11 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🐰M'H💜🔗 انتشار: 3 سال پیش 78 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اومدیم با پارت اول داستان جدیدم ناظر جان منتشر نکنی ناراحت میشما :( 💜💞
از زبان رزی : شب شده بود داشتم میرفتم خونه هوا به شدت سرد بود و داشت بارون میومد یادم رفت چتر با خودم بیارم ولی خب زیاد اهمیت بهش ندادم نزدیک خونه که شدم یه مرد رو دیدم که اون طرف خیابون زل زده بهم هرچی صداش زدم جوابی نداد بعد 1 دقیقه صدا کردنش خسته شدم و خواستم برم داخل خونه که یهو دیدم ناپدید شد وقتی روم رو برگردوندم دیدم پشت سرمه و به سرعت بهم حمله کرد و دیگه چیزی یادم نمیومد و فقط یادمه وقتی بهوش اومدم توی تختم بودم ..... و 5 ماه از اون اتفاق گذشته
صبح روز بعد
از زبان رزی : باورم نمیشد 5 ماه گذشته بود بیدار شدم ولی همه جای بدنم درد میکرد لباسم رو پوشیدم و صبحانم رو خوردم خواستم برم دانشگاه ( دانشگاه رزی تموم نشده بود و فقط 1 سال نرفت دانشگاه ) وقتی رسیدم اونجا احساس کردم یکی داره تغیبم میکنه با خودم گفتم نکنه همون مرده هستش ولی زیاد توجه نکردم بهش رفتم سر کلاس .... زنگ تفریح که شد رفتم پیش دوستم سه بیوک تا قضیه رو بهش بگم اما احساس کردم یه نفر در گوشم گفت : به کسی چیزی نگو مگرنه برات بد میشه
به شدت ترسیده بودم سریع رفتم توی کلاس و در کلاس رو بستم .
از زبان جیمین ( همکلاسی رزی ) : چی شده چرا داری نفس نفس میزنی
رزی : امممم چیزی نیست فقط یکم دویدم همین
جیمین : اون چیه روی دستت حالت زخمه
رزی : چییییی
( رزی به دستش نگاه کرد و یه زخم روی دستش دید که انگار یکی گازش گرفته )
از زبان رزی : به شدت ترسیدم و بدون توجه به جیمین رفتم از کلاس بیرون و رفتم دستشویی وقتی خودم رو توی آینه دیدم احساس کردم چشمام داره کامل سیاه میشه خیلی ترسیده بودم دستام رو شستم ولی زخم رو نتونستم تمیز کنم و بیشتر اذیتم میکرد .
با ترس رفتم دفتر مدیر و ازش خواستم امروز رو بذاره برم خونه مدیر اجازه داد برم خونه وقتی رسیدم خونه به نام را زنگ زدم تا بیاد پیشم بعد دستم رو داشتم پانسمان میکردم که یه صدایی شنیدم که داشت بهم میگفت : میخوای بدونی چه اتفاقی برات میوفته
از زبان رزی : خواستم حرف بزنم که احساس کردم یه چیزی گلوم رو گرفته و داره خفم میکنه داشتم خفه میشدم که نام را به موقع رسید اون کسی که منو گرفته بود محکم انداختم زمین و با اینکه داشتم هق هق میکردم رفتم در نام را رو باز کردم
نام را : چی شده رزی چرا داری هق هق میکنی
از زبان رزی : به زور داشتم نفس میکشیدم و نمیتونستم هیچی بگم فقط به دستم اشاره کردم
نام را : دستت رو کی گاز گرفته وای خیلی بده بیا بریم پانسمانش کنم
از زبان رزی: وقتی نام را داشت دستم رو پانسمان میکرد کل چشمام سیاه شد احساس گشنگی شدیدی داشتم ولی نمیدونستم چرا سرگیجه گرفتم و بیهوش شدم
نام را : رزیییی حالت خوبه بیدار شو چه اتفاقی برات افتاد یهو رزییی
از زبان نام را : رزی رو گذاشتم روی تخت تا ببینم بهوش میاد یا نه رفتم تلویزیون ببینم
چند دقیقه گذشت که توی کل شبکه ها یه چیزی رو اعلام کردن
اخبار: به خبری که به دستم لطفا توجه کنین دوتا آدم مشکوک که بیشتر شبیه زامبی هستن توی شهر هستن لطفا در خانه هاتون بمونین یا اینکه اگه بیرون هستین لطفا به سریع ترین مغازه یا جایی که هست برین شیوع این ویروس از یک دبیری که در دانشگاه ... ( اسم دانشگاه رو نمیدونم شما بگین :/ ) درس میداد شروع شد که بعد از دادن این دارو سمی به این دو نفر تبدیل به زامبی شدن علائم این بیماری یا رد گاز گرفتن دست است یا مشکی یا آبی شدن چشم و حرکات عجیب غریب و سرد شدن بدن و خون اومدن از بینی گوش است لطفا جدی بگیرید
از زبان نام را : یاد زخم روی دست رزی افتادم آروم رفتم بالای سرش و پانسمان دستش رو باز کردم و قشنگ یه جوری بود که زامبی گازش گرفته ولی خب چرا منو زخمی نکرد یا چرا وقتی چشماش سیاه میشد فقط بیهوش میشد وقتی دست گذاشتم روی سر و دستاش دیدم سرد سرد و انگار بی روحه اهمیت زیادی به این قضیه ندادم صدای در اومد از ترس با چاقو رفتم در رو باز کنم ولی از یه طرف بازم جرعت نمیکردم در رو باز کنم ولی اگه آدم های سالم باشن چی ؟ آروم نزدیک در شدم با ترس و لرز در رو باز کردم که دیدم .....
کل بچه های اکیپ ( همون هایی که معرفی کردم دیگه اسماشون رو سه ساعت انتظار دارین بنویسم 😐) اومدن توی خونه
نام را : چه خبرتون شما ها اینجا چیکار میکنین مگا نمیدونین رزی حالش بده
جیمین : من میدونستم ولی بقیه نه
اون جو : حالا حالش چطوره
نام را : نمیدونم چطوری بهتون بگم بچه ها ولی فکر کنم رزی هم .... زامبیه
بچه های اکیپ : چییییییی
جیمین : یعنی اون ردی که انگار یکی رزی رو گاز گرفته زامبی بوده
نام را: فکر کنم اره ولی خب اگه واقعی بود که منو تا الان زخمی میکرد
میا : بچه ها من میترسممممم
کوروش : نگران نباشید کوروش کبیر اینجاست ( به هرحال یکم باید فان باشه 😐)
از زبون رزی : بهوش اومدم و از اتاق رفتم بیرون کل بچه هارو دیدم
رزی : یا خدااااااااا
اکیپ : عررررررررررر زامبییییییی
رزی : بچه ها من هنوز مطمئنا نیستم زامبی هستم یا نه ولی یه جوری شدم انگار طلسم زامبیم تا خود زامبی
نام را : ببینم آخرین چیزی که یادت میاد چی بود
رزی : یادمه که وقتی خواستم بیام خونه یهو دیدم پشت سرم یه آدم بود و بعدش بهم حمله کرد دیگه چیزی نمیدونم
نام را یاد خبر افتاد که گفته شده بود توسط دبیر رزی این اتفاق افتاده
نام را : رزی من باید یه چیزی بهت بگم البته به همتون باید بگم چون به هرحال توی یه دانشگاه هستین توی خبر ها گفتن که شیوع این ویروس از...
رزی : بگو از کی
نام را : از دبیرتون شروع شد که با وجود یه دارو و دادنش به دو آدم این ویروس رو به وجود اورد
رزی : یعنی... چی یعنی ممکنه من طلسم شده باشم .... نه .. ن ..ه ..امکان ندارهههههههه من طلسم نشدم نههههه
خب میدونم جای بدی تموم کردم حالا به هرحال ناظر جان لطفا منتشر کن کلی براش زحمت کشیدم 😐🩴💜 شما ها هم مثل مجسه داستان رو نخونین و برین یه لایک و فالو و نظر بدین انرژی بگیرم خب 😐😐😐😐🩴🩴🩴💞💞💞💞 ممنون میشم گشنگم اگه اینکار رو بکنی ناظر جان تو هم منتشر کن حالم خیلی خوب میشه 😐💞💜🔮🖇 خب دیگه تا پارت بعد و تست های دیگه بای راستی برو نتیجه چالش هم داریم •~• 💜💞
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
کارت خوب بود
ولی چرا رزی باید مرده رو صدا کنه؟
واینکه منظورت م رده هست یا مرده؟
چه عجب این داستانتم خیلی قشنگه