
ماگنوليا: اوهخدارو شكر پس زوج دوم ماهم تشريف اوردند. کاگامی:سلام.کاگامی هستم از چین وتمام وفتی فکر میکنم میبینم اخه چرا منو ادرین جوزده شدیم و اسم هامونو عوض کردیم؟(وجی:خلید دیگه ) باهات موافقم واقعا من و ادرین یک احمق تمام عیاریم نینو :سلام .نینو هستم همسر کاگامی جان اما فرانسوی ام مرده:سلام از اشنایی باشما خوشوقتم . من ارژان هستم و ایشون همسر بنده فلور هستند(من:چیه خو انقدر گشتم که اسمارو حفظ شدم اسم پسر از این بهتر پیدانکررررررردممممممممممم) تازه تونستم به لباس کاگامی دقت کنم مثله اینکه اینجا فقط لباس منه که زشته . نینو هم وقتی منو دد بزور داشت جلو خنده اشو میگرفت حتی اونم لباسش از من بهتر بود حرفمو پس میگیرم لباس من بهتره .همون موقع الیا اومد وسط
الیا:سلام الیا هستم خواهر نینو جان . ویه تعظیم کرد.سه تا شون اومدن یه مبلی انتخاب کردن و نشستن. خب مثل اینکه یه بدبختی پیدا شد که لباسش از من خراب تر باشه اوه لباسه وضعش از من خیلی خراب تر بود .اون بدبختم اومد روی مبل کناری من نشست. الیا یواش خطاب به من: من از اینجا متنفرمممممممم من:برو حالشو ببر دانشگاه بی دانشگاه یک ماه مفت تو این می خوریم و ومیخوابیم الیا:واقعا برات مهمم نیست که به 120 سال قبل سفر کردیم؟اینجا اینترنت نداره من چجوری یک ماه سر کنم من:از طبیعت لذت ببر الیا: من:چیه خو ما حتی از این خونه بیرونم نرفتیم می خوای فردا ببرمت بیرون تا بفهمی نت ندارن؟ الیا:ببنددددددددد
ماگنو لیا:خب عمو جان دلیل سفر شما به پاریس چیست؟ ارژان:خب مگر حتما باید دلیلی برای سفر داشت؟امده هم تا برادر زاده زیبایم را ببینم فلور:ماگنولیا ی عزیزم هنوز در فکر ازدواج نیستی؟ رنگ از رخ ماگنولیا پرید.مگه حرف بدی زد؟ شاید بخواطر ناتانیله ماگنولیا:خب بهر حال زن عمو جان نمیشه که تا اخر عمر تنها موند همون موقع اون دوتا کله پوک با اجی نازم اومدند واییییییی ببین کلویی تو این لباس چقدر ناز و خوشمل شده ولی اون دوتا با بوزینه فرق زیادی نداشتند
(من:از قدرت تخیلتون استفاده کنید و شلوار کیمو مثل دزدای دریایی تصور کنید)کیم واقعا خوش تیپ شده بودا کاش این ادرین یکم یاد بگیره (من:لباس لوکاهم یچیزی تو همین مایه ها تصور کنید هیچی تو نت پیدا نکردم) لوکا:سلاااام به همگی من اومدم وااای گند زد به نقشه امون الان با خودشون میگن پسره دیوانه است. لوکا:چیزه ....ینی من لوکا کاپو....کافر....کافیین هستم پس خودش به گندی که زده بود پی برد. کیم:کیم هستم برادر لوکا جان خوشوقتم وبه مرده دست داد(من:دیگه فامیلم که میدونید مثلا خواهر برادرن) انصافا کیم خیلی مودب و جنتلمنه کلویی:سلام کلویی بورژ...کافیین هستم. خوشوقتم اونام اومدن نشستن رو یه مبلی(من:عکس مبله ام بزارم؟ رویه مبلی نشستن دیگه) خلاصه اندر این جمع خنک و بی مزه زر زر کرد که اون مرده و زنه خسته شدند و یه اتاق واسه استراحت خواستن رفتم تو اتاقو ما تنها شدیم من:................
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی بود
مرسى
عالی پارت بعدی😊
ممنون❤️