20 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ƴσηι انتشار: 4 سال پیش 1,518 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام گلای تو خونه ...... جین لاورو ارمی های نمونه .... امدم با یه فیک از ورد واید هندسام 😆 دیدم استقبال شد ادامه شو میزارم هر چیز دیگه ای دوست دارید بگید بزارم حتی از گروه های دیگه مثل اکسو . بلک پینک اینا رو بیشتر میشناسم اما اگه گروه دیگه ای هم میخواید بگید اگه نشناسمشون میرم مطالعه میکنم اسماشونو یاد میگیرم
امروز روز تعطیلیم بود و من در خواب ناز به سر میبردم جوری که توی خواب لبخند میزدم ولی این صدای زنگ
تلفنم بود که منو از خواب بیدار کرد و رویای شیرینمو پاره کرد ، زیر لب فشی نثارش کردم و با چشمای بسته تلفنو جواب دادم.
"الو!؟" "سلام می نا کجایی؟"" خونه" "چیکار میکنی؟!"
" داشتم تو خوابم حال میکردم که بعضیا مزاحم شدن."
"اها! خوب میدونی !! تو امروز تعطیلی درسته ! من ولى شیفتم"
" زنگ زدی اینا رو به من بگی ریلی؟ !!"
"نه خوب ببین من شیفتم ولی واقعا حالم خوش نیس اومدم بیمارستان ولی یه مشتری هست که باید کارشو انجام بدم و من نمیتونم....""عه بیمارستانی ! خوب زودتر بگو عزیزم! فهمیدم ادرس مشتريو بده ."
"خوب این مشتری وی ای پیه باید خیلی مراقب باشی ، حتما کارا رو درست انجام بدی ، و هرچی دیدی اونجا به کسی نگی و حتما حتما قبل اومدنش خونه رو ترک کنی."
"واه این چه چقدر قانونیه ... خوب شاید کارم طول کشید اونوقت چجوری ولش کنم برم."
"ببین من حالم خوش نیس وگرنه همیشه من با اجوشی میرفتیم ولی الان نوبت منه و من میترسم به رئیس بگم که بازم غیبت دارم وگرنه بهت نمیگفتم"
"باشه باشه ! خیله خوب درست انجامش میدم."
"می نا خواهش میکنم خرابکاری نکن و سر وقت بیا بیرون مشتریمون از اینکه یه دختر جوونه تو خونش ببينه بیزاره و ممکنه رئیس هم منو اخراج کنه هم تو رو."
"فهمیدم بابا ادرسو بفرس ."
"می نا خواهش میکنم خرابکاری نکن و سر وقت بیا بیرون مشتریمون از اینکه یه دختر جوونه تو خونش ببينه بیزاره و ممکنه رئیس هم منو اخراج کنه هم تو رو."
"فهمیدم بابا ادرسو بفرس ."
تلفنو قطع کردم و از سر جام بلند شدم و به دوش سرسری گرفتم و و ناهارمو با یه رامن ساده سر کردم.بعد رسيدن آدرس خونه و لیست کارام با برداشتن کیفم از خونه بیرون اومدمو به سمت ایستگاه اتوبوس رفتم .
آدرس اون خونه مال بالا شهر بود و من باید قبل رفتن به اونجا میرفتم و کلیدای خونه رو از چه یونگ میگرفتم و بعد به اون خونه میرفتم...
من می نام یه دختر ۲۵ ساله که بعداز اومدن به کره همه چیز جوری که میخاست پیش نرفت و مجبور شدم برای
ادامه زندگیم توی یه شرکت خدمات منزل کار کنم و با اجاره اتاق کوچکی بتونم زندگیمو بگذرونم.
تنها دوستم چه یونگ باشه که همراه من توی اون شرکت کار میکنه ولی مقامش از من بالاتره چون اون تجربه
بیشتری داره و ۶سال از من بزرگتره برای همینه که اون توی خدمات مشتریای وی ای پیه ولی من نه
به بیمارستان رسیدم به چه یونگ زنگ زدم و ازش پرسیدم که کجاس؟
رفتم پیشش حسابی رنگش پریده بود، اونی بیچارم واقعا حالش خوب نبود.
" چت شده اونی؟ چرا اصن رنگ به صورتت نداری؟"
"نمیدونم می تا چند روزه که حالم بده بالاخره امروز اومدم دکتر گفتن باید آزمایش بگیرن و تا شب اینجا بمونم"
" اوه اونی جونم چش شده ؟ قول میدم کارمو خوب انجام بدم و زود بیام پیشت . من دیگه میرم."
"اره بهتره بری و زودتر کارتو تموم کنی و از اون خونه بیای بیرون !"
"باشه چشم"
و به سمت بیرون رفتم که دوباره داد زد.
"لطفا قبل اومدنشون بیا بیرون ."
سرمو تکون دادم و بازم به راهم ادامه دادم.
"چرا اینقد گیر میده این مشتری خوب چشمم به قیافه نحست بیافته چی میشه اكبيرى !!!!
نکنه اینقد زشتی که میترسی من ببینمت!!! نکنه اینقد خرپولی که دلت نمیخاد چشت به په کلفت بیافته. آه از همتون متنفرم کاش میتونستم بجای تمیز کردن خونه هاتون ، گند میزدم بهش . ایشش"
بالاخره بعد ده دقیقه سواری به مقصدم رسیدم، دوباره به آدرس نگاه کردم و سوتی زدم عجب خونه ای ، یعنی همش مال یه نفره ؟؟!!
وارد محوطه فضای سبزش شدم و با کلیدایی که چه يونگ بهم داد دررو باز کردم.
من فقط قرار بود طبقه اول رو مرتب کنم به اتاقا کاری نداشته باشم و برای شامشون یه غذا درس کنم و خارجی یا کره ای بودن غذا هم مهم نبود.
وارد خونه شدم خوب طبقه اول به پذیرایی بزرگ که گوشه ای از اون مبلای راحتی شیکی وجود داشت وایییی!!!
دویدم و پریدم روشون چقد نرم و باحاله !!
طرف دیگه هم میز و صندلی سلطنتی چیده شده بود ، به سینما خانوادگی باحال هم بود.
واییی اینجا بهشته!! من تا حالا همچین خونه ای نیومده بودم ولی اینجا محشر بود
واییی !!!
من تا حالا همچین خونه ای نیومده بودم ولی اینجا محشر بود.
بلند شدمو موهامو که باز شده بود رو محکم گرفتم و پیچیدمو بالای سرم گوجه ای بستم.
گوشیمو در آوردم و پلی لیست مورد علاقمو پلی کردم و با قر وارد اشپزخونه شدم خوب اول غذا، با سرعت مواد لازمو پیدا کردمو براشون
جاجامیونگ و برنج درست کردم ، ولى موقعه درست کردن گوشتا په خوره به جونم افتاده بود مرغ درست کنم بجای خوک سرخ شده و اخرم کار خودمو کردم و مرغا رو به سبک خودم مزه دار کردمو گذاشتم تا با آب بپزه .
از اشپزخونه خارج شدم و وسایل تمیز کاری رو که دم دست گذاشته بودنو برداشتمو شروع کردم به سویدن خونه ،
همزمان میخوندمو و میرقصیدمو و میساويدم
خونه رو جارو زدم و دستمال کشیدم و اخرش رو مبل افتادم.
احساس میکردم خونه برق میزنه وای چه خوب !!
با بوی خوشمزه مرغا دوییدم تو آشپزخونه و بقیه مخلفات رو بهش اضافه کردم و گذاشتم یه کم دیگه بپزه و منم توی اشپزخونه رو تمیز کردم و کوه ظرفای کثیفشونو شستم. توی این خونه مگه چند نفر زندگی میکنه که این همه ظرف کثیف هست وحشتناکه !! و دوباره رفتم سراغ مرغام که بوی خوبش تو کل خونه پیچیده بود ، سرش برداشتمو بو کشیدم
وای دهنم آب افتاد کاش میتونستم منم امروز باهاش شام بخورم
دوباره بو کشیدمو و درشو گذاشتم زیر شعله رو خاموش کردم. پیشبند و دستکشامو در اوردم و گذاشتم سر جاشون و آهنگمو قطع کردم .
با قطع شدن سر و صدا اهنگ صدای در بود که شنیدم و پچ پچ صدای چندتا ادم که داشتن ناله میکردن و میخندیدن
خشکم زده بود حالا چه غلطی بکنم ؟ بدبخت شدم ؟!!!! الان خیلی بد میشه اگه منو ببینن هم برای خودم بد میشه هم برای چه یونگ !
صدایی اومد که گفت وای چه بوی خوبی بیاد بچه ها با این حرفش به خودم اومدم و با دو به سمت طبقه بالا رفتم که به سالن نشیمن کوچیک بود با چندتا اتاق حالا چیکار کنم چیکار کنم ؟؟؟ کجا برم که صدای یه نفر از پله ها اومد
با عجله وارد اولین اتاق شدم به تخت بزرگ وسط اتاق بود و کمدای دیواری که دیوار روبرو رو پوشیده بود و پنجره ای که خیلی بزرگ بود . روی دیوار چندتا عکس بود که از شدت ترس و اضطراب نفهمیدم روی تخت چندتا عروسک بود
دور خودم چرخیدم و به اطراف نگاه کردم و اگه برم توی کمد که وقتی بخاد لباس عوض کنه منو مبينه ، پس برم زیر تخت امیدوارم با زیرتختش کاری نداشته باشه اروم خم شدمو سینه خیز زیر تخت رفتم و از ترس چشماتو بستم
بعد چند لحظه در اتاق باز شد و یه نفر خرامان خرامان وارد اتاق شد و کیفشو کنار تخت گذاشت و به سمت کمدا رفت
من فقط پاهاشو میدیدم و از ترس جلوی دهنمو با دستم محکم گرفته بودم و توی دست دیگه گوشیمو فشار میدادم.
به پاهای بزرگش زل زده بودم که معلوم بود که مرده که شروع کرد به دراوردن لباساش شاید میخاست بره حموم یا هم لباساشو عوض کنه ، خدا خدا میکردم بره حموم تا من بتونم فرار کنم.
توی افکارم غرق بودم که در اتاق زده شد و به نفر وارد شد.......
20 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
78 لایک
عالی 😍 عالی 😍 عالی 😍
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خیلیییییی عالییییییییی 💗
خیلیییی ممنون
عالییییییییییی
مرسییییییی
عالیییی عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسییییییی مرسییی
عالیییییی من که رفتم بقیشو بخونم 😵😵🚶♀️🏃♀️🏃♀️🏃♀️
تنکیو💜😄
عالیییی بوددددد خیلی قشنگ بود
یه سوال تو دختری؟
خوشحال میشم اشنا شیم 😁
مرسییی
اره دخترم
ملیکام ۱۴ ساله 😁
خیلیی عالیههه واسهری خودت یه پا نویسنده هستیا😃
ممرسیی
از استری کیدز هم بزار در مورد هیونجین باشه
راستی داستانی خیلی خوب بود🤗
اه باشه حتما
مرسی
عالی بود خیلی خوشم اومد از داستانت
ذهن من : الان جین میکشش ببینه اونجاس
نمیشه هم گفت پارت بعدی چون هم تو گذاشتیش برا بررسی و نمیتونی کاری کنی که سریع تر بررسی شه🤣🤣
بعد این از ته بزار
خوشحالم خوشت اومده
چه ذهن خلاقی
بله الان هنوز توی صف برسیه متاسفانه
یکم دیر گفتی ۳ نفر قبل تو گفتن😂
اما حتما مینویسمش زود
فول یا پارتی ؟لطفا اینو جواب بده
اگه قراره بمیره بگو من میتونم 😟😟
فول
حال ندارم بشینم پارتی بخونم😑🖐
نه بابا جین ولش میکنه میره 😂😂😂😂
درسته من خیلی اهل داستای غمگینم اما خوشم نمیاد برای بقیه از اونا بنویسم احساس گناه میکنم فکر میکنم من به گریه انداختمشون 😂😂😂
عااااااااااااااااااالی بود !
پارتیش کننننننننن پیلیزززززز !
وااااااااااااااای تا حالا داستان به این هیجانی و باحالی ندیده بودممممممممم !😊😙😙😙😙
ادامه بده فرزندم 😂😙😙
مرسیی
منطورت پارتی برای همون فیک شوگاعه؟
ببخشید درسام خیلی زیاده گیج میزنم