قوه گوشیشو روشن کرد و با تردید ادامه داد: میرم سمت اتاقا.. سعی میکنم برق رو وصل کنم.. توهم برو اون طرف... خیلی مراقب باش! / مرینت: ن.. نه.. من.. من میترسم! / آدرین: من کنارتم نترس.. اگه چیزی شد فقط جیغ بکش.. با تمام سرعت میام.. / مرینت: قول میدی مراقبم باشی؟ / آدرین: مری برو😑 (خداوندا😂)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
83 لایک
بگم عالی کم گفتم
عالی
تولو جان هرکی دوس دالی پالت بعدی رو بده🥺
آجی چی شدد
:-)
ابجی نمیشه بزاری تو نظرسنجی🥺🥺
نکنه رد شده نفهمیدی😩
پارت ۳۰ رو گذاشتی؟
دارم دیوانه میشمممممممممممم؟😂😂😂😂😂
سلام آجی میگم که...من تمام تلاشم رو میکنم تا رمانت رو منتشر کنم;-)ولی خب...اوممممم میتونی که...که...کامنت کنی ؟ اول داستانت رو جایی بنویس آجو بعد کپیش کن بعد یکی یکی تو همینجا کامنت کن هرچند ممکنه جواب نده ولی خب...تلاشش ضرری نداره...ولی آجو من سعی میکنم که رمانت رو پیدا کنم و منتشر کنم;-)
دختررر دارم نگرانت میشم 😐🙁
میدونم الان امتحان ها هست ولی ۱ هفته ازت خبری نیست 🙁
اصلا داستانت رو بیخیاللل به خاطرش جوش نخور😐
مهم اینه ک حال خودت خوب باشه چه اومدن داستانت 10 روز طول بکشه چ 10 ماه 😐🙌🏻🖤
آجی قربونت بشم
خوبیییییی چرا کامنتا رو جواب نمیدی؟
آجی جون یه تست بساز اسمشو بزار طنز یا. . . بعد داستانو بزار توی اون بعد یه نظرسنجی بساز که توی اون پارت گذاشتی
یا اینکه توی نظرسنجی بزار
یه سوال
پارت داستانت رد میشه یا اصن بررسی نمیشه
آجی لطفا جواب بده نگران شدم