
ممنون که خواندید لایک و نظر نشه
اومدن گفتن که مرینت، آدرین همین الان باید این را ببینید گفتیم چی را گفتند اخبار را بعد نشونمون دادن اخبار:سلام من نادیا شاماک از موزه لوور گزارش میکنم امروز موزه لوور مورد حمله ی ابر شروری گرفت ولی این ابر شرور هیچ صلاح یا قدرتی نداره و الان این ابر شرور برای قهرمان های عزیزمون پیغامی گذاشته بعد پیغام را گذاشت گفته بود کفشدوزک و گربه ی سیاه یا میایید و مثل آدم معجزه گر هاتون را به من میدین یا اینکه این اتوبوس تا 5 دقیقه ی دیگه روی این میمون میفته خود دانید و بعد پیغام تمام شد بعد نادیا گفت از شما قهرمان های عزیز درخواست دارم که هرچه زود تر جلویه این ابر شرور را بگیرید بعد من گفتم گربه بیا این معجزه گر روباه هست که باید بدیش به الیا و من هم میرم به کاگامی معجزه گر اژدها را بدم فعلا بعد تبدیل شدم و رفتم🐞
از زبان آدرین:پلگ پنجه ها بیرون و رفتم تو اتاق الیا داشت با کامپیوترش بازی میکرد که یهو پاشد و گفت گربه ی سیاه تو اینجا چیکار میکنی گفتم دنیا به روباه قرمز نیاز داره گفت یعنی تو هویتم را میدونی گفتم بله «اشاره به فصل 3 قسمت اخر» گفت خیلی خوب بعد معجزه گر را دادم بهش و تبدیل شد از زبان لیدی باگ:رفتم تو اتاق کاگامی یهو پاشد گفت سلام دختر کفشدوزکی چیزی شده گفتم اره دنیا به دختر اژدهایی نیاز داره بعد گفت واقعا فکر کردم بعد اینکه هویتم فاش شود دیگه نمیخوای بهم اعتماد کنی گفتم برای اونم یه فکری دارم بعد تبدیل شد تو را به گربه زنگ زدم گفتم که بیان اول مدرسه کاگامی پرسید که لیدی باگ تو از کجا مدرسه ما را میشناسی گفتم کاگامی اگه بگم هویتم به خطر میوفته ولی گربه هم میشناسه متاسفانه اینم نمیتونم بگم بعد رفتیم مدرسه دیدیم روباه قرمز و کت منتظر مونن بعد کت گفت از زبان کت:سلام بانوی من گفت سلام کت بعد روباه قرمز و دختر اژدهایی باهم گفتن لیدی باگ کت نوار ما هویتمون فاش شده راه حلی دارید بعد لیدی باگ گفت خب من و گربه ی سیاه توی تولد های امسالمون صاحب قدرتی شدیم قدرت پاک کردن حافظه حالا ما هویتتون را از حافظه تمام مردم حتی ارباب شرارت پاک میکنیم جز خودمون ما همچنان میدونیم هویت شما ها را
بعد من و لیدی باگ با تمرکز هویت ابر قهرمان ها را از حافظه همه پاک کردیم بعد یه ورد خوندیم «جوزدی کلنی هویت فیلا پاک شدن جوز سودن»بعد رفتیم به موزه وقتی رفتیم به موزه با لایلا جنگیدیم بعد تحویل پلیسش دادیم اینبار تو زندان پیشرفته بعد من رفتم با دختر اژدهایی و کت هم با روباه قرمز رفت رفتم تو اتاق کاگامی بعد معجزه گر را ازش گرفتم داشتم میرفتیم که گفت دختر کفشدوزکی؟ گفتن بعله گفت میشه یعنی میشه باهم دوست باشیم گفتم معلومه کاگامی خداحافظ دوست خوش قلبم بعد رفتم عمارت آدرین اینا دیدم آدرین هنوز نیومده زنگیدم بهش🤣 گفت داره میاد و به ناتالی گفته میریم باهم بیرون گفتم باشه 👍زود بیا گفت باشه بعد تبدیل به خودم شدم کت هم اومد تبدیل به خودش شد و باهم رفتیم تو اتاقش من ساکم را برداشتم گفتم آدرین من دیگه میرم گفت کجا چرا؟ گفتم خونمون گفت چرا مگه اینجا راحت نیستی گفتم چرا ولی کلی کار دارم خلاصه بعد کلی بحث راضیش کردم که برم خونمون بعد رسوندم خونمون خلاصه با تیکی شام درست کردیم و خوردیم بعد خوابیدیم «دوستان میریم به یک سال دیگه تو این یک سال مرینت وآدرین خیلی باهم قرار گذاشتن کلی خونه هم رفتن و خوابیدن و امروز قراره آدرین از مرینت خواستگاری کنه» از زبان آدرین ❤:رفتم یه حلقه خریدم تا عصر از مرینت خواستگاری کنم
از زبان مرینت :تیکی چقدر خوشحالم که امروزم میرم خونه آدرین اینا بعد با تیکی ناهار درست کردم بعد باهم خوردیم بعد هم من رفتم حمام بعد اومدم و رفتیم عمارت اگراست بعد آدرین گفت مرینت امروز فامیل های ما میان عمارت مون شما هم زنگ بزن به فامیل هات بگو بیان بابام گفتن که بهت بگم گفتم باشه بعد زنگیدم به کلویی🤣گفت باشه میام و گفت که مامانم نیویورکه گفتم باشه خودت بیا بعد زنگیدم به جولیکا، آلیا، رز، الکس، کاگامی، همشون گفتن میان بعد به مامان بزرگم و پدر بزرگم زنگیدم گفت اون ها هم میان به عمو چنگ هم گفتم بیاد ولی گفت نمیتونه گفتم باشه اشکالی نداره بعد شب همه اومدن مراسم شروع شد من و آدرین باهم ، آلیاونینو
از زبان مرینت :تیکی چقدر خوشحالم که امروزم میرم خونه آدرین اینا بعد با تیکی ناهار درست کردم بعد باهم خوردیم بعد هم من رفتم حمام بعد اومدم و رفتیم عمارت اگراست بعد آدرین گفت مرینت امروز فامیل های ما میان عمارت مون شما هم زنگ بزن به فامیل هات بگو بیان بابام گفتن که بهت بگم گفتم باشه بعد زنگیدم به کلویی🤣گفت باشه میام و گفت که مامانم نیویورکه گفتم باشه خودت بیا بعد زنگیدم به جولیکا، آلیا، رز، الکس، کاگامی، همشون گفتن میان بعد به مامان بزرگم و پدر بزرگم زنگیدم گفت اون ها هم میان به عمو چنگ هم گفتم بیاد ولی گفت نمیتونه گفتم باشه اشکالی نداره بعد شب همه اومدن مراسم شروع شد من و آدرین باهم ، آلیاونینو
صبح از زبان مرینت:پاشدم دیدم آدرین خوابه گفتم چه ناناز خوابیده بعد پاشدم صبحانه درست کردم که یهو زنگ درو زدن منم رفتم درو باز کردم دیدم لایلا هست گفتم تو اینجا چیکار میکنی چجوری آزاد شدی که گفت مرینت با شوهر من حال میکنی گفتم چی شوهر تو؟ آدرین حتی تورو دوست خودش نمیدونه لایلا اینا گفتم که بدونی و دور و ورش نپلکی بعد لایلا یه چاقو در آورد بعد گفت بلوبری اخه تو وروجک چی میگی گفتم به من میگی بلوبری به من میگی وروجک حالا نشونت میدم بعد تبدیل به لیدی باگ شدم بعد با یو یوم گرفتمش بعد هم گفتم حالا فهمیدی کی وروجک؟ گفت مرینت یعنی لیدی باگ تو هیچ کاری نمیتونی بکنی بعد من هم گفتم کیش ومات لایلا بعد هم زنگ زدم پلیس تحویلش دادم ولی قبلش هویتم را از ذهنش پاک کردم بعد تحویل دادمش بعد دوباره به خودم تبدیل شدم و رفتم تو خونه دیدم هنوز آدرین خوابه بیدارش کردم بعد باهم صبحانه خوردیم بعد گوشی آدرین زنگ خورد باباش بود جواب داد گفت سلام خوبید بعد گفت بله چشم الان میایم بعد قط کرد گفت مرینت باید بریم شرکت آگرست مثل اینکه اندره میخواد یه شو تو کانادا برگذار کنه برای دوروز دیگه گفته بریم شرکت تا پدر من و تو طراحی کنید منم با مدل ها تمرین کنم گفتم باشه من برم آماده بشم آدرین گفت صبر کن منم میام باهم رفتیم پوشیدیم و رفتیم شرکت اندره گفت مرینت، ونسا، آدرین و کامیل ازتون میخوام به حرف های من و گابریل گوش کنید خب ما برای یه شو باید بریم کاندا خب ازتون میخوام تا دوروز دیگه گابریل و مرینت طراحی ر ها را انجام بدن مرینت دوتا لباس زنونه و گابریل هم یک لباس مردونه و کامیل، آدرین و ونسا هم تمرین کنید باشه گفتیم همهok
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی
ج چ : نمیدونم
من منتشر کردم
اگه دوست داری دنبالم کن
مرسی عزیزم زحمت کشیدی🙃💜