
سلامم..این اولین تست منه و امیدوارم خوشتون بیاد..لطفا ازم حمایت کنید ………………… Skayfall به معنی سقوط از اسمان
بیتوجه به کرد و خاکِ روی زمین تعادلش رو از دست داد و اجازه داد که گرد و خاک، دامن سیاه رنگش رو احاطه و سفیدیه جوراباش رو زیر سوال ببره +ا..وه خدا..ای..اخخ کمرم *بهت گفتم که دیر میرسیم! دیدی؟ +باشه باشه..قول میدم دفعه ی بعدی نباشه *واقعا که عقلتو از دست دادی!! +هی جین! وایسا هی جینننن الان میاممم بی توجه به خراش زانو هاش بلند شد و دامن کثیفش رو تکوند +اه لعنتی! **** از در پشتی وارد کلاس شد و با دیدن هی جین که رو نیمکت منتظرش نشسته لبخندی زد زمزمه کرد +خب خانم یانگ اولین روز بدون راننده ی شخصی چطور بود؟ *خفه شو یون! اخه چه فکری با خودت کردی؟ ما بیست کیلومتر رو پیاده اومدیمم! +فقط یخورده تنوع لاز.. کاغذی که روی میزش فرود اومد اجازه ی بقیه ی حرفش رو نداد به اطرافش نگاه کرد و طبق معمول جئون رو دید که هر از گاهی نگاش میکنه هی جین لحظه ای معتل نکرد و به طرف کاغذ حمله ور شد و وقتی بلاخره به چنگش گرفت پوزخندی زد.. *خب ببین کی از خانم کیم تقاضای یه قرار عاشقانه کرده ساعت سه رو پشت بوم مدرسه! اسمشم ننوشته…
هی جین لحظه ای به درون افکار خودش فرو رفت..تا تاخیر لب زد *ختما جونگ سوکه… +چنجا؟بچه شدیی؟جونگ سوک حتی به من نگاهم نمیکنه چه برسه به اینکه واسم دعوت نامه بفرسته *نه باباا! مگه تو روش کراش نداشتی؟ الان باید پر پر بزنی که..خطشو ببین…مرتب و منظم..حتما جونگ سوکه +جونگ کوکم مرتب مینویسه! اون خطش حتی بهترم هست *اون که یه بار بهت اعتراف کرد و تو ردش کردی واسه چی باید دوباره بهت اعتراف کنه؟ +شاید چون خیلی دوستم داره.. *تو خواب ببینی یون! اون پسر همه چی داره..حتی یه خانواده ی ثروتمند..و تو ردش کردی چون اون زمان یه دختر لوس بودی که پدرش واسه اولین بار گذاشته بود بیاد دبیرستان و معتقد بود که خانواده ی جئون در حدش نیستن! +ما فقط تایپمون بهم نمیخوره…درضمن فکر کنم الان کسی که معتقده در حدش نیستم اونه..هرچی باشه من از یه دختر موقر و با لوس به یه انسان درمونده و خوش گذرون تبدیل شدم و اگه اون از دختری که قبلا بودم خوشش میاد…خب پس دیگه بهش نمیخورم!
هنوزم از نرفتن به قرار پشیمون بود و با سنگ های جلو پاش بازی میکرد اپل واچش پنج کیلومتر دیگه رو نشون میداد ولی دیگه توان راه رفتن نداشت +اوه خدایا!.. با پیدا شدن عمارت لبخندی زد و سرعتش رو بیشتر کرد و بعد از پونزده مین رسید.. +خانم میننن! من برگشتم این حرفش مساوی بود با سکوت از طرف متقابل.. و تنها صدایی که در گوشش نجوا میکرد صدای بازپخش خودش تو اون خونه ی ساکت و خلوط بود! درسته!! خونه خلوط بود توجهش به جای خالی وسایلی که جایگزین شده بودن جلب شد کم کم زنی با پاشنه بلند هایی به سرخی خون از پله هایی که حالا با روکش سنگ های مرمری پوشیده شده بود پایین اومد اروم نجوا کرد:بیخشید میشه بپرسم شما اینجا چیکار میکنید؟ هایون به چهره ی زن نگاه کرد اون جذاب بود! موهای قهوه ای پرپشت و پوست صاف..حتی بدون یک لکه! چشمای بادومیش به طرز خیره کننده ای خوش حالت بودن و لب هاش نازک…درست مثل قلبش +م..من برگشتم خونه دیگه! &ببخشید اما این خونه ی منه!ً +کاملا مطمئنم وقتی امروز صبح اینجارو ترک کردم خونه ی من بود &فکر کنم زده به سرت خانم ما این عمارت رو هفته ی پیش تو مزایده ی بانک خریدیم امروز ظهر هم اسباب کشی کردیم! همسرم بهتر در جریان قرار داره اون ساعت هفت برمیگرده اگه درمورد کار های تجار… نگاه زن به یونیفرم تن دختر جلب شد
&اوه یه بچه مدرسه ای! پس فکر نکنم درمورد کار های تجاری باشه تو مدرسه ی هایوانی درسته؟ راستشو بخوای منم یه پسر دارم که تو همون مدرسس! میخوره هم سن و سال تو باشه بگذریم…تو باید کیم هایون باشی! یه خانم مسن بهم گفت که خواهرت رو با خودش برده پس نگران نباش بهم یه ادرسی هم داد وایسا برم بیارمش +خ خیلی ممنون هضم تمام اتفاقات براش دشوار بود..تنش یخ کرده بود و دستاش به سردی یه جنازه…افکارش به سمت مغزش هجوم برده بود و حالا اون فقط چند لحظه وقت لازم داشت برای دسته بندی کردنشون معمولا برای اروم کردن ذهنش چند دقیقه مدیتیشن کافی بود اما خب مشکلات زندگی قبلیش فقط تو خریدن چندتا لباس مجلسی خلاصه میشد….. الان فقط اواره شده بود و خودش مونده بود و خواهر پنج سالش ————————— شرط پارت بعد: ۲۰ کامنت ۱۵ لایک ۳۰ ویو امیدوارم زیاد نباشه..🤍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی🤍🙂
خواهش میکنم :)