🙂بچه ها اکانتم پریده کاش بتونیم همو پیدا کنیم از قسمت ۹ به بعد همه حذف شد نمیدونم چیکار کنم
از قسمت ۱۹ به قبل رو ندارم که از اول بزارم چیکار کنم کاش بتونیم همو پیدا کنیم😥
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
۷،۱۰الان که تو اتوبوس بودم دیدم چه همه پیام گذاشتید عذز میخوام تولد خواهری جونمونم مبارک باشه هرچند دیر شد ❤❤❤🤩✨🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎊انشالله هزار ساله شی قشنگم ببخشید خیلی هم دیر شد الان
۶،۱۰اورد و به گردنم بست و گفت به زودی میبینمت و تو موقعیت بهتر و طولانی تر لبخندی زدم و گفتم بهت اعتماد دارم پس بیا تا اونموقع خوب زندگی کنیم و تحمل کنیم باشه شو سرشو تکون داد و صورتشو نزدیکم کرد وگونموبوسید و غیبش زد پایان امیدوارم خوشتون بیاد واقعا معذرت میخوام اینقدر منتظرتون گذاشنم
۵،۱۰طرف گردنم بود فک کردم واقعا میخواد گازم بگیر بو کشید و گفت فقط بو کردنشم سیر کنندس و نگران نباش مواظب خودم هستم تا وقتی که تو بیای و مواظبم باشی پنج دقیقه ای همینطوری بودیم که گفت کم کمباید برم محکم گرفتمش و چشامو بستم و نمیخواستم رفتنشو بببنم از تو جیبش دوباره گردنبند در
۴،۱۰بده لبخند زد و انگشت کوچیکمونو تو هم گره کردیم وشصتامونمبه هم زدیم وگفتم قوله قولهقول و تو صورتش نگاه کردم و دستمو گذاشتم رو موهاش و شروع کردم به نوازش کردن و گفتم : تو هم خیلی لاغر شدیا لطفا به خودت برس اگه میخوایم میتونی خون منو بخوری اومد و سرشو گذاشت رو شونم و صورتش
۳،۱۰باز کردم شوسکه بود وبا یه لبخند بغلم دراز کشیده بود واشکمو پاک کرد و گفت چرا گریه میکنی بغلش کردم واشکام شروع کرد به ریختن و گفتم چون فقط ۷ دقیقه ببشتر نمبتونم کنارت باشم اونم محکم بغلم کرد و گفت قول میدمطولانی تر بشه اگه گریه نکنی انگشت کوچیکمو اوردم جلو و گفتم اگه راست میگی واقعا قول
۲،۱۰میتونستمببینمش وبه دورو بر نگاه کردم چند تا نگهبان برام گذاشتن با این وضع نمیتونم شورو صدا بزنم هعی بهتره بخوابم وصبور باشم اومدم روتخت دراز کشیدم و چشامو بستم نا خود اگاه یه قطره اشک از بقل چشمم ریخت و احساس کردم گوشه تخت سنگین شد بعدم نفسایه یکی روتویه صورتماحساس کردم سری چشامو
۱،۱۰میرم فعلا بخوابم عزیزم تو کجا میخوابی ؟ کیتی: امروز مبخوام توحال بخوابم اگه اجازه بدید ساتلا: باشه عزیزم تعارف نکنی میتونی بیای پیش من تو اتاق بخوابی تنهام کیتی: ممنون تو حال راحتم رفتم تو اتاق ولامپ اتاقو خاموش کردم و نشستم جلویه پنجره و بیرونو نگاه کردم از شو خبر ندارم چقدر دلگیره کاش
۸،۹دلتون برای کسی تنگ شده نه؟ ساتلا: 😓اره ولی اشکال نداره میتونمم تحمل کنم برای مدتی کیتی: مطمینین؟ ساتلا: اوهوم فک کنم
۷،۹ساتلا: ترجیح میدم اول استراحت کنم فردا برم شینا :باشه تا در خونه همراهیت میکنم ساتلا: نهه لازم نیست خودم میرم تو بروبه بقبه کارات برس وفردا تومدرسه میبینمت و رفتم شینا: باعاش و رفتم خونه کیتی : ساتلا چرا اینقدر حالت گرفتس چیزی شده ساتلا :نه عزیزم حالم خیلیمخوبه کیتی :باشه ولی
۶،۹چیکار میکردی؟ گفتم : اگر اجازه بدید برم واستراحت کنم برای سرهنگگورن تعریف کردم که چی شد و اگهاجازه بدید ایشون براتون توضیح بده رییس : خوبه باشه برو و تعظیم کردم و رفتم بیرون چه بدون شو خسته کنندس پناهگاه شینا بیرون منتظرم بود و گفت خب بعد از این میای مدرسه بچه های مدرسه هم خیلی منتظرتن ساتلا