هلو چطچورین دلتون تنگیده بود؟ خب اون داستان قبلیه از خیرش بگذریم یه داستان توپ اوردم اوم ماچ ماچ ماچچ به این رمان تووپ خب ناظر جون عزیزم قربونت برم لطفا اینو قبول کن زود بچه ها منتظرن خب برین بخونین
مری: با صدای زنگ کو.فتی گوشیم بیدار شدم مری: الوووو الینااااا آخه چه مرگته ساعت ۶ صبح زنگ میزنی دیوونه الیا: احمق خانوم ساعت ۱۰ هست یک ساعت از وقت کاریت تو شرکت گذشت رییس خیلی جوش اورده 😐 مری: وااااای بدبخت شدم تبدیل به فلش شدم و یک صدم ثانیه نشده رفتممم رسیدم با نفس عمیقی وارد شدم الیا که با استرس نگاهم میکرد گفت: رییس تو اتاق بدجور عصبی هست از ترس سرمو بالا پایین کردم که منظور میدونم رو میرسوند که اونم فهمید و مثل اینکه برام دعا کرد در زدم گابریل: بیا تو رفتم مرینت: سلام گابریل: مرینت چرا انقدر دیر کردی هاننننن مری: ببخشید عمو جان واقعا بدجور خواب موندم دیگه تکرار نمیشه گابریل: فقط ایندفعه رو میبخشمت میتونی بری مرینت: ممنونم خداحافظ و رفتم الیا: چی شددددد چی گفتتتتتتتتت مرینت: ای گوشم هیچی بابا ارفاق کرد و گفت دفعه بعد نمیبخشمت و گفت برو الیا: خب خدا را شکر ادرین: مثل اینکه بولوبری کوچولو دیر کرده مرینت: ربطی به تو نداره پسر عمو کله آناناسی زرد انبوه الیا: من از حضورتون مرخص میشم بای 😁😂😈 نگاهم رفت به آلیا و یه چشم قره وحشتنااااااک بهش رفتم که خودشو قهوه ای کرد و رفت یهو ادرین محکم کوبیدم به دیوار
ادرین: خب به کی گفتی کله آناناسی زرد انبوه مرینت: به تووو دلم خواست گفتم ادرین: تو غلط کردی و یهو شونم رو گرفت و فشار داد مرینت: ادریننننننن ولم کنننن غلط کردمممم ادرین: حالا ادب شدی و ولش کرد مرینت: تقاصش رو پس میدی و رفتم بعد از کار: مرینت: رفتم خونه (هیرو: هان راستی مرینت خانوادش با عمو ایناش یه جا زدنگی میکنن آخه یه عمارت خیلی بزرگه که تام و گابریل که توی داستان برادر هستن و خیلی هم صمیمی هست با هم ساختن) تو اتاقم بودم بعد یه خورده موبایل بازی رفتم پایین همه اونجا جمع شده بودن گابریل: مرینت تو باید برای مسابقه طراحی مد به نیویورک بری و اگر برنده بشی جایزه خیلیییییییی میلیاردی بهمون میدن و از اینی که هستیم پولدار تر میشیم و در نتیجه شرکتمون معروف تر میشه و زندگیمون از اینی که هست راحت تر میشه مرینت: باشه عمو من میرم و حتمی سر بلندتون میکنم گابی: اره میدونم ولی آدرین هم همراهت بیاد به عنوان محافظت و مدلینگ مرینت: چیییییییییی عمراااااااا من با اون نمیرم گابریل: مجبوری فهمیدی باید به حرف بزرگترت گوش کنی مرینت: چشم عمو حالا کی میریم گابی: فردا صبح مرینت: آهان باشه من میرم بخوابم گابریل: باشه برو شب بخیر مرینت: شب بخیر عمو صبح روز بعد:
ادرین: خب به کی گفتی کله آناناسی زرد انبوه مرینت: به تووو دلم خواست گفتم ادرین: تو غلط کردی و یهو شونم رو گرفت و فشار داد مرینت: ادریننننننن ولم کنننن غلط کردمممم ادرین: حالا ادب شدی و ولش کرد مرینت: تقاصش رو پس میدی و رفتم بعد از کار: مرینت: رفتم خونه (هیرو: هان راستی مرینت خانوادش با عمو ایناش یه جا زدنگی میکنن آخه یه عمارت خیلی بزرگه که تام و گابریل که توی داستان برادر هستن و خیلی هم صمیمی هست با هم ساختن) تو اتاقم بودم بعد یه خورده موبایل بازی رفتم پایین همه اونجا جمع شده بودن گابریل: مرینت تو باید برای مسابقه طراحی مد به نیویورک بری و اگر برنده بشی جایزه خیلیییییییی میلیاردی بهمون میدن و از اینی که هستیم پولدار تر میشیم و در نتیجه شرکتمون معروف تر میشه و زندگیمون از اینی که هست راحت تر میشه مرینت: باشه عمو من میرم و حتمی سر بلندتون میکنم گابی: اره میدونم ولی آدرین هم همراهت بیاد به عنوان محافظت و مدلینگ مرینت: چیییییییییی عمراااااااا من با اون نمیرم گابریل: مجبوری فهمیدی باید به حرف بزرگترت گوش کنی مرینت: چشم عمو حالا کی میریم گابی: فردا صبح مرینت: آهان باشه من میرم بخوابم گابریل: باشه برو شب بخیر مرینت: شب بخیر عمو صبح روز بعد:
سمتیتقدبهی
همیننننن خماریییییی ببخشید دیر شد یادم رفت بنویسم
تا ۳۰ تا کامنت بزارین پارت بعد نمیزارممممم😅
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام کیوت 🍓💕
من جیسو هستم 💜
یه آیدول تازه کار 💕
به فن هام میگم آرمیسو 🍓💕💖
میشه آرمیسو بشی ؟ 💕🍓💜
من زیاد آرمیسو ندارم 🍓
خوشحال میشم فالوم کنی 💖
ببخشید بابت کامنت🍓
لطفا اگه ناراحت شدی بهم هیت نده 💕
میتونی پیامم رو پاک کنی 💖
اگه ناراحت نشدی میشه پیامم رو پین کنی ؟
ممنون میشم کیوتم 💜
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
موشه بری نظرسنجی اخرم؟ 💕🍶
اره دیدم خیلییییییی خوجگل بوددددد😍
۳۰
۲۹
۲۸
۲۷
۲۶
۲۵
۲۴