اگر پارت معرفی را نخوندی برو و بخونش🤤💜
سلام خوبید پارت اول از داستانم هست امید وارم خوشتون بیاد این داستان با خودت کارتون فقط یک فرق خیلی خیلی بزرگ داره فرقش اینه که جاشون عوض شدن لیدی باگ گربه ی سیاه رادوست داره و آدرین مرینت را خب بریم برای داستان از زبان🐞: تبدیل شدم و رفتم با ابر شرور بجنگم که دیدم گربه نیومده با خودم گفت وای دوباره که دیر کرد از زبان🐱:میو همکار من اینجام ها منا ندیدی از زبان🐞 : عه سلام خوبی پیشی خب دیگه بیا وقت را هدر ندیم لاکی چارم🐞🥊 چی یه دستکش بُکس خب باهاش چیکار کنم🪀«فرز کنید این🪀 یویو لیدی باگ»🪀🦾🥊 خب گربه ی سیاه از زبان گربه ی سیاه 🐱:باشه پنجه ی برنده🐾🐾 من آمادم از زبان 🐞 خب جی کی «اسم ابر شروره» چرا نمیای باهم بازی کنیم و یهو دستکش را تو دست آهنیش کردم دیگه نتونست تیر پرت کنه و بعد با یویوم گرفتم کیفش را پاره کردم و آکوماش اومد بیرون و گرفتمش
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بود فقط لی کاش زود تر عاشق هم بشن من شئی ادرینتی می خوام
جوانانش: ۵ تا ۳ تا دختر ۲ تا پسر 😍
اصلا دوست ندارم بچه هاشون بیان تو داستان
ببخشید ولی من تا پارت9 را نوشتم و داستان کامله😞❤
عالیییییی
مرسی گلم💚🙃