
سلام کیوتا😁ببخشید که خیلی به خاطر پارت جدید منتظر موندید🥺امیدوارم خوشتون بیاد💕اگر نمیخوای بخونی داستان و حداقل لایک کن تا حمایت حساب بیاد🥺🥺💕مرسی
روز بعد/ از زبان اونسو: وقتی که چشمام و باز کردم دیدم همشون وایسادن و مثله اینکه منتظر بودن من بیدار بشم😐😂 یه نگاه ریزی به یونهو کردم و بعد با دو تا دستام چشام و پاک کردم و گفتم: یااااااا....چه خبره؟؟ چرا وایسادین؟🤨😐 جیمین/: به به خانم اونسو بالاخره بیدار شدی؟؟ امروز باید مرخص بشی....گفتیم بزاریم بخوابی و هر وقت بیدار شدی میبریمت ☺️ ا★ هاا.اوکی شد..عام یعنی چیزه..فهمیدم خب پس مسلمن با این لباس که نمتونم برم خونه؟ درسته؟ یونهو:خواهر قشنگم برات لباس اوردم عوض میکنی پاشو از جات کمکت کنم از زبان اونسو : وقتی بلند شدم بهشون گفتم برید بیرون تا من لباس بپوشم.....همه رفتن بیرون جز جیمین که همینجوری وایساده بود...😑بهش گفتم:برو بیرون میخوام لباس بپوشمممممم جیمین: خب بپوش😊 ا★ یااااااا...مرتیکه گفتم میخوام لباس بپوشم ، جلوی تو که نمیشهههههه😠😠🤬
جیمین: بیا کمکت کنم لباس بپوشی ممکنه یه موقع سرت گیج بره بیوفتی😁 از زبون جیمین: تا اینو گفتم گلدون روی میز کنار تختش و برداشت و خواست پرتاب کنه😬😶 که یهو یونهو جلو شو گرفت بعد اونسو بهم گفت: بیا برو بیرون بیشعور 😠تا اینو تو سرت خورد نکردم😑 جیمین: عااا...باشه بروسلی..من میگم چرا همه مردم سرشون شکسته بود پس تو کردی😏دارم میرم..(به به تیکه سنگین انداخت 😅یاد بگیرید چجوری تیکه میندازن🥲😂) ا★بیا برو بیرون حالا بم تیکه هم میندازی؟؟؟ مرتیکه اسب😡 یونهو(باخنده)خوا..خواهریی..ول..ولش کنن😂بیا لباس بپوش نیم ساعت بعد/ از زبون اونسو: لباس و پوشیدم و اومدم بیرون دیدم تهیونگ پیش ماشین خودش منتظره و جیمین پیش ماشین خودش 😐 اما...یهو دیدم تو ماشین تهیونگ مین هی نشسته.... آههههه دختره بی شخصیت عوضی .... 😑🤬 تا دیده من نیومدم جا خشک کرد جیمین:/خانم خوشگله بیا تو ماشین من بشین ، یونهو هم تو ماشین کوک میشینی الان ماشین و از پارکینگ میاره،مین هی هم که داره با تهیونگ میره 😄 ا★هویییی....من با تو نمیاممممم...سوار ماشین کوک میشم😌
از زبان اونسو: تا اینو گفتم جیمین گفت نع خانم خوشگله با خودم میای(با لبخند ریز) بعد من گفتم : یک بم نگو خانم خوشگله یا چمدونم هر چیز دیگه ایی...دو، من با توووووو نهههه مییییی آمممممم😑 از زبان اونسو:تا روم و اون طرف کردم دیدم نه تهیونگ هست و نه کوک رفته بودن بعد به جیمین نگاه کردم دیدم سرش و انداخت پایین و داره تو دلش حرص میخوره و لباش و گاز میگیره😒گفتم:من با تاکسی میرم بابای تا خواستم برم یهو مچ دستم و گرفت و یه چرخ کوچیک خوردم و پرت شدم طرف ماشین و اونم با فاصله ۵ سانتی جلو چشمام بود🥶😱😨😲😵💫(لذت ببر اونسو خانم کله ملت آرزو دارن از ۸۰ متری هم هست ببیننش😐😅) یه دستش و گذاشت روی دستم و با اون یکی موهام و که افتاده بودن رو صورتم و کنار زد بعد پیشونیش و گذاشت روی پیشونی من و گفت: چرا انقدر لجبازی میکنی ، مگه من میخوام آسیبی بهت برسونم؟؟؟ چرا انقدر ازم متنفری؟؟ وقتی گفتم باید با من بیای یعنی اینکه دارم مسئولیت تو رو قبول میکنم تا ببرمت خونه، نمیخوام بخورمت که😶 از زبان اونسو:واییی الان...من..من جرا انقدر احساس آرامش میکنم؟؟ آهههههه نه سریع از تو فکر و خیالم اومدم بیرون و تو همون حالت بهش گفتم: باشه بیا بریم☺️ یهو جیمین سرش و برداشت و گفت:یعنی الان میخوای با من بیای؟؟😍 ا★اره دیگه..گفتی نمیخورمت..پس بیا بریم ....😊

چون این پارت و دیر گذاشتم تا دو روز دیگه پارت بعدی رو میزارم🥺💕😁لایک و کامنت و فالو
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چی شده؟ 🌚⭐چرا نیستی؟ دلم برات تنگ شده:(⭐
پارت بعد رو بزار
بزار یه شعارم بدم : ادامه ادامه یه پارت فایده نداره
الهی بگردم❤😂باشه مینویسم..
ابجیااا تو چرا نیستی؟
خسته شدم همه رفتن؟...
سلاممم
ببخشید درگیر مریضی بدی بودم...
اومدم دیگههه..
پینترست نداری؟
وا خدابد نده چرا؟.دارم☺
باشه ایدیه پیجت و بگو تا اونجا بتونیم راحت حرف بزنیم 😁
اگ تو داری تو بگو من بایدنصب کنم حذف کردم🤦♀️😂
اصلا شمارم و میزارم
تو هم که زود میبینی
بعد اینکه دیدی و گرفتی حذف میکنم نظرت؟
اوک
مرسی.
اژو پروفت تو شاد با شال زرد هس؟
اره درسته
شاد پ میدم
سلام.....
نمیخوای پارت بعدو بنویسی......
ببخشید یکمی عجیب شدم... حالم خیلی خوش نیس.....
خیلی ناراحتم، تستچی تمام داستانمو پاک کرده
سلام خواهرم ... امیدوارم خوب باشی
من دچار یه بیماری بد شدم
کم میام ..🙂💔
سلام خوبی😃😃😃😃
ببخشید چند وقت نبودم ، اشتباهی خروج رو زدل بودم کلا گند زدم الان درست شد
سلام خواهرم
دل تنگ بودم....
عیب نداره
💜💜💜💜
عالی بود 😍😍😍🌹
پارت بعدی 😹
ممنون
چشم😄😄🥰
عاااللیی بووددد ععررر 💜✨😂
هاها دیدی چیا اوردم توش
حیحی تو جیمینی بودیا😄😄😅😉😉
تنکس🥰
وای ارهه 😄😂
یعسس من جییمین لاور بودمم
منم به افتخار تووووو صحنه های جذاب اوردم😁😁😁😁😅
واو تنکتتت
سلام اجی خوبی؟؟
منو یادت میاد؟؟
عالییی بود پارت بعدو هروقت وقت کردی بزار اجی گلم💞💜
سلاممممممم اجییییی
وایسا عهههه
تو نادیایی؟؟؟؟؟؟؟که بایستت جیمین بود......
ممنونم🥰
عالییییی بعدیو زود بزا •-•
چشممم
I went home with him. I do not know, but I had a strange feeling about his work. I really felt rela ed. I was thinking that I realized we had reached home. I said to him: Thank you for bringing me, I saw that he also got off, as if he wants to come to my house!
مرسیی