💕💕💕💕💕💕
به روز توی فصل 3 میراکلس بانیکس یه دختر را از آینده به گذشته میاره اسم اون دختر آدرینا بود چشم های اون سبز و مو هاش طلایی بود یهو آدرینا دید کاگامی و آدرین می خوان همو ب*ب*و*س*ن*د
اون رفت و نزاشت آدرین و کاگامی همو ب*ب *و* س*ن*د کاگامی گفت چیکار میکنی؟ آدرینا دست آدرین را گرفت و رفت. آدرین به آدرینا گفت منو کجا میبری آدرینا گفت یه جای خلوت. آدرینا آدرین را برا یه جای خلوت، گفت من آدرینا هستم گفت مگه تو لیدی باگ را دوست نداری؟
آدرین گفت چرا ولی اون منو دوست نداره. آدرینا گفت چرا داره ولی اون آدرین را دوست داره نه کت نوار. آدرین گفت واقعا؟ آدرینا گفت آره. آدرین گفت پس من بايد هویتم زا بهش بگم. آدرینا گفت نههههههههه. آدرین گفت چرا ؟ آدرینا گفت چند بار این اتفاق افتاده ولی باعث شرور شدن شما شده و حافظتون را از دادید.
آدرینا گفت من فردا توی مدرسه ای که توش هستی ثبت نام میکنم اونجا بهت میگم چیکار کنی و بعد رفت. آدرین هم رفت خونشون. آدرین به پلگ گفت بنظرت آدرینا میتونه کمکم کنه که به لیدی باگ برسم؟ پلگ گفت من نمی دونم.
فردای آن روز از زبان آدرین بیدار شدم و رفتم مدرسه خانم بوستیه گفت بچه ها این هم کلاسی جدیدتون آدرینا هست. آلیا به مرینت گفت مرینت بنظت آدرینا شبیه آدرین نیست؟ مرینت گفت آره خیلی شبیه آدرینه. بعد از درس آلیا و مرینت رفتن پیش آدرینا. آلیا به آدرینا گفت تو با آدرین نسبای داری؟ آدرینا گفت امممممممم.... آره من دختر خالشم. آدرینا گفت مرینت تو از آدرین خوشت میاد؟ مرینت گفت نهههههههه...... آره.
من بهت کمک میکنم تا بهش برسی. مرینت گفت واقعا؟ آدرینا گفت آره من بهش نزدیکم می تونم بهش بگم. مرینت گفت ممنونم آدرینا گفت خاهش میکنم. بعد رفت آدرینا به آدرین گفت آدرین من نمی خواستم بهت بگم اما مجبورم من دختر تو در آینده هستم.
آدرین گفت چییییییییییی؟! آدرینا گفت مرینت لیدی باگه من به تو گفتم اما تو نباید بهش بگی کت نواری. آدرین گفت چییییییییییی! آدرین گفت اما اون از من خوشش نمیاد😢گفت چرا میاد تو در آینده با اون ازدواج میکنی. آدرین گفت واقعا خب پس اگه من در آینده با مرینت ازدواج میکنم تو چرا آمدی اصلا تو چجوری امدی به گذشته؟ آدرینا گفت من با بانیکس آمدم.
آدرین از کجا باور کنم آدرینا معجزه گر موش را به آدرین نشان داد گفت اینو مرینت به من داده در آینده. آدرین باور کرد. گفت خب بايد چیکار کنیم گفت فردا وقتی میری مدرسه با مرینت حرف بزن بهش بگو که دوستش داری. آدرین باشه، راستی تو شب کجا می خوابی آدرینا گفت بعدا بهت میگم و رفت.
فردای آن روز از زبان آدرین بیدار شدم و رفتم مدرسه به خانم بوستیه گفتم میشه من پیش مرینت بشینم؟ مرینت 🍅🍅 خانم بوستیه گفت آلیا اشکالی نداره آلیا گفت نه. آدرین و آلیا جاشون را عوض کردن. مرینت به آدرینا نگاه کرد آدرینا یه چشمک زد(یعنی بهش گفتم )
بای✋🏻✋🏻✋🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)