دنیای انیمه ای من p1

سلام نفسای من این اولین داستانمه پس اگه خوشتون اومد بگید تا پارت دوم رو بزارم براتون ناظر جان از شما هم درخواست دارم که این تستو برام منتشر کنی چون خیلی ضحمت کشیدم

شما خوابیده بودین که یهو بیدار شدی دیدی رو به تخت دو نفره ای ، بعد یه صدایی شنیدی : پاشو ا/ت برگشتی دیدی باجی سان کنارته باجی دوباره تکرار کرد: مگه با تو نیستم بلند شو الان چیفیو میاد، تو هم از هیچی خبر نداشتی که یهو باجی بلند شد گفت : من داداش بزرگتم مثلا زود به حرفم گوش بده بچه

تو هم پاشدی و بعد رفتی طرف اشپز خونه که باجی صدات کرد رفتی ببینی چی میگه کی شروع کرد به قلقلک دادنت تو هم فرار کردی که از در بزنی بیرون که یهو خوردی به یکیو جفتتون افتادی به طرف که نگاه کردی دیدی که

چیفیو جلوته بلند شدیو گفتی ببخشید چیفیو و چیفیو گفت مشکلی نیست همون موقع بود که باجی سر رسید چیفیو رو دعوت کرد تو خونه تو هم صبحونه رو اماده کردی اومدی بخوری که باجی گفت : مگه تو امروز کلاس نداشتی؟ گفتی: چی باجی گفت بدو برو   تو هم رفتی لباس بپوشی و بری داشتی میرفتی که تو راه چند نفر جلوته گرفتن و گفتن

گفتن: تو حق نداری از این خط اونور تر بری تو هم بی توجه رفتی که یهو یه گنگ جلوت سبز شدن و گفتن: ما که گفتیم حق نداری بری و تو رو هول دادن رو زمین افتادی و موچ دستت بدجور درد گرفت و کبود شد تو هم نرفتی سر کلاس و منتظر موندی تا زمان کلاس تموم بشه بعد بری خونه تا باجی شک نکنه

خب اگه خوشتون اومد بگید تا پارت دوم رو هم بسازم

ناظر گلم خواهش میکنم منتشر کن چن تست چیز بدی نداره