
ممنون بابت حمایت هاتونننن🌸🙂
عشق یهویی🤧🍥 پارت 5 ببخشید زیاد حس و حال ندارم یه داستان دیگه ام دارم توی سامانه کوییز مینویسم والا گشادیسم گرفت نمد چرا😐🤌هر وقت حوصله داشتم مینویسم 😅🌸خب دیگه زر نزنیم بریم سراغ ادامه🙂 اون تهیونگ بود!!!!! افتاده بود روی زمین دستگاه تنفسم بهش وصل بود.( خدا نکنه🤧)چهار پنج تا سکته زدمو اومدم بدو بدو دویدم سمت تهیونگ و توی بغلم گرفتمش.... بی اختیار زدم زیر. گریه ات:کی اینکارو باهات کرده( نقطه ها گریه هستن )..... میکشمش..... چرا به این زودی میخوای بری..... بیدار شو لنتی..... [یهو ته بلند میشه و میگه سوپرایز😐] ات:وایییی لنتی ترسیدم.ته:حالا گریه نکن امروز تولدت بود گفتم سوپرایزت کنم. ات:سوپرایزت اصلا قشنگ نبود ترسیدم اونم تا سر حد مرگ. ته:باشه دیگه حالا بخند( ات یه لبخند بزرگ میزنه)ته:حالا شد. ات:کامساهامیدا ( ممنون)تهیونگا ولی همین که به فکرم بودی ممنون🤧🌸ته:این تازه شروع شه..... راننده!!! ( یه ماشین سیاه میاد دم در کمپانی)ته:خب خانم کیم بفرمایید!!! ات:ما که هنوز ازدواج نکردیم😅ته:ولی از الان به بعد خانم کیم هستی🙂راننده:خانم و آقای کیم بفرمایید( درو براشون باز میکنه)ته:برو داخل ات:چشم🌸[دوتاشون میشینن داخل و ته ات رو میبره کافه شیک تا هرچی میخواد بخوره] ات:وایییییییییی این بهترین کادوئعععععععععع ته:میدونستم عاشق خوراکی هستی برای همین برای تولدت اینجا رو گرفتم😅🍥ات:ممنونننن.راستی یه سوال؟؟؟ ته:بگو! ات: توی روز تولد منو از کجا اوردی؟ ته:از پی دی نیم و پروندت😅ات:😐😐😐 ات:ولی ممنون🌸🍥 ته:خواهش میکنم.... یه هدیه برات دارم..... ات:هدیه؟ وای من عاشق هدیه هستم. ته:چشماتو ببند. ات:باشه... ( ته خم میشه و ل*باتونو میبوسه)[بسم الله نمیدونم از کجام در اوردم... تهیونگا منو ببخش.... قول میدم دیگه ننویسم 🤧به خدا من از اون فن بدا نیستما اینو بزار بنویسم دیگه یه دونه هنتای هم توش پیدا نمیکنی🤧🤧]ات:..... ته: حالت خوبه؟ ات: نه... اینجا.... هوا.... گرمه!!! ته: سرخ شدی که؟؟ ات:نه من سرخ پوف چی نه اهم اصلا نه... آره سرخ شدممم ته:ببخشید!!!!! ات:اشکال نداره ممنون هدیت خوب بود🌸🍥ته: پس خوشت اومد ات:تقریبا😅ته: اشکال نداره.... ات:بزار زنگ بزنم∆ هم بیاد. ته:∆ کیه؟ دختره؟ ات:∆دوست منه و دختره. ته: پس بگو دوستتم بیاد...
ات: باشع(ات زنگ میزنه به ∆)∆: الو آجی خوبی؟ ات:تو خوبی آجی؟ ∆: چی خبر؟ چرا زنگ زدی؟ ات: سلامتی.. هیچی زنگ زدم دعوتت کنم کافه ته برام تولد گرفته!! ∆: او چه رمانتیک ات:∆هههه!!!!!! ∆: باشه حالا جوش نیار آدرسو برام لوکیشن کن میام🙂 ات: باشه برات لوکیشن میکنم( پایان مکالمه) ته: خب چی شد؟ ات: گفت میاد آدرسو براش لوکیشن کردم🌸[∆ رفت لباسشو عوض کرد و اومد توی کافه] ∆: نه بابا چه شیک ات:∆! ∆: اهه سلام ات و واو..... ته: بله؟ ∆: شما کیم تهیونگ هستین؟؟ ته: بله ∆: جون مادرت اینو امضا کن... منم یه آرمی هست ممممم!!! ته: واقعا چقدر عالی بفرما! ∆: مرسیییی ته: ات نگفته بودی دوستت ارمیه؟! ات: آره آرمیه پس فک کردی من با کی وقتی هنوز میکاپ آرتیست نبودم دردو دل میکردم و قربون صدقه شما ها میرفتم؟ ته: مگه آرمی قربون صدقه ما میرن؟ ات:آره بابا وقتی موفقیتی کسب میکنید چنان میکنن توی چشم هیترا که نگو.... یا مثلا وقتی توی تلویزیون ایران یا جاهای دیگه موزیک ویدیو شما رو نشون میدن چنان قربون صدقه میرن که نگو،..... ته: واقعا؟!! عجب آرمی هایی داریم😅[همونطور که داشتن با همدیگه حرف میزدن.... ] بعله این پارتم کم بود گفتم ایده هام ته کشیده البته ته نکشیده من خودم دستام به فنا رفته از بس دارم مینویسم😐🤌شاید فک کنید خیلی کمه ولی در اصل من 4 تا داستان دیگه ها دارم که هی اونا رو مینویسم و منتشر میکنم برای همین یکم نمیرسم.... بعد درسه مدرسه هم هست و..... اوو حالا به من 40 تا بازدید و 5 تا لایکمو بدید من بریم😹😹 نظرتو بهم بگو🌸😅 نویسنده: درسا😹🌸
بچه ها اگه غلط املایی دارم ببخشید آخه کرم دارم وسط کلاسم اینارو مینویسم😐🤌
40 تا بازدید و 5 تا لایکمو بدین من برم😐🌸
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفاا ادامه بدهه
عالی فالوویی بفالوو:))