🍀Bleck Rose p12🍀

جیمین:نگاه لیسا که بیهوش شد و جیسو هم که بهش ارامبخش زدن😕 جیهوپ:ولی تا چند دقیقه دیگه بهوش میان نگران نباش☺😶 رزی:امممم ممنونم که جیسو و لیسا و جنی رو تنها نزاشتید و پیشمون موندید❤☺ جونگ کوک:اممممم خب ببخشید ولی ما باید دیگه بریم💐 نامجون:شوگا بیدار شو شوگا:😴😴😴 نامجون:شوگا شوگا:😴😴😴 رزی:میدونید چطوی باید بیدارش کنید؟ جیمین:چطوری؟ رزی:اولین کاری میکنید اینه که اب میریزید روش و تمام دیدین بیدار شد💪😎

نامجون:حس میکنم این صحنه رو قبلا دیدیم😞 جونگ کوک:اره رزی:جناب اقای مین یونگی بالاخره تشریف فرما شدن بیدار شدن😐😴(چیکار به بچم داری بزار بخوابه😐) شوگا:شما ک ر م دارید من و بیدار میکنین؟ نامجون:پاشو بریم دیگه😑 شوگا:باشه بای بای😴😐 جنی همراه جیسو و لیسا اومدن داخل اتاق😄 لیسا:رزیییییی بیدار شدییییی😍 جیسو:واییییی خیلی مارو ترسوندیییی😢 رزی:آه ببخشید من خوبم میتونیم بریم؟ جنی:اره کارای ترخیصت رو انجام دادم میتونیم بریم😊☺

رزی:بیاین کمکم کنید بلند بشم☺😐 رزی:به چی من نگاه میکنید اخه بیاین کمک کنید😐😑 جیسو:الان میایم🏃 جیسو و جنی کمک کردن که رزی بلند بشه🔝👧 لیسا:خیلی ممنونم که تنهامون نزاشتید ولی ما باید بریم☺ جیهوپ:خواهش میکنیم مراقب خودتون باشید خدانگهدار☺✋ همه گی خداحافظی کردند و رفتن🏃🚶 (بریم پیشه دخترا) رزی:اه خیلی خسته شدم امروز خیلی پر ماجرا بود😮😣 لیسا:به خدا منم دارم میوفتم زمین انقدر خستم😕😣 جنی:یه دقیقه ما کلاه و ماسک نداریم که اومدیم تو خیابون😨😱

🍮تموم شد🍮 💞ببخشید در گذاشتم💞 ⛄لطفا ایده بدید بهم⛄ 😣دیگه مغزم نمیکشه چی بنویسم یا ننویسم😣