
ناظر تو خدا منتشر کن دوستام منتظرن 🥺
از زبان آدرین .کف زمین نگاه کردم دیدم چند لکه خو.ن روی زمینه بود .رده خو.ن تا کمد جودی ادامه داشت .جلو کمد جودی وایسادم .شمشیرمو درآوردم در کمدو یواش باز کردم دیدم جودی نشته توی کمد زخمی شده بود خو.ن زیادی ازش رفته بود بیهوش بود گردنشو نگاه کردم جای نیش خونآشام بود رنگ پریده بود تکون نمی خورد . جودی با نگرانی بلند کردم از خونه بردمش بیرون . وقتی بردمش بیرون داد زدم کمک کنید یه یکی کمک کنه . دو سه تا سرباز امدن سمتم داد زدم کسی دکتر هست یهو مرینت امد سمتم . نگای به جودی کرد . سریع گفت بزارش زمین ببینم . جودی رو دراز کردم روی زمین . مرینت هم نبضشو گرفت بعد از دو دقیقه مرینت نگام کرد گفت . ادرین تو این دخترو میشناسی خیلی نگرانشی . گفتم اون خواهرمه . با ترس نگام کرد گفت . متاسفم ادرین . با داد ترس گفتم چی..... یعنی..... چی منظورت چیه ....؟. گفت دمای بدنش پایینه نبض نداره ....... تموم کرده ادرین..... .
از زبان مرینت . وقتی به ادرین گفتم که تموم کرده ادرین سوکت کرد......... سرشو اورد پایین .......اشک از چشمانش داشت می امد ......افتاد رو زانوهاش.... بعض ترکید ........... سرشو اورد بابا داد زد خداااااااااااااااااا ..... بعضی از سربازان از جمله کاگامی لوکا فیلیکس لیان آمدن درو ادرین گرفتن همه بی خبر داشتن به ادرین نگاه می کردن . ادرین فقط داشت گریه می کرد

از زبان لیان . وقتی فهمیدم چه اتفاقی برای خانواده ادرین افتاد ناراحت شدم بیشتر از همه ادرینو تو اون حالت دیدم . من مرینت به ادرین کمک کردیم که خودشو جمع جور کنه بعدش کمکش کردیم که خانوادشو نزدیک خونشون خاک کنه . بعد از خاک کردن خانواده ادرین . ادرین کنار قبراشون وایساده بود فقط به قبراشون خیره شده بود سوکت کرده بود . من مرینت کمی دورتر از ادرین وایساده بودیم نگاش می کردیم . هیچ اتفاقی نمیافتد مرینت می خواست بره سمتش که من دستشو گرفتم گفتم بهتره بزار به حال خودش باش . مرینت روبم کرد گفت . نمی خوام تنها باشه . دستمو کشیدم رفتم سمت ادرین . پشته ادرین وایساد بودم . دستمو آروم گذاشتم روی شونه چپش گفتم..... متاسفم ادرین ...... اگه کمی زود تر رسید بودیم . تا الان زنده بودن ...... ادرین هیچ عکسالعملی نشون نداد حتی بهم توجه هم نکرد مثل یه سنگ وایساد بود .......... گفتم ......بازم میگم واقعا متاسفم ...... دستمو اوردم پایین . می خواستم برم که ادرین با صدای یوش گفت چرا تو متاسفی ....... من باید متاسفم باشم که فقط سه روز نبودم .
ادرین گفت من به اون خانواده خیلی مدیون بودم. هر کاری می کردم جبران نمی شد . 3 سال پیش اگه اون بهم کمک نکرده بودن من الان زنده نبودم. من هیچ نسبتی باهاشون نداشتم ولی همیشه مثل عوض خانواده باهام رفتار می کردن . هیچ وقت فراموشون نمی کنم . ......هرگز ...... ادرین روبم کرد با خشک بهم نگاه کرد گفت . قسم می خورم که انتقامشون میگیرم . از حرف ادرین جا خوردم . یهو صدای شیپور امد .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عالی بود
منتظر بعدی هستم
پیشاپیش عیدتون مبارک
مرسی ممنون
همچنین
عالیییییییییییییییییییییی 🤩😍🤩🤩🤩😍😍😍😘😘😘😍😘😘😘
هر کی از داستانت بد گفت بگو برم سراغش از اون آبدولیو های محکمم ده هزارتا بهش بزنم😑مدیونی نگی🙁برا منم پارت 24 با بدبختی منتشر شد🥲
من نوکرتم ♥️♥️
😚
😘😘😘🥲
عالی
مرسی ♥️♥️♥️♥️
500 تاییم کنید بک میدم😐❤
500 تاییم کنید بک میدم😐🧡
500 تاییم کنید بک میدم😐💛
500 تاییم کنید بک میدم😐💚
500 تاییم کنید بک میدم😐💙
500 تاییم کنید بک میدم😐💜
500 تاییم کنید بک میدم😐🤎
500 تاییم کنید بک میدم😐🖤
500 تاییم کنید بک میدم😐🤍
آنفالو کنید آنفالو میکنم=/💔